زابلستان
زابلستان، از مناطق مهم تاریخی و باستانی فلات ایران.
زابلستان، از مناطق مهم تاریخی و باستانی فلات ایران که شامل بخش شرقی و جنوبی افغانستان امروز بوده و در دورۀ اساطیری، باستانی و قرنهای اولیۀ اسلامی، تحولات بسیاری در آن منطقه رخ داده است. این منطقه زادگاه شخصیتهای اساطیری بزرگی چون زال و رستم بوده است و با باورهای آخرالزمانی دین زرتشت و بهخصوص سوشیانت پیوند دیرینه دارد.
مفهومشناسی
برخی زابل را منتسب به «زو» یا «زاب» از نیای خاندان سام (پدر گرشاسپ) دانستهاند.[۱] برخی دیگر آن را دگرگون شدۀ «زاور» یا «زابر» به معنی کرانههای زاینده و جای پربار دانستهاند.[۲] بسیاری معتقدند زابل در اصل زاول بوده که به مرور زمان به زابل تبدیل شده است. در بسیاری از منابع، زابلستان به شکلهای «زابُل»، «زاوُل» و «زاوُلستان» ثبت شده است.[۳]
وجه تسمیه
در ارتباط با وجه تسمیۀ زابلستان دیدگاههای گوناگونی وجود دارد. برخی اطلاق نام زابل را به این منطقه مربوط به قبل از میلاد میدانند و معتقدند که هپتالیان نام خود را از این منطقه گرفتهاند.[۴] بسیاری نیز نام منطقه را برگرفته از نام زاول میدانند که قبیلهای از هونهای سفید یا هیاتله بودهاند.[۵] قبیله زاول در حدود قرن پنجم میلادی به این نواحی هجرت کرده و از ساکنان قدیمی این منطقه بودهاند.[۶] اما بر اساس منابع اساطیری، سالها قبل از مهاجرت هپتالیان به این منطقه، خاندان زال و رستم در آن ساکن بودهاند.[۷]
پیشینه
نام زابلستان با فرهنگ حماسی فارسی و بهخصوص شاهنامۀ فردوسی، گرشاسبنامه و خاندان سام و زال ارتباط مستقیمی دارد. در این نوع آثار به کرات از این منطقه به صورت زابل، زاول و زاولستان نام برده شده است.[۸] در شاهنامه، زابلستان، زاولستان، زابل و زاول ۹۹ بار تکرار شده است. زابلستان ۵۵ بار، زابل ۲۵ بار، زاولستان ۱۶ بار و زاول نیز ۳ بار نام برده شده است. بر اساس شاهنامه، در زمان اساطیری این منطقه در کنار کابلستان دارای حاکمیت مستقل بوده است. در دورههای بعد این منطقه تحت تسلط شاهان ایرانی بوده است که به حاکمان آن مناطق زابلخدای و زابلشاه میگفتهاند.
در قرن پنجم میلادی، هونهای سفید (هپتالیان) بر زابلستان مسلط شدند. قبل از اسلام این منطقه تحت سلطۀ شاهان کابل (رتبیل شاه) قرار داشت.[۹] در بین سالهای ۲۳ تا ۳۵ق مسلمانان تلاش کردند این مناطق را تصرف کنند، اما تلاشهای آنان موفقیتآمیز نبود. این منطقه چندبار بین مسلمانان و رتبیل شاه دست به دست شد و در نهایت در کنترل شاه کابل باقی ماند.[۱۰] در دورۀ یعقوب لیث صفاری این منطقه در ۲۵۸ق تحت تسلط او قرار گرفت.[۱۱]
در دورۀ سامانیان و غزنویان این منطقه تحت سلطۀ آن سلسلهها قرار داشت.[۱۲] پس از غزنویان، زابلستان بخشی از قلمرو سلجوقیان، خوارزمشاهیان و مغولان بود.[۱۳] زابلستان تا نیمۀ قرن دوازدهم قمری در بین تیموریان، بابریان هند و صفویه دستبهدست میشد و در ۱۷۴۷م (۱۱۵۹ق) با تأسیس سلسله درانی توسط احمدشاه درانی، این منطقه در اختیار او قرار گرفت.[۱۴] منطقۀ زابلستان، امروزه بخشی از قلمرو افغانستان است که به چهار ولایت تقسیم شده است.[۱۵]
حدود
محدودۀ جغرافیایی زابلستان، در دورههای مختلف تغییرات زیادی داشته اما به طور کلی در دورههای گوناگون تاریخی بخش وسیعی از مناطق شرقی و جنوبیِ افغانستان کنونی را دربرمیگرفته است.[۱۶] در برخی از دورهها این منطقه بسیار پهناور و شامل جنوب افغانستان امروزی، سیستان قدیم و بخشی از پاکستان امروزی بوده است.[۱۷]
در مواردی آن منطقه را شامل سیستان، زمین داور، توران، قندهار، غزنی و کابل دانستهاند.[۱۸] مرکز این منطقه اغلب شهر غزنی بوده است، اما در دورۀ اسلامی، زابلستان دچار تغییرات زیادی شده و گاهی بخشی از سیستان و یا کابلستان بوده است. برخی آن را از شمال به خراسان، از مشرق به کابل، از جنوب به سند و از مغرب به قُهستان محدود دانسته و قندهار، غزنی، زمینداور، فیروزکوه، فراه و میمند را از شهرهای آن دانستهاند.[۱۹]
گاهی زابلستان منطقۀ محدودی در بین کابلستان، سیستان، خراسان و مکران قرار داشته است.[۲۰] در شاهنامۀ فردوسی، زابلستان در پیوست کامل با کابلستان ذکر شده و گویا هر دو یکی بودهاند و زابلستان بخشی از کابلستان بوده است.[۲۱] برخی زابلستان و کابلستان را در دورۀ اساطیری جدای از ایران آن روز دانسته و برای آن به جنگ رستم و اسفندیار استناد کردهاند که اسفندیار خطاب به پشوتن میگوید:
چو کام دیدی بهانه مجوی
چو رفتی به ایران پدر را بگوی[۲۲]
ابیات دیگری نیز در شاهنامه وجود دارد که این گمان را تقویت میکند:
ز زابل بهسوی ایران بردمید
سپه را بهسوی ایران پس کشید[۲۳]
زابلستان دارای بلاد زیادی بوده است. برخی جدا از قندهار، بُست، غزنین، زمینداور و مهمند، حتی شبرغان و فیروزکوه را نیز از بلاد آن دانستهاند.[۲۴] برخی از منابع طول زابلستان را جدا از سیستان و کابلستان بیست مرحله و عرض آن را پانزده مرحله دانستهاند.[۲۵]
جمعیتشناسی
برخی زابلستان را منطقهای وسیع با قلعههای شگفتانگیز معرفی کردهاند که کابل و بامیان به آن متصل بودند و اقوام مختلف با زبانهای گوناگون در آن زندگی میکردند.[۲۶] برخی از منابع متاخر ساکنان آن را از افغانان و هزارهها و تعدادی هم ترک و تاجیک دانستهاند.[۲۷] در عصر کنونی مردم این منطقه اغلب پشتون و هزاره و کمی تاجیک، بیات، قزلباش و بلوچ هستند.[۲۸]
در گذشتههای دور مردم این منطقه به ادیان زرتشتی و بودایی گرایش داشتهاند. تعدادی هندو نیز در زابلستان زندگی میکردهاند.[۲۹] بعد از تصرف این منطقه توسط مسلمانان، گرایشهای مختلف اسلامی در آن حضور داشتهاند. در دورۀ معاصر مردم منطقه اغلب حنفی مذهب و تعدادی پیرو شیعۀ امامی هستند. تعداد کمی هندو نیز در مرکز شهر غزنی سکونت دارند.[۳۰]
در برخی از منابع زابلستان را زادگاه زبان دری دانسته و گفتهاند زبان پارسی از این سرزمین به دیگر مناطق گسترش یافته است.[۳۱] امروزه ساکنان آن اغلب به زبانهای فارسی و پشتو تکلم میکنند.[۳۲]
آب و هوا
برخی از منابع زابلستان را منطقۀ هموار و آب و هوای آن را گرم دانسته و گفتهاند آن منطقه دارای چمنهای سرسبز و زمینهای حاصلخیز است.[۳۳]
کوهها
بر اساس منابع کهن، کوههای «هُکَر» و «اُوپارسِین» در زابلستان قرار داشته که سرچشمه رودهای «هرات»، «هیرمند»، «مرو» و رود «بلخ» محسوب میشده است. این کوهها را پاراپامیزاد خواندهاند که در اوستا بهصورت «اُوپَئِیرِی سَئِنا» (بالاتر از سیمرغ) آمده است.[۳۴] امروزه کوههای آن منطقه بنامهای پامیر، بابا و سفیدکوه شهرت دارد.[۳۵]
رودها
منطقۀ زابلستان دارای آب فراوان و رودهای بزرگی بوده است. رودهای «هرات»، «کابل» و «هیرمند» این سرزمین را مشروب میکردهاند.[۳۶]
جاذبههای گردشگری
آثار تاریخی: زابلستان را دارای شهرهای قدیمی فراوان و نواحی بزرگی دانستهاند که کاخ کُهزاد، قلعۀ دختر، آرامگاه رستم، چاه شغاد و کاخ تخت شاه از جمله آثار تاریخی آن بوده است.[۳۷]
مناظر دیدنی: در برخی از منابع زابلستان را منطقه همواری توصیف کردهاند که دارای مناظر دیدنی، چراگاههای سرسبز، آبهای شیرین و هوای پاک است. کوه اوشیدر مشهور به کعبۀ زرتشت و دریاچۀ تاریخی هامون نیز از جمله مناظر دیدنی آن منطقه است. [۳۸]
فعالیتهای اقتصادی
کشاورزی و دامپروری
مهمترین فعالیت اقتصادی در زابلستان کشاورزی و دامداری بود. بیشترین توجه حاکمان و مالکان منطقه معطوف به کشاورزی و مشاغل وابسته به آن و نیز دامداری بوده است. در آن منطقه محصولات زیاد و میوههای فراوان وجود داشت از جمله مرکبات، زردآلو، گلابی، آلو، انجیر، هلو، خربزه، نیشکر، ریواس، پسته، بادام، کنجد، انگور و کشمش. محصولات دامی، گیاهان، شیر و چربی مورد ستایش واقع میشدند.[۳۹]
باغداری و تلاش در پرورش و نگهداری درختان به عنوان کاری زیربنایی در زمینه اقتصاد از چنان ارزشی برخوردار بوده که در زمره تحفههای شاهی و یا طبقات برتر گنجانده میشده است. سام پس از شنیدن سخنان سیندخت به نشان احترام و پذیرش، هدایای فراوانی به او تقدیم میکند و پیوند زال و دختر او (رودابه) را میپذیرد که باغ و زمینهای کشاورزی نیز از جملۀ آن هدایا بوده است:
به کابل دگر سام را هر چه بود
زکاخ و زباغ و زکشت و درود
به سیندخت بخشید و دستش به دست
گرفت و یکی نیز پیمان ببست[۴۰]
آب و آبیاری
آب و تقسیم آن از مهمترین مسایل مردم زابلستان بود. منابع آبی در زابلستان عبارت بود از: رود، آب باران، چاه، کاریز، قنات و چشمه. در این منطقه سدسازی نیز متداول بوده است و از جمله سد گرشاسبی بر روی هیرمند که به بند رستم معروف بوده است. در این زمینه در هر دوره قوانین و برنامههای برای تهیه آب و توزیع آن وجود داشت.
در دورۀ حماسی موکلانی بر آبها و بهخصوص رودها مؤظف بودند و آنها را ستایش میکردند. در روزگار ساسانیان قانونی موسوم به «قانون نمک» در باب منابع آب ملاک عمل بود و تحت آن ساخت سازههای آبی، کارکرد و نگاهداشت آنها کنترل و همچنین تقسیم آب میان مردم حل و فصل میشد. در زمان طاهریان فقهای خراسان و عراق وظیفه یافتند کتابی در باب حقوق آب با عنوان «القنی» تدوین کنند. استفاده از آسیابهای بادی نیز در این منطقه گزارش شده است.[۴۱]
صنایع
صنایع موجود در زابلستان در سطح بسیار ابتدایی قرار داشت. آهنگری بیشتر با هدف نظامی مورد توجه قرار داشت و صنعتگران در کنار تأمین نیازهای رزمآوران به ساخت برخی از وسایل مورد نیاز مردم چون داس، بیل و کلنگ نیز اشتغال داشتند. صنعت نساجی و کشتیسازی، نجاری و برخی از هنرهای دستی نیز در بین مردم رواج داشت.[۴۲]
تجارت
تجارت در زابلستان رونق داشت. کاروانهای تجاری از طریق جادۀ ابریشم کالاهای زیادی را از مناطق مختلف خراسان و از طریق زابلستان حمل میکردند. مالیات زابلستان در اوایل دورۀ اسلامی ۹۴۷۰۰۰ درهم بوده است.[۴۳]
معادن
زابلستان دارای معادن زیادی بود که بهصورت سنتی استخراج میشد از جمله سرب، ارسنیک، گوگرد، سنگ سماق، نمک، آهن، نقره و طلا.[۴۴]
راهها
زابلستان راههای مختلف خراسان را به یگدیگر وصل میکرد. زابلستان از طریق جادۀ ابریشم، پیونددهنده مراکز تمدنی آن روز یعنی ماوراءالنهر، بینالنهرین و هند و چین بوده است.[۴۵]
فرهنگ و تمدن
برخی از منابع، منطقۀ زابلستان را بهعنوان محورِ افسانه، اسطوره و تاریخ، بنیانگذار مدنیت، دین، سلطنت، علم، فرهنگ، ادبیات و زبان، خط و کتابت، فلسفه و عرفان، هیئت و نجوم میدانند.
دو کتاب کهن مذهبی «رِیگ وید» و «اوستا» را آفریده این سرزمین دانستهاند. نویسندگان این منابع اعتقاد دارند که کهنترین کتب تاریخ و جغرافیا و شاهنامههای منثور و منظوم به زبان دری در این حوزه نوشته شدهاند از جمله گرشاسپنامۀ منثور ابوالمؤید بلخی، شاهنامۀ منظوم ابوعلی محمد بن احمد بلخی، تهمورثنامۀ منظوم مسعودی مروزی، شاهنامۀ ابومنصوری، گشتاسبنامۀ منظوم دقیقی بلخی، آفریننامۀ منظوم ابوشکور بلخی، شاهنامۀ منظوم ابوالقاسم فردوسی، تاریخ منظوم زابلستان و شاهنامۀ منظوم فخرالدین مبارکشاه غوری.
همچنین کهنترین کتابهای تاریخ و جغرافیا به نثر دری چون «تاریخ سیستان»، «تاریخ بلعمی» سفرنامۀ ناصر خسرو بلخی، «التفهیم» بیرونی، «نوروزنامۀ» خیام نیشابوری، «زینالاخبار» گردیزی، «تاریخ بیهقی»، «طبقات ناصری»، «روضتالصفا» و «حبیبالسیر» و همچنین بهترین کتابهای تاریخ و جغرافیا به زبان عربی همانند «صُورالاقالیم»، «البدء والتاریخ»، «الآثارالباقیه» و «تحقیق ماللهند» در این جغرافیا نوشته شدهاند.[۴۶]
تعلیم و تربیت
تعلیم و تربیت از نیازهای اساسی بشر است که از ابتدای خلقت مورد توجه بوده و به همین دلیل در منابع مربوط به زابلستان از فرهنگیان، موبدان، دبیران، آموزگاران، فرزانگان، دانایان، پهلوانان، دایگان خردمند و مردان دانشپژوه یاد شده است که به تعلیم و تعلم میپرداختهاند.
بخش عمدۀ از تعالیم در آن دوره به پهلوانی و جنگاوری اختصاص داشته است که در منابع از آن یاد شده است. در عصر ساسانیان این منطقه بهدلیل همجواری با مناطق بودائینشین کابل و بامیان موقعیت ممتازی به دست آورده بود. زیرا روحانیون بودائی اغلب با ریاضیات و طبیعیات آشنا بودند و علوم ریاضی و طبیعی در زابلستان نیز مورد توجه قرار گرفته بود.[۴۷]
آداب و رسوم
عروسی و ازدواج
در زابلستان مردم به صورتهای مختلفی ازدواج میکردهاند. انواع ازدواج همانند درونی، بیرونی، فامیلی، سیاسی، خانوادگی و عشقی در بین آنان متداول بوده است. از نظر آداب و رسوم، ازدواج آن مردم سرشار ازاندیشهها، باورها و آداب و رسوم متنوع بوده است. خواستگاری از طرف مرد صورت میگرفت. کسب اجازه از پدر عروس و گاه موافقت شاه ایران (برای نمونه در ازدواج زال و رودابه) رضایت دختر، آزمایش و امتحان داماد قبل از ازدواج و پیشگویی منجمان و ستارهشناسان از جمله آداب و رسومی بوده است که برای ازدواج صورت میگرفت.
هدیه فرستادن برای عروس بسیار با شکوه و مفصل انجام میشده است. رونما خواستن از خانوادۀ داماد برای دیدن عروس، رسم کهن است که هنوز هم در بین مردم برخی از مناطق ایران و افغانستان رواج دارد. در ازدواج زال و رودابه، سام به سیندخت (مادر رودابه) میگوید که عروس را تا کی میخواهد نهفته دارد و سیندخت در جواب گوید، برای دیدار عروس باید رونما بدهند. آرایش عروس را مادر او بر عهده داشت و عروس با تاج زرین و جواهرات گرانبها و جامههای زربفت، آراسته میشد.
فراهم کردن جهیزیه در خانوادههای بزرگان و شاهان، بسیار مفصل و با شکوه بوده است. عروس را در مهد زرین به خانۀ داماد میبردند. عروس برای رفتن به خانۀ داماد تا مسافتی همراهی میشد. این بدرقه از سوی خانوادۀ عروس همراه با لشکریان و سپاهیان و با هدایایی گرانبها صورت میگرفت. مرسوم بود داماد در خانۀ خود به انتظار عروس بماند و پس از نزدیک شدن او به استقبال عروس برود.
خانوادۀ داماد با آذینبندی شهرو برپا کردن جشن و سرور به استقبال عروس میرفتند و بر او مواد خوشبو و معطر نثار میکردند. مراسم عقد و بستن عهد و پیمان در خانۀ عروس قبل از رفتن به خانۀ داماد انجام میشد. جشن عروسی چند روز یا هفت شبانهروز برگزار میشد. در ازدواج زال و رودابه، مراسم و آیین جشن عروسی در هر دو شهر کابل و زابل صورت گرفت.[۴۸]
پوشاک
پوشاک در دورۀ اساطیری و حماسی اغلب از پوست و پشم حیوانات تهیه میشد و به پلنگینه شهرت داشت. واژههایی از قبیل خفتان، جامگ، ببر بیان و موارد مشابه تصاویری از پوشاک مردم آن دوره است. در شاهنامه پوشیدگی و در پرده بودن زنان مشخص است. پوشش آنان شامل چادر، جامه، مقنعه و کفش بوده است.[۴۹]
غذا
در دورۀ حماسی و براساس تعالیم زرتشت استفاده از گوشت در بین مردم زابلستان کمتر متداول بوده است و حتی از نظر دینی خوردن گوشت جانوران و خوالیگری (آشپزی) با آن از کارهای اهریمنی به شمار میرفته است. مردم بیشتر از غذاهای با منشأ گیاهی، لبنیات و میوهها استفاده میکردند.[۵۰]
سرگرمی و ورزش
در بین مردم زابلستان ورزشهای بسیاری متداول بود که بیشتر آنها ورزشهای پهلوانی به شمار میرفت و در جنگها نیز به کار میآمد همانند تیراندازی، سوارکاری، کشتی، نیزهپرانی، شمشیربازی، شنا، چوگان و زوبیناندازی. مردم منطقه در اعیاد و جشنهای خود به امور دیگری نیز میپرداختند که بیشتر جنبۀ سرگرمی داشت همانند خوانندگی، رامشگری، بازی با گوی، شطرنج، نرد و میگساری.[۵۱]
اعیاد و جشنها
در زابلستان به مناسبتهای مختلفی چون ازدواج، تولد، پیروزی، استقلال، مهمانی، و بخشش خراج و همچنین به مناسبت اعیاد ملی و مذهبی جشنهای زیادی برگزار میشد و در آنها مهمانان با برنامههای چون تیراندازی، سوارکاری، کشتی، نیزهپرانی، شمشیربازی، شنا، چوگان، زوبیناندازی، خوانندگی، رامشگری، بازی با گوی، شطرنج، نرد و میگساری سرگرم میشدند.[۵۲]
اساطیر
براساس منابع، داستانهای اساطیری بسیاری در این منطقه اتفاق افتاده است که داستان عشق گرشاسب، داستان نمادین سوشیانت (منجی زردشتی)، داستان زال و رودابه و کشته شدن رستم توسط شغاد از جمله آنهاست.[۵۳]
گروهها و طبقات
مردم عادی زابلستان بر اساس نظامات طبقاتی آن زمان به چهار گروه آتش بانان، سپاهیان، برزگران و ابزارسازان تقسیم میشدهاند. جدا از این تقسیمبندی در جامعه، طبقات دیگری چون شاهان، اشراف، پهلوانان، مالکان و موبدان نیز زندگی کرده و هر کدام دارای جایگاه ویژۀ در بین مردم بودهاند.[۵۴]
جنگها و فتوحات
این منطقه همانند دیگر مناطق جهان شاهد جنگها و فتوحات بسیاری بوده است که عامل آن در دورۀ اساطیری جدال بین انسانها و دیوان، در دورۀ حماسی غالب جنگها پیکار میان نیکی و بدی و در دوران تاریخی انگیزۀ جنگ بهانهجویی برای تسلط بیشتر بوده است.[۵۵]
شخصیتها
بسیاری از پیشگامان علوم، تاریخ، جغرافیا، سیاست، نجوم، تصوف، عرفان و فلسفه در منطقۀ زابلستان پرورش یافتهاند از جمله:
- محمد بن وصیف سیستانی و ابوالعباس مروزی (نخستین شاعران دری، ق دوم)؛
- نویسندۀ نا معلوم کتاب «تاریخ سیستان»؛
- ابوالفتح بُستی (دانشمند، شاعر و محدث مشهور، ق چهارم)؛
- ابوالقاسم فردوسی (سرایندۀ شاهنامه، اواخر ق چهارم)؛
- فرخی سیستانی (شاعر پارسی ق چهارم و پنجم)؛
- عطاء بن یعقوب غزنوی (از شاهنامهسرایان مشهور و سرایندۀ شاهنامههای «جاماسبنامه»، «یاد گار زریران»، «بختیارنامه»، «بیژننامه» و «برزو نامه»)؛
- و حکیم سنایی غزنوی (از شاعران پارسی دری و صاحب دیوان سنایی). [۵۶]
پانویس
- ↑ . افتخاری آریانپور، خراسانیان در قرون وسطی، 1376ش، ص265.
- ↑ . کسروی تبریزی، نام شهرها و دیههای ایران، 1356ش، ص96.
- ↑ . بلاذری، فتوحالبلدان، ص555؛ بهار، تاریخ سیستان، 1366ش، ص114 و جوزجانی، طبقات ناصری، 1363ش، ج1، ص329.
- ↑ . حبیبی، تاریخ افغانستان بعد از اسلام، 1380ش، ص7 و یمین، افغانستان تاریخی، فلسفه نامگذاری شهرها، شهرکها، کوهها و دریاها، 1380ش، ص154.
- ↑ . تبریزی، برهان قاطع، 1380ش، ص435.
- ↑ . سیستانی، احیاءالملوک، 1383ش، ص68؛ مارکوارت، وهرود و ارنگ، 1399ش، ص247 و یمین، افغانستان تاریخی، فلسفه نامگذاری شهرها، شهرکها، کوهها و دریاها، 1380ش، ص153.
- ↑ . افتخاری آریانپور، خراسانیان در قرون وسطی، 1376ش، ص265.
- ↑ . فردوسی، شاهنامه فردوسی، 1963م، ج2، ص28 و 34؛ اسدی طوسی، گرشاسپنامه، 1354ش، ص36، 50 و 79؛ حبیبی، تاریخ افغانستان بعد از اسلام، 1380ش، ص69.
- ↑ . بلاذری، فتوحالبلدان، ص555. دهخدا، لغتنامه، 1379ش، ج5، ص5221.
- ↑ . گردیزی، تاریخ گردیزی، 1348ش، ص306 و بهار، تاریخ سیستان، 1366ش، ص255 و 287.
- ↑ . جوزجانی، طبقات ناصری، 1363ش، ج1، ص329 و بیهقی، تاریخ بیهقی، 1389ش، ص257 و 386.
- ↑ . منهاج سراج، ج1، ص309، 369؛ شیروانی، بستان السیاحه، 1315ش، ص301؛ جوزجانی، طبقات ناصری، 1363ش، ج1، ص309 و جوینی، جوینی، تاریخ جهانگشای جوینی، 1378ش، ج2، ص61.
- ↑ . اسفزاری، روضا الجنات فی اوصاف مدینة هرات، 1339ش، ص185؛ یزدی، ظفرنامه، 1387ش، ج1، ص544.
- ↑ . شناسنامه افغانستان، ص265.
- ↑ . شناسنامه افغانستان، ص265.
- ↑ . ابن خرداذبه، المسالک والممالک، 1354ش، ص35.
- ↑ . خاوری شیرازی، تاریخ ذوالقرنین، 1380ش، ج1، ص13؛ سیستانی، تذکرات مختصر جغرافیایی درباره سیستان و زابلستان، آریانا، ش 2 1362ش، ص88 و داعیالاسلامی، فرهنگ نظام، 1305ق، ص121.
- ↑ . بهار، تاریخ سیستان، 1366ش، ص308.
- ↑ . شیروانی، بستان السیاحه، 1315ش، ص301.
- ↑ . سامیبیک، قاموس الاعلام ترکی، 1306ش، ج4، ص211.
- ↑ . جوزجانی، حدودالعالم من المشرق الی المغرب، 1340ش، ص19.
- ↑ . داعیالاسلامی، فرهنگ نظام، 1305ق، ص121.
- ↑ . داعیالاسلامی، فرهنگ نظام، 1305ق، ص98.
- ↑ . بیهقی، تاریخ بیهقی، 1389ش، ص1144.
- ↑ . جوزجانی، حدودالعالم من المشرق الی المغرب، 1340ش، ص19.
- ↑ . مسعودی، مروجالذهب، 1375ش، ج8، ص127.
- ↑ . داعیالاسلامی، فرهنگ نظام، 1305ق، ص102.
- ↑ . دولتآبادی، شناسنامۀ افغانستان، ص154.
- ↑ . افتخاری آریانپور، خراسانیان در قرون وسطی، 1376ش، ص211.
- ↑ . افتخاری آریانپور، خراسانیان در قرون وسطی، 1376ش، ص213.
- ↑ . افتخاری آریانپور، خراسانیان در قرون وسطی، 1376ش، ص212.
- ↑ . دولتآبادی، شناسنامۀ افغانستان، ص154.
- ↑ . شیروانی، بستان السیاحه، 1315ش، ص301.
- ↑ . مشکور، ایران در عهد باستان، 1363ش، ص2 و استرابو، جغرافیای استرابو، 1382ش، ص35.
- ↑ . جوزجانی، حدودالعالم من المشرق الی المغرب، 1340ش، ص19 و دوپری، افغانستان، تاریخ و جغرافیا، 1379ش، ص8.
- ↑ . دوپری، افغانستان، تاریخ و جغرافیا، 1379ش، ص8.
- ↑ . سامیبیک، قاموس الاعلام ترکی، 1306ش، ج4، ص211.
- ↑ . شیروانی، بستان السیاحه، 1315ش، ص301؛ محمد پادشاه، فرهنگ آنندراج، 1336ش، ص352 و بیهقی، تاریخ بیهقی، 1389ش، ص1144.
- ↑ . همدانی، مختصر البلدان (بخش مربوط به ایران)، 1349ش، ص88.
- ↑ . کزازی، نامۀ باستان (ویرایش و گزارش شاهنامه)، 1381ش، ج1، ص285.
- ↑ . گردیزی، تاریخ گردیزی، ص302، 1363ش، ص302؛ فرای، از فروپاشی ساسانیان تا سلجوقیان، ص207، 1389ش، ص207؛ لمتون، مالک و زارع در ایران، 1374ش، ص90؛ یغمایی، بلوچستان و سیستان، 1355ش، ص101 و عطاری کرمانی، تاریخ شهرهای ایران، 1386ش، ص439-444.
- ↑ . یغمایی، بلوچستان و سیستان، 1355ش، ص82 و عطاری کرمانی، تاریخ شهرهای ایران، 1386ش، ص438.
- ↑ . طبری، تاریخ طبری، 1375ش، ج14، ص5958 و مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، 1374ش، ج2، ص532.
- ↑ . مقدسی، احسن التقاسیم، 1991م، ج2، ص488.
- ↑ . یغمایی، بلوچستان و سیستان، 1355ش، ص82 و عطاری کرمانی، تاریخ شهرهای ایران، 1386ش، ص438.
- ↑ . افتخاری آریانپور، خراسانیان در قرون وسطی، 1376ش، ص269.
- ↑ . یغمایی، بلوچستان و سیستان، 1355ش، ص94 و عطاری کرمانی، تاریخ شهرهای ایران، 1386ش، ص439.
- ↑ . مزداپور، «نشانههای زن سروری در چند داستان شاهنامه»، مجلۀ فرهنگ و زندگی، 1354ش، ص85؛ تفویضی، «خانواده در شاهنامه»، پایاننامه کارشناسیارشد، 1379ش، ص98 و رستمی، «نمادها و نمودهایی از ازدواج در شاهنامه فردوسی»، 1379ش، ص12.
- ↑ . یغمایی، بلوچستان و سیستان، 1355ش، ص95 و عطاری کرمانی، تاریخ شهرهای ایران، 1386ش، ص440.
- ↑ . یغمایی، بلوچستان و سیستان، 1355ش، ص92 و عطاری کرمانی، تاریخ شهرهای ایران، 1386ش، ص439.
- ↑ . یغمایی، بلوچستان و سیستان، 1355ش، ص91 و عطاری کرمانی، تاریخ شهرهای ایران، 1386ش، ص437.
- ↑ . فرهنگستان زبان و ادب فارسی، فردوسی و شاهنامهسرایی، 1390ش، ص453.
- ↑ . بهزادی، بندهش هندی، 1388ش، فقرۀ 7 از فصل 29.
- ↑ . یغمایی، بلوچستان و سیستان، 1355ش، ص90 و عطاری کرمانی، تاریخ شهرهای ایران، 1386ش، ص436.
- ↑ . یغمایی، بلوچستان و سیستان، 1355ش، ص94 و عطاری کرمانی، تاریخ شهرهای ایران، 1386ش، ص435.
- ↑ . افتخاری آریانپور، خراسانیان در قرون وسطی، 1376ش، ص265
منابع
- ابن خرداذبه، ابوالقاسم عبیدالله، المسالک والممالک، تهران، حبیب یغمائی، 1354ش.
- استرابو، جغرافیای استرابو، ترجمۀ همایون صنعتیزاده، تهران، افشار، 1382ش.
- اسدی طوسی، گرشاسپنامه، کتابخانه طهوری، زبان و فرهنگ ایران، 1354ش.
- اسفزاری، معینالدین محمد، روضا الجنات فی اوصاف مدینة هرات، تهران، محمدکاظم امام، 1339ش.
- افتخاری آریانپور، محمدعلی، خراسانیان در قرون وسطی، بیجا، بینا، 1376ش.
- باسورث، کلیفورد ادموند تاریخ غزنویان، حسن انوشه، تهران، امیرکبیر، 1395ش.
- بهار، ملک الشعراء، تاریخ سیستان، تهران، پدیده خاور، 1366ش.
- بهزادی، رقیه، بندهش هندی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1388ش.
- بیهقی، ابوالفضل، تاریخ بیهقی، تهران، هیرمند، 1389ش.
- تبریزی، محمدحسین بن خلف، برهان قاطع، تهران، نیما، 1380ش.
- تفویضی، مرضیه، «خانواده در شاهنامه»، پایاننامه کارشناسیارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد واحد تهران مرکز، 1379ش.
- جوزجانی، حدودالعالم من المشرق الی المغرب، تصحیح منوچهر ستوده، تهران، 1340ش.
- جوزجانی، منهاج سراج، طبقات ناصری، تصحیح عبدالحی حبیبی، تهران، 1363ش.
- جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای جوینی، تهران، علم، 1378ش.
- حبیبی، عبدالحی، تاریخ افغانستان بعد از اسلام، تهران، 1380ش.
- حموی، یاقوت، معجم البلدان، تهران، سازمان میراث فرهنگی. صنایع دستی و گردشگری. پژوهشکده باستان شناسی، 1380ش.
- خاوری شیرازی، میرزافضلالله، تاریخ ذوالقرنین، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، 1380ش.
- داعی الاسلامی، محمدعلی، فرهنگ نظام، هند، 1305ق.
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، تهران، انتشارات دانشگاه، 1379ش.
- دوپری، لوئیس، افغانستان، تاریخ و جغرافیا، ترجمۀ جعفر رسولی، قم، رسولی، 1379ش.
- رستمی، فتانه، «نمادها و نمودهایی از ازدواج در شاهنامه فردوسی»، منتشر شده در یازدهمین کنفرانس بینالمللی زبان، ادبیات، تاریخ و تمدن، 1402ش.
- سامیبیک، قاموس الاعلام ترکی، استانبول، مهران، 1306ش.
- سیستانی، شاه حسین بن غیاثالدین محمد، احیاءالملوک، تهران، منوچهر ستوده، 1383ش.
- سیستانی، محمداعظم، تذکرات مختصر جغرافیایی درباره سیستان و زابلستان، آریانا، ش 2، 1362ش.
- شیروانی، زینالعابدین بن اسکندر، بستان السیاحه، سنگی، تهران، 1315ش.
- طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، 1375ش.
- عطاری کرمانی، عباس، تاریخ شهرهای ایران، تهران، آسیم، 1386ش.
- فرای، ریچارد، از فروپاشی ساسانیان تا سلجوقیان، تهران، امیرکبیر، 1389ش.
- فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه فردوسی، مسکو، برتلس و دیگران، 1963م.
- فرهنگستان زبان و ادب فارسی، فردوسی و شاهنامهسرایی، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، تهران، 1390ش.
- کزازی، میرجلالالدین، نامۀ باستان (ویرایش و گزارش شاهنامه)، تهران، سمت، 1381ش.
- کسروی تبریزی، احمد، نام شهرها و دیههای ایران، تهران، نشر و پخش کتاب، 1356ش.
- گردیزی، عبدالحی بن ضحاک، تاریخ گردیزی، تصحیح عبدالحی حبیبی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1348ش.
- لمتون، آنکاترینسواینفورد، مالک و زارع در ایران، تهران، نی، 1374ش.
- مارکوارت، ژوزف، وهرود و ارنگ، تهران، سخن، 1399ش.
- محمد پادشاه، فرهنگ آنندراج، تهران، خیام، 1336ش.
- مزداپور، کتایون، «نشانههای زن سروری در چند داستان شاهنامه»، در مجلۀ فرهنگ و زندگی، شماره بیستم، تابستان- پاییز، 1354ش.
- مسعودی، علی بن حسین، مروجالذهب، تهران، علمی و فرهنگی، 1375ش.
- مستوفی، حمداللّه، نزهةالقلوب، تهران، ناصر افشارفر، 1380ش.
- مشکور، جواد، ایران در عهد باستان، تهران، اشرفی، 1363ش.
- مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد، احسن التقاسیم، قاهرة، مکتبة مدبولی، 1991م.
- همدانی، احمد بن محمد بن اسحاق، مختصر البلدان (بخش مربوط به ایران)، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1349ش.
- یزدی، شرفالدین علی، ظفرنامه، تهران، کتابخانه موزه و مرکز اسناد مجلس، 1387ش.
- یغمایی، اقبال، بلوچستان و سیستان، تهران، وزارت فرهنگ و هنر، 1355ش.
- یمین، محمدحسین، افغانستان تاریخی، فلسفه نامگذاری شهرها، شهرکها، کوهها و دریاها، پیشاور، 1380ش.