باجناق

از ویکی‌زندگی
نسخهٔ قابل چاپ دیگر پشتیبانی نمی‌شود و ممکن است در زمان رندر کردن با خطا مواجه شوید. لطفاً بوکمارک‌های مرورگر خود را به‌روزرسانی کنید و در عوض از عمبکرد چاپ پیش‌فرض مرورگر خود استفاده کنید.

باجناق؛ خویشاوندی مردانی که همسران‌شان با یکدیگر خواهر هستند.

باجناق بودن، در نظام خویشاوندی ایرانیان، از نسبت‌های سببی بین مردان است که میان دو یا چند مرد، به‌واسطه ازدواج آن‌ها با هر یک از خواهران در یک خانواده، به‌وجود می‌آید.[۱] در برخی از فرهنگ‌ها، این نسبت را با نام‌هایی دیگر همچون هم‌پاچه، هم‌ریش،[۲] هم‌زلف[۳] و هم‌داماد نیز می‌شناسند.

ریشه واژه باجناق

باجناق، برگرفته از واژه ترکی «باجاناق» یا «باجیناق» است[۴] که ترکیبی از دو واژه «باجی» به‌معنای خواهر و «آناق» به‌معنی گرفتن است.[۵] در زبان و فرهنگ فارسی‌زبانان، برای برخی از نسبت‌ها نیز نام ویژه‌ای وجود دارد که معادلی در زبان‌های دیگر، از جمله زبان‌های غربی دیده نمی‌شود.[۶]

از نام‌های دیگر این واژه در نقاط مختلف ایران، می‌توان به هم‌دوماد (در یزد)،[۷] هم‌دوماده (در کاشان)،[۸] هم‌ریش (در کرمان،[۹] فارس،[۱۰] اصفهان و بوشهر)، هم‌زلف (در خراسان)[۱۱] و هاو زاوا (در زبان کردی) اشاره کرد.

روابط باجناق‌ها

بررسی جایگاه این واژه در ادبیات عامه مردم ایران، نشان از سردی روابط باجناق‌ها با یکدیگر دارد. یکی از دلایل سردی باجناق‌ها، تلاش آن‌ها برای تثبیت جایگاه خود در خانواده همسر است که این تلاش‌ها با دیگر دامادهای خانواده نیز مقایسه می‌شود. روانشناسان معتقدند که هرچه پایگاه اجتماعی این افراد، نسبت به یکدیگر نزدیک‌تر باشد، حس رقابت در آن‌ها بیش‌تر خواهد بود.

از طرفی دیگر، در نظام خانوادگی ایران، معمولا رابطه داماد با خواهرزن سُست است و برخی، همین را نیز از دلایل سردی روابط میان باجناق‌ها می‌دانند. گاهی، این ناسازگاری، از روابط تیره و تار میان دو خواهر نیز نشئت می‌گیرد.

باجناق در ادبیات ایران

باجناق‌ها، همواره در ضرب‌المثل‌ها، کنایات و طنز ایرانیان جایگاهی ویژه داشته‌ است. برای مثال، 10 باجناق را در باغی، یک شغال کور خورد و هیچ‌کدام خبردار نشدند؛ «ژیان ماشین نمی‌شه، باجناق فامیل»؛[۱۲] «اشکمبه گوشت نمی‌شه، باجناق فامیل»، «باجناق که باجناق را ببیند، خر که خاک را ببیند، گاو که کنجاره را ببیند، خوشحال می‌شود»؛[۱۳] «اجاناق باجاناقی گورنده قاشینما دوتار» در زبان ترکی که به‌معنی «باجناق وقتی باجناق خودش را ببیند، خارش می‌گیرد»؛[۱۴] در مازندران نیز معروف است که «باجا باجا بد دارنه زن پر هر دتاره» که به‌معنی «باجناق از باجناق بدش می‌آید و پدرزن از هر دو».

پانویس

  1. دهخدا، لغت‌نامه، ذیل واژه باجناغ، سایت واژه‌یاب.
  2. معین، فرهنگ فارسی، ذیل واژه باجناق، سایت واژه‌یاب.
  3. عمید، فرهنگ فارسی، ذیل واژه باجناغ، سایت واژه‌یاب.
  4. Redhouse, A Turkish and English Lexicon, 1987, P316.
  5. سامی، قاموس ترکی، ۱۳۱۷ق، ص۲۵۹.
  6. بهنام، ساخت‌های خانواده و خویشاوندی در ایران، ۱۳۵۶ش، ص۴۶.
  7. افشار، واژه‌نامۀ یزدی، ۱۳۸۲ش، ص۲۷۶.
  8. عاطفی، لغات و ضرب‌المثل‌های کاشانی، ۱۳۸۶ش، ص۸۵.
  9. نقوی، فرهنگ گویش گوغر بافت، ۱۳۸۶ش، ص۱۹۲؛
    برومند سعید، واژه‌نامۀ گویش بردسیر، ۱۳۷۰ش، ص۲۱۱.
  10. بهروزی، واژه‌ها و مثل‌های شیرازی و کازرونی، ۱۳۴۸ش، ص۶۳۶؛
    ملک‌زاده، فرهنگ زرقان، ۱۳۸۰ش، ص۳۱۶.
  11. شکورزاده، عقاید و رسوم عامۀ مردم خراسان، ۱۳۶۴ش، ص۵۲۸؛
    دانشگر، فرهنگ واژه‌های رایج تربت حیدریه، ۱۳۷۴ش، ص۲۴۷؛
    زمردیان، واژه‌نامۀ گویش قاین، ۱۳۸۵ش، ص۲۰۱.
  12. ذوالفقاری، «بازتاب مسائل اجتماعی در ضرب المثل‌های فارسی»، ۱۳۸۶ش، ص16-18.
  13. ذوالفقاری، فـرهنگ بـزرگ ضرب‌المثل‌های فارسی، ج1، ۱۳۸۸ش، ص452.
  14. مجتهدی، امثال و حکم در لهجۀ محلی آذربایجان، ۱۳۳۴ش، ص۸۱.

منابع

  • افشار، ایرج، واژه‌نامۀ یزدی، به‌تحقیق محمدرضا محمدی، تهران، ثریا، ۱۳۸۲ش.
  • برومند سعید، جواد، واژه‌نامۀ گویش بردسیر، کرمان، مرکز کرمان‌شناسی، ۱۳۷۰ش.
  • بهروزی، علینقی، واژه‌ها و مثل‌های شیرازی و کازرونی، شیراز، اداره کل فرهنگ و هنر فارس، ۱۳۴۸ش.
  • بهنام، جمشید، ساخت‌های خانواده و خویشاوندی در ایران، تهران، خوارزمی، ۱۳۵۶ش.
  • دانشگر، احمد، فرهنگ واژه‌های رایج تربت حیدریه، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۴ش.
  • دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه، سایت واژه‌یاب، تاریخ بازدید: 4 بهمن 1400ش.
  • ذوالفقاری، حسن، «بازتاب مسائل اجتماعی در ضرب المثل‌های فارسی»، نجوای فرهنگ، تهـران، س 2، شماره 3، ۱۳۸۶ش.
  • ذوالفقاری، حسن، فـرهنگ بـزرگ ضرب‌المثل‌های فارسی، تهران، معین، ۱۳۸۸ش.
  • زمردیان، رضا، واژه‌نامۀ گویش قاین، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۸۵ش.
  • سامی، شمس‌الدین، قاموس ترکی، به‌تحقیق احمد جودت، استانبول، مطبعه اقدام، ۱۳۱۷ق.
  • شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم عامۀ مردم خراسان، تهران، سروش، ۱۳۶۴ش.
  • عاطفی، حسن، لغات و ضرب‌المثل‌های کاشانی، به‌تحقیق افشین عاطفی، کاشان، مرسل، ۱۳۸۶ش.
  • عمید، حسن، فرهنگ فارسی، سایت واژه‌یاب، تاریخ بازدید: 4 بهمن 1400ش.
  • مجتهدی، علی‌اصغر، امثال و حکم در لهجۀ محلی آذربایجان، تبریز، ]بی‌نا[، ۱۳۳۴ش.
  • معین، محمد، فرهنگ فارسی، سایت واژه‌یاب، تاریخ بازدید: 4 بهمن 1400ش.
  • ملک‌زاده، محمدجعفر، فرهنگ زرقان، تهران، آثار، ۱۳۸۰ش.
  • نقوی، اکبر، فرهنگ گویش گوغر بافت، کرمان، مرکز کرمان‌شناسی، ۱۳۸۶ش.
  • Redhouse, J. W., A Turkish and English Lexicon, Beirut, 1987.