بهار

از ویکی‌زندگی
نسخهٔ قابل چاپ دیگر پشتیبانی نمی‌شود و ممکن است در زمان رندر کردن با خطا مواجه شوید. لطفاً بوکمارک‌های مرورگر خود را به‌روزرسانی کنید و در عوض از عمبکرد چاپ پیش‌فرض مرورگر خود استفاده کنید.

بهار؛ موسم تازگی طبیعت و فصل آغازین در سال خورشیدی

بهار (باهار) اولین فصل از فصل‌های چهارگانه‌ی سال است. این فصل در فرهنگ اصطلاحات نجومی به‌صورت فصل آغازین در یک سال شمسی تعریف شده که شامل بُرج‌های «حمل» (فروردین)، «ثور» (اردیبهشت) و «جوزا» (خرداد) است.[۱]

بهار در ایران باستان

زمان در دوران باستان، جایگاهی ویژه‌ای داشت و مردم در لحظه‌های مختلف آن به نیایش می‌پرداختند. حرکت خورشید و ماه در راستای زایش و پدید آمدن روز، ماه و سال و نیز چهار فصل بهار، تابستان، پاییز و زمستان، نشانه‌هایی آسمانی انگاشته می‌شد تا مردم ببینند، دریابند و بدانند.[۲] ایرانیان، آغاز سال‌های آفرینش را با آغاز آفرینش نخستین انسان در ماه فروردین، روز هرمزد، برابر می‌دانستند.[۳] برخی، نوروز را نماد آغاز جهان در نظر می‌گرفتند. گروهی دیگر معتقد بودند که کشف سنگ‌های با ارزش همچون یاقوت نیز در ایام نوروز رخ داده است.[۴]

در بسیاری از آثار کهن، فقط به دو فصل تابستان و زمستان اشاره کرده‌اند و از بهار و تابستان سخنی به میان نیاورده‌اند. برای مثال، در بندهش، آمده که از هرمزدروز در فروردین ماه تا انیران‌روز در مهرماه، 7 ماه تابستان است و از هرمزدروز در آبان ماه تا اسفندماه، حدود 5 ماه زمستان است.[۵] در برخی دیگر از منابع به جشنی به‌نام «جشن بهار» اشاره کرده‌اند که در میانه‌ی این فصل برگزار می‌شده و زردشت نیز در 30 سالگی خود در آن شرکت کرده است.[۶] قزوینی نیز به باورهای مردم درباره اولین روز بهار اشاره کرده و آن را «هرمز» نامیده که ایرانیان آن روز را روز تقسیم سعادت آدمیان دانسته و باور داشتند که خوردن شکر در روز هرمز، آفات و بلایا را در طول سال از افراد دفع می‌کند.[۷]

در تقویم شمسی ایران باستان، یک سال را شامل 365 روز، 12 ماه 30 روزه دانسته و 5 روز باقی‌مانده را حد فاصل اسفند و فروردین می‌دانستند که شامل ماه‌های دوازده‌گانه نبوده است. در آن دوران، این پنج روز را با نام‌های «پنجک» یا «خمسه مسترقه» در برخی از منابع، با عنوان روزهای تجلیل از فروهر (روح) درگذشتگان و جشن فروردگان اعلام کرده‌اند.[۸] در اوستا نیز، جشن فروردگان را 10 روز دانسته که 5 روز اول آن روزهای آخر اسفند و 5 روز دوم آن اندرگاه بوده است.[۹]

بهار از نظر منجمان و مورخان

از نظر منجمان، بهار با نوروز آغاز می‌شود. نوروز، اولین روز سال خورشیدی، نخستین روز از فصل بهار، اولین روز از بُرج فروردین (حمل) است که روز و شب در آن یکسان هستند. بیرونی، معتقد است که نوروز، به‌معنی روز نو، پیشانی سال نو است،[۱۰] و همچنین درباره صورت برج‌های دوازده‌گانه اعلام کرده که نخستین برج، حمل با صورت گوسفندی نیمه‌خفته است که به عقب نگاه کرده است، دومین برج نیز ثور است به‌صورت نیمه پیشین گاوی که سربه‌زیر دارد. سومین برج نیز توأمان نام دارد و همانند دو کودک بر پا ایستاده است که هر کدام بازوی خود را بر گردن دیگری نهاده‌اند.[۱۱] خوارزمی نیز، از 3 برج فصل بهار با نام‌های حمل، ثور و جوزا یاد کرده و نقطه اعتدال بهار را، روز اول حمل عنوان کرده، زیرا در این روز، روز معتدل و با شب برابر است.[۱۲]

بهار در تقویم‌های محلی

در گاه‌شمار مازندرانی‌ها، ماه‌های این فصل را به‌صورت «فردینه‌ماه»، «کَرچه‌ماه» و «هَرماه» می‌شناسند.[۱۳] بهار در میان اهالی یوش، در مازندران، به «وَهار» معروف بوده و ماه‌های آن را «اونه مو (آبان ماه)»، «اَرکه مو (آذر ماه)» و «دَی مو (دی ماه)» نامیده‌اند.[۱۴] گیلانی‌ها نیز 4 روز اول فصل بهار را معادلی برای 4 فصل سال می‌دانستند. برای مثال، اگر روز اول، باران ملایمی ببارد، آن را مظهر خیر و برکت در محصولات کشاورزی و دامداری دانسته و نور شدید خورشید را نشان خشکسالی می‌دانند. مردم کومله در شرق گیلان نیز، اتفاقات 12 روزه‌ی اول سال را در ذهن خود ثبت کرده و معتقد بودند که همین روند در تمام طول سال تکرار خواهد شد.[۱۵]

در میان مردم لرستان و ایلام نیز، بهار از 55 روز به نوروز (معادل 6 بهمن) شروع و 35 روز پس از نوروز (معادل 5 اردیبهشت) تمام می‌شود.[۱۶]

بهار در طب مردمی

مردم در تهران، حجامت و رگ زدن را در اوایل بهار، به‌منظور سلامتی بیش‌تر برگزار می‌کردند.[۱۷] در دماوند و برخی از مناطق دیگر ایران نیز باران نیسان در اردیبهشت ماه را بسیار شفابخش دانسته و آن را جمع می‌کردند و در استحمام و نوشیدن از آن استفاده می‌کردند.[۱۸]

بهار در جشن‌های مردمی

در ایران، از دیرباز، جشن‌های متعددی را به‌منظور استقبال از فصل بهار و در طی آن، برگزار می‌کردند. برای مثال، رسم شال‌اندازی کُردها در آغاز بهار کردی، در بهمن ماه، که در آن به مژده بهار و عید نوروز، گرفتن و دادن انعام می‌پرداختند.[۱۹] مراسم کوسه‌گلین یا کوسه‌گردی نیز از جشن‌های استقبال از فصل بهار در ایران بوده است.[۲۰] جشن گل، که در زمان غنچه دادن گل سرخ و نرگس، برگزار می‌شد نیز از جمله جشن‌های بهارگان بوده است که در آن، مردم به رقص و پایکوبی، گردش، خوردن و نوشیدن و تفریحات سرگرم می‌شدند.[۲۱]

در سقز نیز، دختران به چیدن گل‌های بهاری در صحراها رفته و نوجوانان و جوانان نیز در پشت‌بام‌ها به رسم شال‌اندازی مشغول می‌شدند.[۲۲] در شیراز، چیدن گل‌های درخت نارنج در روزهای اول بهار را موجب قهر درخت دانسته و از این کار امتناع می‌کردند. آن‌ها، چارقدی را بر درخت نارنج پوشانده، شیرینی و دنبه گوسفند کباب شده را پای درخت می‌انداختند تا پرثمر باشد.[۲۳] در مناطق مختلفی از ایران نیز، مردم در استقبال از بهار، اشعاری را با گویش‌های محلی می‌خواندند. برای مثال، در دوان، نزدیکی کازرون، مردم با لهجه لری ممسنی، شعری با این مضمون می‌خوانند:[۲۴]

دشت و دمن هرگاه سبز شود، بهار استبهار باغ نشانه‌اش گل و برگ و بار است
بهار دل نه گل می‌دهد، نه سبزه داردبهار دل نشانه‌اش مهر یار است


مردم اردکان، با آغاز فصل بهار، سفر خود به مشهد را شروع می‌کردند.[۲۵] برخی از مراسم‌های باران‌خواهی نیز در فصل بهار انجام می‌شد.[۲۶]

بهار در ادبیات ایرانیان

بهار، نشانه‌ها و خواص آن، همواره در ادبیات عامیانه و رسمی مردم ایران جایگاه ویژه‌ای داشته است. در مثل‌های فراوانی، ایرانیان به واژه بهار استناد کرده‌اند، مانند «بزک نمیر باهار میاد / کمبزه و خیار می‌یاد»[۲۷] و «با یه گل بهـار نمیشه».[۲۸]

همچنین، واژه بهار، در شعر فارسی نیز بازتابی گسترده داشته است. برای مثال، حافظ در غزلی گفته است:[۲۹]

خوش‌تر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیستساقی کجاست گو سبب انتظار چیست


خیام نیز در اشعار خود، بارها به بهار عمر و زندگی اشاره کرده است:[۳۰]

از آمدن بهار و از رفتن دیاوراق وجود ما همی گردد طی


بهار در معماری ایران

در معماری سنتی ایران، در خانه‌ها و ساختمان‌ها، همواره فضایی مخصوص را برای فصل بهار به‌نام «بهارخواب» یا «بهارنشین» می‌ساختند. این فضا، معمولا بزرگ بوده و برای نشستن، خوابیدن و استراحت استفاده می‌شده است.[۳۱]

پانویس

  1. مصفا، فرهنگ اصطلاحات نجومی، ۱۳۵۷ش، ص۹۳.
  2. مینوی خرد، ۱۳۵۴ش، ص۶۷.
  3. بیرونی، الآثار الباقیة، ۱۹۲۳م، ص۲۱۵-۲۱۷ و ۲۲۲.
  4. بیرونی، الآثار الباقیة، ۱۹۲۳م، ص۲22.
  5. بندهش، ۱۳۶۹ش، ص۵۷-۵۸.
  6. گزیده‌های زادسپرم، ۱۳۶۶ش، ص۳۱.
  7. قزوینی، عجایب المخلوقات، ۱۳۶۱ش، ص۷۷-۷۸.
  8. مینوی خرد، ۱۳۵۴ش، ص73؛
    مسعودی، مروج الذهب، ۱9۶۶م، ج2، ص343؛
    کیخسرو اسفندیار، دبستان المذاهب، ۱۳۶۱ش، ص18-19.
  9. ظریفیان، «جستاری در گاه‌شماری گرمسیری»، س8، شماره 29-30، ۱۳۸۸ش، ص۷۹.
  10. بیرونی، التفهیم، ۱۳۶۲ش، ص۲۵۳.
  11. بیرونی، التفهیم، ۱۳۶۲ش، ص90.
  12. خوارزمی، مفاتیح العلوم، ۱۴۰۴ق، ص241.
  13. ذبیحی، «پِتَک و شیشَک در گاه‌شماریهای مردمان مازندران»، س5، شماره 17، ۱۳۸۵ش، ص۶۵.
  14. طاهباز، یوش، ۱۳۷۵ش، ص۷۷.
  15. شهاب کومله‌ای، فرهنگ عامۀ کومله، ۱۳۸۶ش، ص۵۱-۵۲.
  16. اسدیان خرم‌آبادی، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، ۱۳۵۸ش، ص۲۰۷.
  17. شهری، گوشه‌ای از تاریخ اجتماعی طهران قدیم، ج1، ۱۳۷۰ش، ص505.
  18. علمداری، فرهنگ عامیانۀ دماوند، ۱۳۷۹ش، ص۱۸۶.
  19. شمس، نگاهی به فرهنگ مردم کرمانشان، ۱۳۷۸ش، ص۵۱-۵۲.
  20. بیرونی، التفهیم، ۱۳۶۲ش، ص256.
  21. Massé, Croyances et coutumes persanes, 1938, V.I, P162-163.
  22. فاروقی، نظری به تاریخ و فرهنگ سقز کردستان،]بی‌تا[، ص۳۱۳-۳۱۴.
  23. Massé, Croyances et coutumes persanes, 1938, V.I, P218; روشن‌ضمیر، حاشیه بر معتقدات و آداب ایرانی هانری ماسه، ج1، ۱۳۵۵ش، ص۳۹۰، حاشیۀ ۲.
  24. لهسایی‌زاده، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، ۱۳۷۰ش، ص۳۶۹.
  25. طباطبایی اردکانی، فرهنگ عامۀ اردکان، ۱۳۸۱ش، ص۴۶۱-۴۶۲.
  26. هاشم‌نیا، فرهنگ مردم گروس (بیجار و حومه)، ۱۳۸۰ش، ص۱۸۵.
  27. شاملو، کتاب کوچه، ج1، حرف «ب»، ۱۳۷۷ش، ص۶۶۲.
  28. محتاط، سیمای اراک، ج2، ]بی‌تا[، ص181.
  29. حافظ، غزلیات، غزل شماره 65، بیت 1، سایت گنجور.
  30. خیام، رباعیات، رباعی شماره 158، بیت 1، سایت گنجور.
  31. شاملو، کتاب کوچه، ج1، حرف «ب»، ۱۳۷۷ش، ص۶۶۲-663.

منابع

  • اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، مرکز مردم‎شناسی، ۱۳۵۸ش.
  • بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، توس، ۱۳۶۹ش.
  • بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیة، به‌تحقیق ادوارد زاخاو، لایپزیگ، ۱۹۲۳م.
  • بیرونی، ابوریحان، التفهیم، به‌تحقیق جلال‌الدین همایی، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۶۲ش.
  • حافظ، غزلیات، سایت گنجور، تاریخ بازدید: 23 بهمن 1400ش.
  • خوارزمی، محمد، مفاتیح العلوم، به‌تحقیق ابراهیم ابیاری، بیروت، ]بی‌نا[، ۱۴۰۴ق.
  • خیام، رباعیات، سایت گنجور، تاریخ بازدید: 23 بهمن 1400ش.
  • ذبیحی، علی، «پِتَک و شیشَک در گاه‌شماریهای مردمان مازندران»، فرهنگ مردم، تهران، س5، شماره 17، ۱۳۸۵ش.
  • روشن‌ضمیر، مهدی، حاشیه بر معتقدات و آداب ایرانی هانری ماسه، ترجمۀ همو، تبریز، شفیعی، ۱۳۵۵ش.
  • شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، مازیار، حرف «ب»، ۱۳۷۷ش.
  • شهاب کومله‌ای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، گیلکان، ۱۳۸۶ش.
  • شهری، جعفر، گوشه‌ای از تاریخ اجتماعی طهران قدیم، تهران، معین، ۱۳۷۰ش.
  • شمس، صادق، نگاهی به فرهنگ مردم کرمانشان، تهران، فکرنو، ۱۳۷۸ش.
  • طاهباز، سیروس، یوش، تهران، روایت، ۱۳۷۵ش.
  • طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، ]بی‌نا[، ۱۳۸۱ش.
  • ظریفیان، محمود، «جستاری در گاه‌شماری گرمسیری»، فرهنگ مردم، تهران، س8، شماره 29-30، ۱۳۸۸ش.
  • علمداری، مهدی، فرهنگ عامیانۀ دماوند، تهران، فیض کاشانی، ۱۳۷۹ش.
  • کیخسرو اسفندیار، دبستان المذاهب، چ تصویری، به‌تحقیق علی‌اصغر مصطفوی، تهران، ]بی‌نا[، ۱۳۶۱ش.
  • گزیده‌های زادسپرم، به‌تحقیق محمدتقی راشدمحصل، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۶ش.
  • فاروقی، عمر، نظری به تاریخ و فرهنگ سقز کردستان، سقز، انتشارات حمدی، ]بی‌تا[.
  • قزوینی، زکریا، عجایب المخلوقات، به‌تحقیق نصرالله سبوحی، تهران، کتابخانه مرکزی، ۱۳۶۱ش.
  • لهسایی‌زاده، عبدالعلی و سلامی، عبدالنبی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، تهران، اطلاعات، ۱۳۷۰ش.
  • محتاط، محمدرضا، سیمای اراک، اراک، چاپخانۀ هما، ]بی‌تا[.
  • مسعودی، علی، مروج الذهب، به‌تحقیق شارل پلا، بیروت، ]بی‌نا[، ۱9۶۶م.
  • مصفا، ابوالفضل، فرهنگ اصطلاحات نجومی، تبریز، دانشکده ادبیات، ۱۳۵۷ش.
  • مینوی خرد، ترجمۀ احمد تفضلی، تهران، توس، ۱۳۵۴ش.
  • هاشم‌نیا، محمود و ملک‌محمدی، ملوک، فرهنگ مردم گروس (بیجار و حومه)، بیجار، ملوک ملک‌محمدی و محمود هاشم‌نیا، ۱۳۸۰ش.
  • Massé, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938.