ترس برون
ترسبُرون؛ مراسم سنتی برای درمان افراد ترسیده.
ترسبُرون از جمله سنتهای کهن در طب مردمی است و برای معالجه افرادی بهکار گرفته میشود که ترسیدهاند. این سنت، بیشتر در مناطق جنوبی ایران، اجرا میشود.
ترس
ترس بهمعنای بیم و هراس،[۱] نوعی حالت هیجانی است که با یک محرک مضر و خطرناک پدید میآید. ترس با دلشوره و اضطراب متفاوت است، زیرا در استرس و اضطراب، بهطور معمول، هیچ تهدید خارجی وجود ندارد، اما در ترس، همواره یک عامل خارجی یا تهدید، فرد را با این حس مواجه میکند. متخصصان، ترس را یکی از عوامل بقای آدمی میدانند زیرا در پاسخ به یک محرک منفی خاص اتفاق میافتد.[۲] هرگاه ترس شدت یابد (فوبیا)، پزشکان، فرد را از تماس با علت خاص ترس منع میکنند.[۳]
ترسبرون در طب سنتی
در طب سنتی به فرد ترسیده، داروهای گیاهی همچون رازیانه، گل گاوزبان، دارچین[۴] و شربت بیدمشک داده یا یا او را مجبور به استشمام بوی گلاب و بوی خوش[۵] میکردند.
ترسبرون در طب مردمی
در طب مردمی، روشهای دیگری را برای از بین بردن ترس افراد استفاده میکردند؛ برای مثال، در خوزستان، از چیزهایی همچون تاوه میراثی، آب، نمک، سکه، یک جفت النگوی درهم رفته، آتش، آب دهان رهگذران و تماشاگران استفاده میکنند. در بهبهان، پس از فراهم کردن وسایل موردنیاز، از زنی با موهای سفید یا یک قابله میخواهند که برای شفای فرد ترسیده، اقدام کند. او ابتدا، آتشی را بر سر گذر روشن کرده، سپس کاسهای آب را فراهم میکند. در کاسه، مقداری نمک و تعدادی سکه میاندازد. اگر فردی که ترسیده، دختر باشد، از دو النگوی درهم حلقهشده بهنام «دی و دوت» (مادر و دختر) نیز استفاده میکند و آن را در کاسه میاندازد.[۶] افرادی که در این مراسم حضور دارند، هرکدام آب دهان خود را در کاسه میریزند. این کار، بهمنظور اظهار تنفر از عامل ترس و نوعی همدردی با خانواده آن فرد است. سپس، پیرزن، محتوای کاسه را روی تاوه میراثی که داغ شده، میریزد. همه افراد حاضر در مراسم تلاش میکنند تا به کمک پیرزن، شکلی را که بر روی تاوه (ساج) نقش میبندد، تشخیص دهند تا عامل ترس فرد مشخص شود.[۷]
در ایزدخواست، از یک تکه طلا (انگشتر یا گوشواره) برای درمان فرد ترسیده استفاده کرده و آن را در یک ظرف آب میاندازند و آب آن را به فرد میخورانند.[۸] این رسم با نام «اُری طلا» (آب روی طلا) در ماهشهر نیز رایج است.[۹]
مردم خراسان، شاخه بلند هفتبندی از درخت تاک را بریده و قد مریض را با آن اندازهگیری میکنند. سپس، دو طرف شاخه را بریده و دور میاندازند. پس از آن، شاخهی درخت را از محل بندهای آن جدا کرده و در کنار هم قرار میدهند و با یک نخ، دور آن را میپیچند. در مرحله بعد، چوبهای نخپیچ شده را بههمراه یک تکه زاج (سولفات مضاعف پتاسیم و آلومینیوم) در سه شب نحس (شنبه، یکشنبه و چهارشنبه) بالای سر فرد ترسیده قرار میدهند و صبح چهارشنبه، دستهچوب و زمه را به یک قبرستان برده و چوبها را در خاک دفن میکنند و زمه را به خانه برمیگردانند. در نهایت، زمه به 7 تکه تقسیم شده و هر روز، یک تکه از آن را به فرد هولزده میدهند.[۱۰]
از جمله روشهای دیگر رایج در نقاط مختلف ایران، میتوان به قرار دادن دل گوسفند در کف دست یا روی سینه فرد ترسیده؛[۱۱] پاشیدن ناگهانی آب سرد بهصورت فرد و قرار دادن زغال مشتعل، انداختن آن در آب سرد و خوراندن آن به فرد[۱۲] اشاره کرد.
تفسیر علمی و فلسفی مراسم
محققان، با بررسی ابزارآلات مورد استفاده در این مراسم سنتی و نحوهی اجرای آن بیان میکنند که تاوه (ساج) میراثی، یادگاری از نیاکان خانواده فرد است که مورد احترام و تکریم همه است. آتش، اجاق و همچنین تاوه بهدلیل پخت نان بر روی آن و تهیه برکت سفره، همواره نزد ایرانیان مقدس بودهاند. استفاده از وسایل میراثی، علاوهبر مراسم ترسبرون، در مراسمهای دیگری همچون بندآمدن باران نیز مورد استفاده است.[۱۳]
استفاده از آتش، در تمدن بشری، سابقهای دراز دارد. باور به شفابخش بودن آتش، در دورانهای مختلف تاریخی، از جمله دوره صفویان، در میان ایرانیان رایج بوده است. این جنبه تقدس برای آتش، در دورههای اخیر نیز حفظ شده است.[۱۴]
استفاده از آب، بهدلیل خواص درمانی زیاد و شفابخشی آن، همواره در میان مردم رایج بوده است.[۱۵] هنوز در میان مردم ایران، آب، مهریه حضرت زهرا دانسته میشود، بههمین دلیل از جایگاهی ویژه برخوردار است.[۱۶]
آب دهان در این مراسم، نمادی از خلاقیت، انهدام و ترشح است که خاصیت جادویی و شفابخشی دارد. برخی از منابع، به شفای فرد نابینا، توسط آب دهان حضرت مسیح اشاره کردهاند.[۱۷] منابعی دیگر نیز درباره استفاده پیامبر از آب دهان خود برای وصل کردن دست دختر یهودی سخن گفتهاند.[۱۸]
پانویس
- ↑ دهخدا، لغتنامه، ذیل واژه ترس، سایت واژهیاب.
- ↑ ذوالفقاری، باورهای عامه مردم ایران، 1394ش، ص367.
- ↑ «چگونه بر ترس و اضطراب غلبه کنیم؟»، سایت درمانکده.
- ↑ شهری، طهران قدیم، ۱۳۸۳ش، ج5، ص228 و 298.
- ↑ شاملو، کتاب کوچه، ۱۳۷۹ش، ص۲۴۴.
- ↑ تجلی، «بازنگری یک مراسم، ترسبرون»، ج2، ۱۳۸۳ش، ص۱۹۲-۱۹۳.
- ↑ جودکی، محمدعلی، «ترسبرون»، دایرهالمعارف بزرگ اسلامی.
- ↑ رنجبر، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست، ۱۳۷۳ش، ص۵۱۵.
- ↑ جودکی، محمدعلی، «ترسبرون»، دایرهالمعارف بزرگ اسلامی.
- ↑ شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، ۱۳۶۳ش، ص۲۷۶-۲۷۷.
- ↑ رنجبر، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست، ۱۳۷۳ش، ص515؛
شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، ۱۳۶۳ش، ص۲۷7. - ↑ نیکیتین، کرد وکردستان، ۱۳۶۶ش، ص۲۴۱-۲۴۲.
- ↑ ماسه، معتقدات و آداب ایرانی، ۱۳۵۵ش، ج1، ص309؛
شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، ۱۳۶۳ش، ص348. - ↑ ویلسن، «تحقیق دربارۀ ایل بختیاری»، سیری در قلمرو بختیاری و عشایر بومی خوزستان، ۱۳۷۱ش، ص۲۶۶.
- ↑ اسماعیلی، «اسطورۀ آب در ریگ ودا و اوستا»، ۱۳۸۸ش، ص۵.
- ↑ ماسه، معتقدات و آداب ایرانی، ۱۳۵۵ش، ج1، ص402.
- ↑ شوالیه، فرهنگ نمادها، ۱۳۷۸ش، ج1، ص27.
- ↑ شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، ۱۳۶۳ش، ص398-399.
منابع
- اسماعیلی، صغری، «اسطورۀ آب در ریگ ودا و اوستا»، فصلنامۀ مطالعات و تحقیقات تاریخی (ضمیمۀ مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی مشهد)، س3، شماره 7-8، ۱۳۸۸ش.
- تجلی، حجتالله، «بازنگری یک مراسم، ترسبرون»، کتاب خوزستان، بهتحقیق بنیاد خوزستانشناسی، تهران، ۱۳۸۳ش.
- جودکی، محمدعلی، «ترسبرون»، دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، تاریخ بازدید: 28 خرداد 1401ش.
- «چگونه بر ترس و اضطراب غلبه کنیم؟»، سایت درمانکده، تاریخ بازدید: 28 خرداد 1401ش.
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، سایت واژهیاب، تاریخ بازدید: 28 خرداد 1401ش.
- ذوالفقاری، حسن و شیری، علیاکبر، باورهای عامه مردم ایران، تهران، چشمه، 1394ش.
- رنجبر، حسین و دیگران، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست، تهران، آیات، ۱۳۷۳ش.
- شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، مازیار، ۱۳۷۹ش.
- شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، به نشر، ۱۳۶۳ش.
- شوالیه، ژان و گربران، آلن، فرهنگ نمادها، ترجمۀ سودابه فضایلی، تهران، جیحون، ۱۳۷۸ش.
- شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، معین، ۱۳۸۳ش.
- ماسه، هانری، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمۀ مهدی روشنضمیر، تبریز، شفیعی، ۱۳۵۵ش.
- نیکیتین، و، کرد وکردستان، ترجمۀ محمد قاضی، تهران، نیلوفر، ۱۳۶۶ش.
- ویلسن، آرنولد، «تحقیق دربارۀ ایل بختیاری»، سیری در قلمرو بختیاری و عشایر بومی خوزستان، بهتحقیق اوستن هنری لایارد و دیگران، ترجمۀ مهراب امیری، تهران، ۱۳۷۱ش.