آخور

از ویکی‌زندگی

آخور؛ مکان علف‌‌خوردن ستوران و چارپایان اهلی

آخور طاقچه‌ای است که دام‌داران کنار دیوار درست کرده و خوراک حیوانات خود را در آن می‌ریزند.[۱] برخی منابع آخور را «آخر» نوشته‌اند.[۲] آخور واژه‌ای پهلوی بوده[۳] و برخی فرهنگ‌نامه‌ها آن را به‌معنی کاهی که اسبان می‌خورند، کاه پس‌مانده، اصطبل، طویله، آخورگاه و نیز به‌معنی آرامگاه و نشیمن دانسته‌اند.[۴]

پیشینه

ایرانیان که از دیرباز با دام‌پروری و پرورش حیوانات اهلی سروکار داشته‌اند، با آخور نیز آشنا بوده‌اند. اصطلاحاتی مانند آخورسالار، آخورسلّار، سالارآخور، میرآخور و امیرآخور پیشینه‌ی کهنی در فرهنگ ایرانیان دارد. آخورسالار، متصدی خدمات و امور مربوط به اصطبل‌های حکومتی بوده است.[۵]

آخور در ادبیات عامه

کلیدواژه آخور در مثل‌های عامیانه نیز استفاده می‌شود. به‌طور مثال «آخر چرب» یا «چرب آخور» کنایه از رزق و روزی فراوان است. «آخر سنگین» و «آخر خشک» کنایه از مقام بی‌نفع است.[۶] تهرانی‌ها در مثلی می‌گویند: «آخور آخوری را برای خودت نگه‌دار» (کنایه از جانب احتیاط را حفظ کن).[۷] بیرجندی‌ها می‌گویند: «آخور پاکدو» (کنایه از شخصی که به سبب تنبلی مایحتاج روزمره‌اش را در دسترس و اطراف خود قرار می‌دهد).[۸] سایر اقوام از مَثَل «آخورش پای کاهدان است» در چنین موقعیتی استفاده می‌کنند.[۹] اهالی سمنان از «آخور بزرگ، جو می‌شکند»، اهالی خراسان از «آخور بین آخور بین نمی‌شود»، اهالی شوشتر از «آخور خرش را دراز بسته»[۱۰] یا «اول آخور را ببند بعد گاو را بدزد»، استفاده می‌کنند که همه کنایه از توازن میان خواسته‌ها و امکانات است.[۱۱] کوچ‌نشینان نیز در امثال و حِکم خود از آخور استفاده می‌کنند.[۱۲]

آخور در ادبیات فارسی

واژه آخور در اشعار فارسی نیز دیده می‌شود. سنایی در بیتی بیان کرده است:[۱۳]

لطف تو ببست جان و دل را بر آخور چرب دوستکانی

ادیب صابر در بیتی اشاره کرده است:[۱۴]

گیرم که تو را نعمت صد پرویز است بر آخور تو دویست چون شبدیز است

در دوره‌ای که حکومت ترکان در ایران رو به زوال بود، ضرب‌المثل «ترک از ده می‌رفت، آخور برای اسبش می‌ساخت» در میان مردم رایج شد. این مَثل، کنایه از شخصی است که زوال قدرت داشته و جهت اغفال مردم تظاهر به بقای قدرت می‌کند.[۱۵]

در ادبیات عرفانی نیز از آخور در مفهوم دنیا استفاده شده زیرا به پیروی از قرآن ‌کریم، اهل دنیا و دنیاطلبان در مرتبه ستوران انگاشته می‌شوند. مولانا، آدمی را به اسب و عالم را به آخور تشبیه کرده است. او بر این باور است که اسب و سوار نباید از یک موضع تغذیه کنند و غلبه خوی حیوانی را به ماندن در آخور، تشبیه کرده است.[۱۶]

آخور در فرهنگ ایرانیان

اقوام ایرانی در باز‌ی‌های سنتی خود از آخور استفاده می‌کنند.[۱۷] در قصه‌های آن‌ها آخور برای ترسیم وضعیت زندگی و معیشت شخصیت اصلی داستان حضور دارد.[۱۸] در برخی از مناطق کرمان، آخورهای بزرگ را به آخورهای کوچک‌تر تقسیم کرده و به آن‌ها «آخورک» می‌گویند.[۱۹] آن‌ها آخور کوچکی نیز در دیوار می‌سازند که «آخورچه» نام دارد.[۲۰]

پانویس

  1. عمید، فرهنگ فارسی، ذیل واژه آخور.
  2. تبریزی، برهان قاطع، ذیل واژه آخر؛ دهخدا، لغت‌نامه، ذیل واژه آخر.
  3. متون پهلوی، ۱۳۷۱ش، ص۸۵.
  4. محمد پادشاه، آنندراج، ذیل واژه آبخور.
  5. متون پهلوی، ۱۳۷۱ش، ص۵۸؛ لمتن، تداوم و تحول در تاریخ میانه ایران، ۱۳۷۲ش، ص۳۸۱-۳۸۲؛ باستانی پاریزی، حماسه کویر، ۱۳۵۶ش، ص۵۸۳؛ دهخدا، لغت‌نامه، ذیل واژه آخرسالار.
  6. خاقانی شروانی، دیوان، ۱۳۸۲ش، ص۴۱و۱۷۰؛ تبریزی، برهان قاطع، ذیل واژه آخر چرب و آخر سنگین؛ محمد پادشاه، آنندراج، ذیل واژه آخور چرب، آخور خشک و آخور سنگین؛ شاملو، کتاب کوچه، ۱۳۶۱ش، ج۱، ص۳۳۲-۳۳۳.
  7. شاملو، کتاب کوچه، ۱۳۶۱ش، ج۱، ص۳۲۸؛ ذوالفقاری، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثل‌های فارسی، ۱۳۸۸ش، ج۱، ص۱۸۸.
  8. سرمد، سخن پیر قدیم، ۱۳۷۶ش، ص۲۲.
  9. ذوالفقاری، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثل‌های فارسی، ۱۳۸۸ش ، ج۱، ص۱۸۸.
  10. امینی، فرهنگ عوام، ۱۳۷۱ش، ص۱۵.
  11. شاملو، کتاب کوچه، ۱۳۶۱ش، ج۱، ص۳۲۹-۳۳۲؛ ذوالفقاری، داستان‌های امثال، ۱۳۸۴ش، ص۲۲و۴۰و۴۳.
  12. شاملو، کتاب کوچه، ۱۳۶۱ش، ج۱، ص۳۳۴و۳۸۲؛ ذوالفقاری، داستان‌های امثال، ۱۳۸۴ش، ص۴۴و۱۱۰و۱۶۲و۴۴۹؛ صدری ‌افشار، فرهنگ فارسی امروز، ۱۳۷۳ش، ص۱۶؛ درویشیان، فرهنگ کردی کرمانشاهی، ۱۳۷۵ش، ص۳۹؛ خاوری، امثال و حکم مردم هزاره، ۱۳۷۹ش، ص۱۰۶و۱۲۸و۳۰۲.
  13. سنایی، دیوان اشعار، غزلیات، غزل شماره ۴۲۴، بیت ۱۲، سایت گنجور.
  14. ادیب صابر، دیوان اشعار، رباعیات، شماره ۱۲، بیت ۱، سایت گنجور.
  15. شاملو، کتاب کوچه، ۱۳۶۱ش، ج۵، ص۱۳۳۴.
  16. تاج‌دینی، فرهنگ نمادها و نشانه‌ها در اندیشه مولانا، ۱۳۸۳ش، ص۳۷-۳۸.
  17. شریعتی، بازی‌های سنتی کودکان و نوجوانان در استان یزد، ۱۳۸۰ش، ص۳.
  18. شریعت‌زاده، فرهنگ مردم شاهرود، ۱۳۷۱ش، ص۱۴۱.
  19. پورحسینی، فرهنگ لغات و اصطلاحات مردم کرمان، ۱۳۷۰ش، ص۱۶-۱۷.
  20. اکبری شالچی، فرهنگ گویش خراسان بزرگ، ۱۳۷۰ش، ص۱۴.

منابع

  • ادیب صابر، دیوان اشعار، سایت گنجور، تاریخ بازدید: ۱۵ خرداد ۱۴۰۱ش.
  • اکبری شالچی، امیرحسین، فرهنگ گویش خراسان بزرگ، تهران، نی، ۱۳۷۰ش.
  • امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، تهران، مازیار، ۱۳۷۱ش.
  • باستانی پاریزی، محمدابراهیم، حماسه کویر، تهران، [بی‌نا]، ۱۳۵۶ش.
  • پورحسینی، ابوالقاسم، فرهنگ لغات و اصطلاحات مردم کرمان، تهران، مرکز کرمان‌شناسی، ۱۳۷۰ش.
  • تاج‌دینی، علی، فرهنگ نمادها و نشانه‌ها در اندیشه مولانا، تهران، سروش، ۱۳۸۳ش.
  • تبریزی، محمدحسین بن خلف، برهان قاطع، تهران، نیما، ۱۳۸۰ش.
  • خاقانی شروانی، دیوان، به‌تحقیق ضیاء الدین سجادی، تهران، زوار، ۱۳۸۲ش.
  • خاوری، محمدجواد، امثال و حکم مردم هزاره، تهران، عرفان، ۱۳۷۹ش.
  • درویشیان، علی‌اشرف، فرهنگ کردی کرمانشاهی، تهران، سهند، ۱۳۷۵ش.
  • دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه، سایت واژه‌یاب، تاریخ بازدید: ۱۵ خرداد ۱۴۰۱ش.
  • ذوالفقاری، حسن، داستان‌های امثال، تهران، مازیار، ۱۳۸۴ش.
  • ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثل‌های فارسی، تهران، علم، ۱۳۸۸ش.
  • سرمد، غلام‌علی، سخن پیر قدیم، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور، ۱۳۷۶ش.
  • سنایی، دیوان اشعار، سایت گنجور، تاریخ بازدید: ۱۵ خرداد ۱۴۰۱ش.
  • شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، مازیار، ۱۳۶۱ش.
  • شریعت‌زاده، علی‌اصغر، فرهنگ مردم شاهرود، شاهرود، مولف، ۱۳۷۱ش.
  • شریعتی، علی‌اکبر، بازی‌های سنتی کودکان و نوجوانان در استان یزد، یزد، [بی‌نا]، ۱۳۸۰ش.
  • صدری ‌افشار، غلام‌حسین و دیگران، فرهنگ فارسی امروز، تهران، کلمه، ۱۳۷۳ش.
  • عمید، حسن، فرهنگ فارسی، سایت واژه‌یاب، تاریخ بازدید: ۱۵ خرداد ۱۴۰۱ش.
  • لمتن، ا.ک.س، تداوم و تحول در تاریخ میانه ایران، به‌ترجمه یعقوب آژند، تهران، نی، ۱۳۷۲ش.
  • متون پهلوی، به‌تحقیق جاماسب جی و منوچهر جاماسب اسانا، به‌ترجمه سعید عریان، تهران، کتاب‌خانه ملی جمهوری اسلامی ایران، ۱۳۷۱ش.
  • محمد پادشاه، آنندراج، تهران، طبع و نشر، ۱۳۶۳ش.