آینه

از ویکی‌زندگی

آینه؛ قطعه‌ای شیشه که در پشت آن قلع یا جیوه می‌زنند تا نور و تصویر را بازتاب دهد.

آینه، صفحه‌ای صیقل داده شده و از جنس شیشه است که پشت آن را با روی، نقره یا جیوه می‌پوشانند تا تصویر در آن انعکاس یابد. این وسیله، که یکی از مصنوعات کهن بشری شناخته می‌شود، همواره در باور و فرهنگ مردم ایران، از اهمیتی ویژه برخودار بوده است. آینه، همچنین می‌تواند به‌معنای هر چیز پاک و روشنی باشد.[۱]

واژه آینه

در گذشته، آینه‌ها را از فلزاتی مانند مس، فولاد و مفرغ می‌ساختند. بنابراین، برخی، ریشه‌ی این واژه را برگرفته از کلمه‌ی «آهینه» می‌دانند.[۲] آینه را در ایران، «آبگین» و «آبگینه» نیز می‌خوانند که «گین» به‌معنی چیزی شبیه به آب است.[۳] سطح شفاف آب، نخستین آینه برای بشر، در طول تاریخ بوده است.

در زبان پهلوی، آینه به‌صورت «اِوِنَگ» آمده است.[۴] در ایران باستان نیز آینه را با نام «ادَیَنَک» می‌شناختند که در آن «دَی» به‌معنی دیدن و «ادینک» به‌معنی چیزی است که در آن می‌توان دید.

پیشینه آینه

کهن‌ترین آینه کشف‌شده در جهان، مربوط به 6000 سال پیش از میلاد در آناتولی (ترکیه) است. قدیمی‌ترین آینه در ایران را نیز در منطقه تپه سیلک کاشان پیدا کرده‌اند که صفحه مدوری از مس صیقل داده شده دارد.[۵] همچنین آینه‌هایی از جنس مفرغ یافت شده که قدمت آن‌ها به 1000 تا 3000 سال قبل از میلاد برمی‌گردد.[۶] در دوره هخامنشیان، ایرانیان، با صیقل دادن سنگ‌ها و فلزات، آینه‌های شفافی را درست می‌کردند که برخی از آن‌ها، در تالار آینه‌ی تخت جمشید به‌یادگار مانده است. مورخان معتقدند که نخستین آینه‌ی شیشه‌ای در لبنان امروزی و در سده اول میلادی ساخته شده است.[۷] نخستین آینه‌ی شیشه‌ای ایرانی نیز با قابی از نقره، مربوط به دوره ساسانیان است.[۸]

عملکرد آینه

آینه، نوری را که بر سطح آن تابیده می‌شود، باز می‌گرداند. بسیاری از اشیاء اطراف انسان، مانند دیوار رنگ‌شده نیز همین ویژگی را دارند اما این نور در مرحله انعکاس، پراکنده می‌شود. عملکرد آینه، به این صورت است که نور را به‌صورت کامل، بدون پراکندگی، منعکس می‌کند. برای جلوگیری از پراکندگی کامل نور، باید سطح آینه کاملا صاف و یکدست باشد.

انواع آینه

ساختار متنوع آینه‌ها، آن‌ها را به انواع گوناگونی تقسیم کرده است:

  1. آینه‌های تخت: آینه‌های شیشه‌ای؛ آینه‌های فلزی؛ آینه‌های لایه‌گذاری شده.
  2. آینه‌های کروی: آینه‌های مقعر (کاو)؛ آینه‌های محدب (کوژ).
  3. آینه‌های شلجمی (که در چراغ خودروها کاربرد دارد).
  4. آینه‌های توان بالا (برای آزمایشات و محاسبات علمی).

آینه‌ها را براساس جنس آن‌ها نیز به سه نوع تقسیم می‌کنند:

  1. آینه‌های شیشه‌ای
  2. آینه‌های فلزی
  3. آینه‌های مایع.

آینه در باور و فرهنگ ایرانیان

بندهش، آینه را یکی از 5 بخش تشکیل‌دهنده انسان دانسته و جایگاهی هم‌ردیف با خورشید برای آن در نظر گرفته است.[۹] به‌همین دلیل است که از آینه، در بالاترین نقطه سفره هفت‌سین استفاده می‌شود.[۱۰] باور به روشنی آینه و نیز خاصیت باروری و حرکت آینه در میان ایرانیان، باعث شده تا از آن در سفره‌های آیینی مانند سفره نوروزی و سفره عقد استفاده شود.[۱۱]

از دیگر باورها درباره آینه در میان عوام، خاصیت نمادین آن در جایگاه شخص مؤمن است.[۱۲] همان‌گونه که یک مؤمن حقیقی عیب و نقص دیگران را نشان می‌دهد، آینه نیز نشان‌دهنده‌ی عیوب و نواقص انسان‌ها است. حدیث معروف «المؤمن مرآت المؤمن» نیز بیانگر همین ادعا است.[۱۳]

از جمله‌ی باورهای برخی از ایرانیان آن است که دیدن سایه در آینه، نشانه‌ی مرگ زودرس فرد خواهد بود.[۱۴] مردم در گیلان، بر این باورند که به کودکی که هنوز زبان باز نکرده نباید آینه نشان داد، زیرا منجر به لال شدن او خواهد شد.[۱۵] دیدن آینه در خواب نیز تعبیری به غم و اندوه دارد. تعبیر، آینه دادن به فرد در خواب، پسردار شدن او خواهد بود.[۱۶] این وسیله در باور بسیاری، آن‌چنان در خوشبختی مؤثر است که هنوز، برخی معتقدند شکستن آینه عروس، نشانه‌ی سیاه‌بختی او است.[۱۷] در نقاطی از ایران، نگاه کردن به آینه در طول شب ممنوع است و آن را دارای عواقبی شوم همچون دیوانه شدن، کم عقل شدن، کوری در موقع پیری، کوتاه شدن عمر و زردی صورت و نیز فقر می‌دانند.[۱۸]

آینه در ادبیات ایران

خواص ویژه‌ی آینه همچون بازتاب و شفافیت آن، منجر به ساخت ترکیبات ادبی بسیاری شده است، مانند آینه دل، آینه جان، آینه هستی، آینه گیتی‌نما (کنایه از دل مؤمن) و آینه جمال. برخی از شاعران، آن‌قدر از این عبارت‌ها استفاده کرده‌اند که به برخی از آن‌ها، از جمله بیدل، لقب شاعر آینه‌ها را داده‌اند.[۱۹]

آینه‌هایی همچون «آینه سکندر» و «آینه دق» از آینه‌های معروف در ادبیات و افسانه‌های ایران هستند. آینه سکندر، به‌دستور اسکندر، در بالای شهر اسکندریه ساخته شد تا از شورش بیگانگان باخبر شده و از آن جلوگیری کنند.[۲۰] آینه دق نیز در طب قدیم رایج بود و برای درمان بیمارانی که یک طرف صورت‌شان کج می‌شد، استفاده می‌کردند. آینه دق در اصطلاح، آینه‌ای است که تصویر را کج و معوج نشان می‌دهد[۲۱] و به‌عنوان عبارتی برای دوست نامطلوب نیز استفاده می‌شد.[۲۲]

آینه، همچنین، در ادبیات عامه مردم ایران نیز وارد شده است. ضرب‌المثل‌هایی در میان مردم رایج است که به آینه اشاره دارند، مانند «آینه‌ات را گم کرده‌ای؟»[۲۳] و «آینه دست کور دادن» که کنایه از نصیحت کردن یک شخص ناخلف است.[۲۴]

کاربرد آینه

در فرهنگ ایرانیان، آینه وسیله‌ای محبوب بوده و برای آغاز بیش‌تر کارها، از آن استفاده می‌شود، مانند اولین خرید عروس، اولین وسیله‌ای که وارد خانه نو می‌شود و برای بدرقه‌ی مسافر در آغاز سفر. در واقع، رسم آینه و قرآن بردن، رسمی دیرینه است که به‌هنگام رفتن به خانه جدید اجرا می‌شود. در برخی از نقاط ایران، در ابتدای هر ماه قمری، مردم پس از دیدن ماه در آسمان، به آینه نگاه می‌کنند و معتقدند که این کار سبب خوش‌یمنی برای آن‌ها می‌شود.[۲۵] آینه تاودانی (آینه انداختن) نیز رسمی است که گروهی از مردم در ایران، در پیشواز نوروز انجام می‌دهند. در این آیین، آینه‌ای مستطیل‌شکل را تهیه کرده و با گل‌هایی گوناگون و رنگارنگ آن را تزئین می‌کنند. سپس، ریسمانی بلند را به آن آویخته و چند شب، پس از خوردن شام، آن را به خانه‌ی اهالی منطقه می‌اندازند و زن‌ها با دیدن این آینه، بسیار خشنود شده، خود را در آن نگاه می‌کنند و معتقدند که این کار مبارک است. برخی، در ازای دریافت این آینه، سکه، تخم‌مرغ یا مقداری حلوا را به‌منظور انعام به فرستنده آینه می‌دهند.[۲۶] در برخی از مناطق ایران، گوسفند قربانی را با آینه تزئین می‌کنند.[۲۷]

از کاربردهای نوین آینه، می‌توان به استفاده از آن در آرایش چهره، به‌ویژه توسط زنان، اشاره کرد.

پانویس

  1. عمید، فرهنگ فارسی، ذیل واژه آینه.
  2. دهخدا، لغت‌نامه، ذیل واژه آینه.
  3. مکنزی، فرهنگ کوچک زبان پهلوی، ۱۳۸۳ش، ص۱۷۵ و ۲۹۷.
  4. مکنزی، فرهنگ کوچک زبان پهلوی، ۱۳۸۳ش، ص۱۸۰؛
    Bartholomae, Altiranisches Wörterbuch, 1904, P724.
  5. گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ۱۳۵۵ش، ص۳۵.
  6. گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ۱۳۵۵ش، ص103.
  7. Pliny, Natural History, 1962, P153.
  8. واندنبرگ، باستان‌شناسی ایران باستان، ۱۳۴۸ش، ص۷.
  9. بندهش، ۱۳۶۹ش، ص48.
  10. فره‌وشی، جهان فروری، ۱۳۶۴ش، ص۶۳.
  11. مستوفی، شرح زندگانی من، ج1، ۱۳۸۶ش، ص500؛
    همایونی، گوشه‌هایی از آداب و رسوم مردم شیراز، ۱۳۵۳ش، ص۸۱؛
    میرنیا، فرهنگ مردم، ۱۳۶۹ش، ص۴۳؛
    لهسایی‌زاده، تاریخ و فرهنگ مردم دَوان، ۱۳۷۰ش، ص۱۳۷؛
    خوانساری ابیانه، ابیانه و فرهنگ مردم آن، ۱۳۷۸ش، ص۱۶۴.
  12. تاجدینی، فرهنگ نمادها و نشانه‌ها در اندیشۀ مولانا، ۱۳۸۳ش، ص۶۹؛
    سعیدی، فرهنگ اصطلاحات عرفانی ابن‌عربی، ۱۳۸۳ش، ص۷۵۱؛
    سجادی، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، ۱۳۷۰ش، ص۴۵.
  13. شوالیه، فرهنگ نمادها، ج1، ۱۳۷۸ش، ص333.
  14. اسدیان خرم‌آبادی، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، ۱۳۵۸ش، ص۳۰۰.
  15. بشرا، باورهای عامیانۀ مردم گیلان، ۱۳۸۶ش، ص۷۲.
  16. خوابگزاری، ۱۳۴۶ش، ص۳۸۰؛
    اسدیان خرم‌آبادی، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، ۱۳۵۸ش، ص185.
  17. فقیری، «معتقدات مردم شیراز»، ۱۳۵۱ش، ص۶۷؛
    مرادی، ترانه‌ها، زبان زدها و فرهنگ عامۀ مردم کرمان، ۱۳۸۷ش، ص۲۷۸؛
    اسدیان خرم‌آبادی، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، ۱۳۵۸ش، ص۳۰۰؛
    کتیرایی، از خشت تا خشت، ۱۳۷۸ش، ص۱۶۳.
  18. مرادی، ترانه‌ها، زبان زدها و فرهنگ عامۀ مردم کرمان، ۱۳۸۷ش، ص۲۷0؛
    خلعتبری ‌لیماکی، فرهنگ مردم تنکابن، ۱۳۸۷ش، ص۱۰۰؛
    بشرا، باورهای عامیانۀ مردم گیلان، ۱۳۸۶ش، ص۸۵؛
    جهانی‌برزکی، برزُک نگین کوهستان، ۱۳۸۵ش، ص۵۸؛
    علمداری، فرهنگ عامیانۀ دماوند، ۱۳۷۹ش، ص۱۸۴؛ شاملو، کتاب کوچه، ج3، ۱۳۶۱ش، ص772.
  19. شفیعی‌کدکنی، شاعر آیینه‌ها، ۱۳۶۶ش، ص۳۲۳.
  20. یاحقی، فرهنگ اساطیر، ۱۳۸۶ش، ص65.
  21. شهری، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، ج2، ۱۳۷۸ش، ص250؛
    شاملو، کتاب کوچه، ج3، ۱۳۶۱ش، ص778.
  22. محتاط، سیمای اراک، ۱۳۶۸ش، ص۱۷۰؛
    شاملو، کتاب کوچه، ج3، ۱۳۶۱ش، ص778.
  23. شهری، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، ج2، ۱۳۷۸ش، ص255.
  24. شهری، قند و نمک، ۱۳۷۰ش، ص33-34؛
    شهری، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، ج2، ۱۳۷۸ش، ص435.
  25. شهری، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، ج2، ۱۳۷۸ش، ص251؛
    مرادی، ترانه‌ها، زبان زدها و فرهنگ عامۀ مردم کرمان، ۱۳۸۷ش، ص۲۶۸؛
    بشرا، باورهای عامیانۀ مردم گیلان، ۱۳۸۶ش، ص۱۵.
  26. باقری فشخامی، «آیینه تاودانی»، ۱۳۷۲ش، ص۱۰.
  27. شهری، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، ج2، ۱۳۷۸ش، ص252؛
    شریعت‌زاده، فرهنگ مردم شاهرود، ج2، ۱۳۷۱ش، ص478.

منابع

  • اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، مرکز مردم‌شناسی ایران، ۱۳۵۸ش.
  • باقری فشخامی، محمدرضا، «آیینه تاودانی»، گیله وا، رشت، س2، شماره 6، ۱۳۷۲ش.
  • بشرا، محمد و طاهری، طاهر، باورهای عامیانۀ مردم گیلان، رشت، فرهنگ ایلیا، ۱۳۸۶ش.
  • بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، توس، ۱۳۶۹ش.
  • تاجدینی، علی، فرهنگ نمادها و نشانه‌ها در اندیشۀ مولانا، تهران، جیحون، ۱۳۸۳ش.
  • جهانی‌برزکی، زهرا، برزُک نگین کوهستان، کاشان، مرنجاب، ۱۳۸۵ش.
  • خلعتبری ‌لیماکی، مصطفى، فرهنگ مردم تنکابن، تهران، آرون، ۱۳۸۷ش.
  • خوابگزاری، به‌تحقیق ایرج افشار، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۴۶ش.
  • خوانساری ابیانه، زین‌العابدین، ابیانه و فرهنگ مردم آن، تهران، گنجینه هنر، ۱۳۷۸ش.
  • دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه، سایت واژه‌یاب، تاریخ بازدید: 5 بهمن 1400ش.
  • سجادی، جعفر، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، تهران، طهوری، ۱۳۷۰ش.
  • سعیدی، گل بابا، فرهنگ اصطلاحات عرفانی ابن‌عربی، تهران، شفیعی، ۱۳۸۳ش.
  • شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، مازیار، ۱۳۶۱ش.
  • شریعت‌زاده، علی‌اصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، ناشر مؤلف، ۱۳۷۱ش.
  • شفیعی‌کدکنی، محمدرضا، شاعر آیینه‌ها، تهران، آگاه، ۱۳۶۶ش.
  • شوالیه، ژان و آلن گربران، فرهنگ نمادها، ترجمۀ سودابه فضایلی، تهران، جیحون، ۱۳۷۸ش.
  • شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، رسا، ۱۳۷۸ش.
  • شهری، جعفر، قند و نمک، تهران، معین، ۱۳۷۰ش.
  • علمداری، مهدی، فرهنگ عامیانۀ دماوند، تهران، فیض کاشانی، ۱۳۷۹ش.
  • عمید، حسن، فرهنگ فارسی، سایت واژه‌یاب، تاریخ بازدید: 5 بهمن 1400ش.
  • کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، ثالث، ۱۳۷۸ش.
  • گیرشمن، ر، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمۀ محمد معین، تهران، بنگاه نشر و ترجمه کتاب، ۱۳۵۵ش.
  • فره‌وشی، بهرام، جهان فروری، تهران، گاریان، ۱۳۶۴ش.
  • فقیری، ابوالقاسم، «معتقدات مردم شیراز»، هنر و مردم، تهران، شماره 123، ۱۳۵۱ش.
  • لهسایی‌زاده، عبدالعلی و سلامی، عبدالنبی، تاریخ و فرهنگ مردم دَوان، تهران، اطلاعات، ۱۳۷۰ش.
  • محتاط، محمدرضا، سیمای اراک، تهران، محمدرضا محتاط، ۱۳۶۸ش.
  • مرادی، عیسى، ترانه‌ها، زبان زدها و فرهنگ عامۀ مردم کرمان، کرمان، مرکز کرمان‌شناسی، ۱۳۸۷ش.
  • مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، هرمس، ۱۳۸۶ش.
  • مکنزی، د.ن، فرهنگ کوچک زبان پهلوی، ترجمۀ مهشید میرفخرایی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۳ش.
  • میرنیا، علی، فرهنگ مردم، تهران، پارسا، ۱۳۶۹ش.
  • واندنبرگ، لوئی، باستان‌شناسی ایران باستان، ترجمۀ عیسى بهنام، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۴۸ش.
  • همایونی، صادق، گوشه‌هایی از آداب و رسوم مردم شیراز، شیراز، اداره کل فرهنگ و هنر فارس، ۱۳۵۳ش.
  • یاحقی، محمدجعفر، فرهنگ اساطیر، تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۸۶ش.
  • Bartholomae, Ch., Altiranisches Wörterbuch, ed. B. Gharib, Strasbourg, 1904.
  • Pliny, Natural History, ed. D. E. Eichholz, London, 1962.