افسانه
افسانه؛ حکایت گذشتگان یا قصهای بیاصل
افسانه، یکی از انواع روایی کهن و مشهور در ادبیات عامه یا ادبیات شفاهی مردم جهان است. اغلب افسانهها در ایران، در قالب نثر بیان شده و گاهی نیز افسانههایی منظوم بهوجود آمدهاند.
افسانه در نقاط مختلف ایران
در زبانها و گویشهای مختلف ایرانی، افسانه را با واژههایی همچون «اوسانه»، «اوسونه» و «اوسنه» در خراسان، کرمان[۱] و مازندارن؛ «اوسانه»، «قصیده»، «مَتَل» و «شوقات (که در آن، «شو» بهمعنی شب و «قات» بهمعنی مشغولیت است و در مجموع معنای سرگرمی شبانه را دارد)» در اراک و نواحی اطراف آن؛[۲] «آسوکه» در ساوه؛ «متیل» در بویراحمد؛[۳] «نقیل» و «ناقل» در آذربایجان؛ «سالفه» بهمعنی سرگذشت پیشینیان در میان خوزستانیها[۴] و «چیرک»، «راز» و «بیت» در میان کردزبانان[۵] بهکار میبرند.
افسانه در فرهنگها و متون ادبی
افسانه، در برخی از فرهنگهای فارسی بهصورت «اوسانه» نیز آمده و معانی مختلفی از جمله قصه، حکایت، تمثیل، سرگذشت، داستان، حکایت گذشتگان، حدیث، اسطوره، حرفهای دروغ و بیپایه را برای آن بیان میکنند. در متون ادب فارسی، افسانه را مترادف با انواع نثر روایی در نظر گرفتهاند که با اصطلاحاتی همچون قصه، حکایت و سرگذشت، کاربردی مشابه دارد.[۶] در برخی از منابع نیز، مانند سمک عیار و دارابنامه، افسانه را بهمعنی داستانهایی دروغین و ماجراهای سرشار از خرقعادت بشری معرفی کردهاند.[۷] پژوهشگران ایرانی نیز، از یک اصطلاح واحد برای افسانه در ادبیات ایران استفاده نکردهاند.
افسانه در ادبیات شفاهی
تعاریف متعددی از افسانه در ادبیات ایران وجود دارد که هرکدام بر ویژگیهایی تأکید کردهاند. برخی، افسانه را روایتی مکتوب (نظم یا نثر) یا بهصورت شفاهی دانستهاند که حالت نثر آن به داستان کوتاه مشابهت دارد. تفاوت داستان کوتاه و افسانه نیز در این است که هرچند، موضوع افسانه ساده و ابتدایی است، اما، شیوه روایت آن بسیار پیچیده است.[۸] تعریفی دیگر از افسانه، بر جنبههای مختلف این نوع از ادبیات از جمله سرگرمکنندگی و مکتوب بودن آن تأکید کرده و آن را سرگذشت یا رویدادی خیالی دانسته که از زندگی انسان، حیوان، پرندگان و یا حتی موجوداتی خیالی الهام گرفته است. هدف از افسانه را نیز مقاصدی اخلاقی، آموزشی و سرگرمی میدانند.[۹] گروهی دیگر از پژوهشگران، اصطلاح «قصه عامیانه» را برای افسانه در نظر گرفتهاند.[۱۰]
ویژگیهای افسانه
ساختار
ساختار افسانهها شامل ابتدا، گزارش متن و پایانبندی است. راوی، جمله، شعر یا واژهای را بهمنظور شروع روایت بیان کرده و سپس وارد اصل داستان میشود.[۱۱] اغلب افسانهگویان، تمایل دارند تا روایتهای خود را به گذشتههای بسیار دور مرتبط سازند و این را در جملات بهکار رفته توسط آنها، به راحتی میتوان دریافت. برای مثال، «در روزگاران پیش...»، «پیش و پیشترها، پادشاهی بود...».[۱۲] برخی از افسانهگویان نیز، بر بیمعنا بودن و گاهی بر غیرواقعی بودن داستانهای خود تأکید میکنند، مانند افسانهگوی ترکی که در روایت خود میگوید: «در روزگاران قدیم، ... من، گهواره مادرم را میجنباندم».[۱۳] پایانبندی افسانهها نیز با جملات و عبارات متنوعی خاتمه مییابند.
جملههای ابتدایی: اغلب این جملهها، شنونده را برای ورود به دنیای خیالی روایت آماده میکند. مانند «یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود»[۱۴] و «روزی بود، روزگاری بود»،[۱۵] این عبارتها گاهی بهصورتی سادهتر بیان میشوند، مانند «زن و مرد فقیری بودند»،[۱۶] «پادشاهی بود...».[۱۷]
جملههای میانی: راویان افسانهها در ایران، برای وصل کردن قسمتهای مختلف روایت به یکدیگر، از جملاتی خاص استفاده میکنند. مانند «از اینجا بشنوید که ...»، «حالا دو کلمه بشنو از...»، «بیا سر فلان یا بهمان»،[۱۸] «حالا شاهزاده را بگذار و از ... بردار»[۱۹].
جملههای پایانی: راوی، در روایت خود تلاش میکند تا با استفاده از جملاتی، غیرواقعی بودن داستان را به شنوندگان، متذکر شود. برخی از این جملهها، عبارتاند از: «قصه ما به سر رسید، کلاغه به خونهاش نرسید»،[۲۰] «بالا رفتیم ماست بود، قصه ما راست بود، پایین اومدیم دوغ بود، قصه ما دروغ بود».[۲۱] عبارتهای غیرمعمول دیگری را نیز، در برخی از نقاط ایران، بهمنظور پایانبندی افسانهها استفاده میکنند، مانند «اینها به مرادشان رسیدند، ما هم رسیدیم به خدمت شما»،[۲۲] «قصه ما خَشی خَشی، دسته گلی و ریش بکشی».[۲۳] گاهی نیز این جملهها حالتی دعاگونه به خود گرفتهاند، مانند «یک دسته گل نرگس، مرگ عزیزان نبینیم هرگز و هرگز»[۲۴].
ساختمان روایی (نقلی)
این ویژگی در برخی از انواع ادبیات شفاهی مانند افسانه، لطیفه، حکایت و اسطوره مشترک است و از زبان راوی برای مخاطب روایت میشود. در حقیقت، شکل انتقال افسانهها، بهصورت سینه به سینه و از نسلی به نسل دیگر است. همین نکته، منجر به شکلگیری روایتهای متفاوتی از یک افسانه در ایران شده است. این تفاوتها، معمولا، بهدلیل اختلافات موجود در سن، جنس و شغل راویان بهوجود آمده است. برای مثال، درصورت حضور کودکان در مجلس روایت، راوی از گفتن بخشی از افسانه صرفنظر میکند. از دیگر عوامل تأثیرگذار بر تفاوتهای موجود در افسانهها، اختلافات طبیعی و اقلیمی در محل روایت است. برای مثال، برای افرادی که در مناطقی کوهستانی و جنگلی زندگی میکنند، گم شدن در جنگل، قابل قبولتر از گم شدن در بیابان است. در نتیجه، راویان، در بیان روایت خود، به این نکته نیز توجه ویژه دارند تا افسانه جذابیت بیشتری پیدا کند.[۲۵]
جعل واقعیات
اغراق و جعل واقعیت در این نوع از ادبیات شفاهی، تا حدی باید شکل بگیرد که برای شنونده قابل قبول باشد. برای مثال، صحبت کردن حیوانات با یکدیگر.
سرگرمکنندگی
یکی از اصلیترین ویژگیهای افسانهها در میان تمام اقوام در دنیا، ویژگی تفریحی و سرگرمکنندگی افسانه است. در میان بومیان استرالیا، افسانهگویی یکی از معمولترین اَشکال سرگرمی برای تمام گروههای سنی محسوب میشود.[۲۶] در گذشته، بهدلیل عدم وجود امکانات تفریحی بهصورت گسترده، افسانهها، نقش پررنگتری در سرگرمسازی افراد داشتند. برخی از پژوهشگران معتقدند که درصورت حذف این ویژگی از افسانه، این نوع از ادبیات شفاهی، تأثیرگذاری خود را از دست خواهد داد.
آموزش
این ویژگی، از دیرباز مورد توجه افسانهگویان و قصهپردازان بوده است. بومیان در آمریکا بر این باورند که اگر کودکان، در خردسالی به روایات آنها گوش دهند، در بزرگسالی، انسانهایی نیک خواهند شد. افسانههای هندی نیز همواره با نوعی پند و نتیجهگیری اخلاقی همراه هستند.[۲۷] این نوع از افسانهها، معمولا با جملاتی همچون «به این ترتیب، خوبی در زندگی نتایج ارزشمندی برای انسان در پی خواهد داشت» به پایان میرسند. در افسانههای ایرانی، اما، بُعد آموزشی و اخلاقی روایت، بهصورتی غیرمستقیم و غیرعلنی است که همین موضوع، به جنبه زیباییشناختی روایت میافزاید. گذشتگان، در ایران، تعالیم اخلاقی را همواره به روشی ارائه میکردند که نصیحتگونه نباشد، همانطور که مولانا میگوید:[۲۸]
خوش تر از آن باشد که سِر دلبران | گفته آید در حدیث دیگران |
درمان دردهای روحی و روانی
افسانهها، حتی گاهی در تسکین دردهای انسانی نقش داشتند که امروزه، توسط روانشناسان نیز توصیه میشوند.[۲۹] درمان دردهای روحی و پرورش روح انسانی، از طریق افسانهگویی، همواره امکانپذیر بوده است. گزارشهای بسیاری از افسانهگویی با نیت درمان مخاطب در فرهنگهای مختلف در دنیا موجود است، مانند درمان مسعود غزنوی.[۳۰] روانشناسان معتقدند که مغز انسان در زمانیکه به یک افسانه گوش میدهد، نسبت به زمانیکه خود، آن را از روی کتاب مطالعه میکند، فعالتر بوده و بههمین دلیل است که آنها، سفارش به روایت افسانهها برای کودکان دارند.[۳۱]
روند تکامل افسانه
افسانهها در هر قوم و ملتی، با مناسبات اجتماعی و میزان توانایی افراد در تسلط بر طبیعت، ارتباطی مستقیم دارد. بههمین دلیل، تفاوتهای مفهومی و موضوعی بسیاری در افسانههای ملل متمدن و اقوام بدوی وجود دارد. برای مثال، در افسانههای ایرانی، همواره از موضوعاتی مانند مکتب، معلم و کتاب صحبت شده است،[۳۲] در حالیکه این موضوعات در میان اقوام بدوی، کاملا ناشناخته یا ناملموس است. همچنین، در افسانههای ایرانی، جامعهای پیچیده شامل پادشاه، ملکه، شاهزادگادن، وزیران، قاضی و جز اینها حضور دارد، درحالیکه در میان اقوام بدوی، جامعه از سلسله مراتب بسیار سادهتری شکل گرفته است.[۳۳]
طبقهبندی افسانهها
کهنترین و نیز رایجترین طبقهبندی صورتگرفته برای افسانهها را دانشمندان فنلاندی انجام دادهاند. پس از آن، در 1916م، این فهرست توسط دانشمندان آمریکایی ویرایش شده و به فهرست آرنه-تامپسون مشهور شد. این فهرست معروف، شامل سه نوع افسانه اصلی است: 1. حیوانات؛ 2. معمولی و 3. خندهدار و لطیفهها. این فهرست، در 2004م، توسط دانشمندی آلمانی، ویرایشی دوباره شده و به فهرست آرنه-تامپسون-اوتر شهرت یافت. در این تقسیمبندی، انواع افسانههای حیوانات، سحرآمیز، مذهبی، واقعگرا، دیو ابله، خندهدار و نیز افسانههای شکلی قرار دارند.
در ایران نیز، گروهی از پژوهشگران، افسانهها را به 5 دسته کلی شامل افسانههای تمثیلی (مانند کلیله و دمنه، مرزباننامه)، سحرآمیز (که به افسانه پریان، پریوار، جن و پری و افسانههای جادویی نیز معروفاند مانند: کرهاسب دریایی)، عاشقانه (مانند بخشهایی از داستان لیلی و مجنون)، واقعگرا (این نوع از افسانهها به زندگی عمومی مردم نزدیکی بیشتری دارند مانند داستانهایی از کلیله و دمنه) و خندهآور (برخی، این گروه را زیرمجموعهای از افسانههای واقعگرا میدانند) تقسیم کردهاند.
پانویس
- ↑ مؤید محسنی، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، ۱۳۸۱ش، ص۵۱۲.
- ↑ نادری، شـوقـات، ۱۳۸۰ش، ص6.
- ↑ لمعه، فرهنگ عامیانۀ عشایر بویراحمدی و کهگیلویه، ۱۳۴۹ش، ص۸۲.
- ↑ سفیدگر شهانقی، «عبارات آغازین و پایانی افسانههای آذربایجان»، ج2، ۱۳۸۳ش، ص78؛
Afandiev, Adabiat Shifahi Khalg Azarbijan, 1992, P.189. - ↑ ایوبیان، «چریکۀ کردی»، ۱۳۴۰ش، ص۱۶۵-۱۶۶.
- ↑ ظهیری سمرقندی، سندبادنامه، ۱۳۸۱ش، ص۹۴ و ۹۷ و ۱۲۴؛
کلیله و دمنه، ۱۳۴۵ش، ص۷۹ و ۹۱ و ۱۱۳ و ۱۱۸؛
مرزبان بن رستم، مرزبان نامه، ج1، ۱۳۵۵ش، ص108 و 110. - ↑ فرائد السلوک، ۱۳۶۸ش، ص۲۴۳.
- ↑ Cuddon, A Dictionary of Literary Terms, 1984, P.683.
- ↑ رزمجو، انواع ادبی، ۱۳۸۲ش، ص184.
- ↑ خدیش، «نظامهای ردهبندی قصههای عامیانه»، ۱۳۸۷ش، ص۳۲۹.
- ↑ پلووسکی، دنیای قصهگویی، ۱۳۶۴ش، ص۱۶۳.
- ↑ گری، قصهها و افسانههای مردم هند، ۱۳۸۳ش، ص۴۹ و ۲۴۹.
- ↑ پلووسکی، دنیای قصهگویی، ۱۳۶۴ش، ص۱۶5.
- ↑ انجوی شیرازی، گل به صنوبر چه کرد، ج1، ۱۳۵۷- ۱۳۵۹ش، ص۴۰ و ۷۹ و ۹۹؛
خزاعی، افسانۀ شعرها، ج1، ۱۳۸۵ش، ص9 و 69؛
رضوی نعمتاللهی، افسانههای کرمان، ۱۳۸۵، ص۶۷. - ↑ انجوی شیرازی، گل به صنوبر چه کرد، ج1، ۱۳۵۷- ۱۳۵۹ش، ص50؛
خزاعی، افسانۀ شعرها، ج2، ۱۳۸۵ش، ص123؛
سرمد، روزی بود، روزگاری بود، ۱۳۸۲ش، ص۱۵ و ۲۳ و ۳۲. - ↑ بیهقی، چهل افسانۀ خراسانی، ۱۳۸۰ش، ص۱۲۸ و ۱۸۷.
- ↑ الول ساتن، قصههای مشدی گلینخانم، ۱۳۷۴ش، ص۴۶۶.
- ↑ امینی، سیافسانه از افسانههای محلی اصفهان، ۱۳۳۹ش، ص۷۲ و ۱۱۰ و ۱۱۳؛
الول ساتن، قصههای مشدی گلینخانم، ۱۳۷۴ش، ص۲۰۰ و ۲۳۵ و ۲۵۲؛
نادری، نمونههایی از قصههای مردم ایران، ۱۳۸۳ش، ص۴۹. - ↑ انجوی شیرازی، گل به صنوبر چه کرد، ج1، ۱۳۵۷- ۱۳۵۹ش، ص190؛
خزاعی، افسانۀ شعرها، ج4، ۱۳۸۵ش، ص74 و 246. - ↑ خزاعی، افسانۀ شعرها، ج4، ۱۳۸۵ش، ص18 و 48 و 79؛
رضوی نعمتاللهی، افسانههای کرمان، ۱۳۸۵، ص۸۹ و ۱۰۳. - ↑ ارجی، افسانههای قوچان، ۱۳۸۵ش، ص۱۲۲.
- ↑ ارجی، افسانههای قوچان، ۱۳۸۵ش، ص۱۲۸ و ۱۹۸ و ۲۱۲.
- ↑ فقیری، قصههای مردم فارس، ۱۳۴۹ش، ص۱۱۶.
- ↑ درویشیان، افسانهها، نمایشنامهها و بازیهای کردی، ج1، ۱۳۶۶ش، ص18؛
تاکههارا، افسانههای ایرانی به روایت دیروز و امروز، ۱۳۸۱ش، ص۳۲۲. - ↑ Aarne, The Types of International Folktales, 2004, P256-259.
- ↑ پلووسکی، دنیای قصهگویی، ۱۳۶۴ش، ص۸۶.
- ↑ مجتبائی، «داستانهای هندی در ادبیات فارسی»، ۱۳۷۰ش، ص۴۷۲.
- ↑ مولانا، مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش 6، بیت 35، سایت گنجور.
- ↑ زنگنه، «گفتوگویی با شکوفۀ تقی در باب رواندرمانی از راه قصه»، ۱۳۸۶ش، ص۱۲۳.
- ↑ جعفری (قنواتی)، دو روایت از سلیم جواهری، ۱۳۸۷ش، ص30.
- ↑ زنگنه، «گفتوگویی با شکوفۀ تقی در باب رواندرمانی از راه قصه»، ۱۳۸۶ش، ص۱۲۹.
- ↑ الول ساتن، قصههای مشدی گلینخانم، ۱۳۷۴ش، ص۶۱ و ۶۲.
- ↑ مید، آدمیان و سرزمینها، ۱۳۸۲ش، ص۱۲۸.
منابع
- ارجی، علیاصغر، افسانههای قوچان، بهتحقیق حمیدرضا خزاعی، مشهد، ماهجان، ۱۳۸۵ش.
- الول ساتن، ل. پ، قصههای مشدی گلینخانم، بهتحقیق اولریش مارتسلف و دیگران، تهران، نشر مرکز، ۱۳۷۴ش.
- امینی، امیرقلی، سیافسانه از افسانههای محلی اصفهان، تهران، [بینا]، ۱۳۳۹ش.
- انجوی شیرازی، ابوالقاسم، گل به صنوبر چه کرد، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۷- ۱۳۵۹ش.
- ایوبیان، عبیدالله، «چریکۀ کردی»، نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز، تبریز، س13، شماره 2، ۱۳۴۰ش.
- بیهقی، حسینعلی، چهل افسانۀ خراسانی، تهران، طبع و نشر، ۱۳۸۰ش.
- پلووسکی، آ، دنیای قصهگویی، ترجمۀ محمدابراهیم اقلیدی، تهران، سروش، ۱۳۶۴ش.
- تاکههارا، شین و وکیلیان، احمد ، افسانههای ایرانی به روایت دیروز و امروز، تهران، ثالث، ۱۳۸۱ش.
- جعفری (قنواتی)، محمد، دو روایت از سلیم جواهری، تهران، مازیار، ۱۳۸۷ش.
- خدیش، پگاه، «نظامهای ردهبندی قصههای عامیانه»، فصلنامۀ فرهنگ مردم، تهران، س 7، شماره 26، ۱۳۸۷ش.
- خزاعی، حمیدرضا، افسانۀ شعرها، مشهد، ماهجان، ۱۳۸۵ش.
- درویشیان، علیاشرف، افسانهها، نمایشنامهها و بازیهای کردی، تهران، خنیا، ۱۳۶۶ش.
- رزمجو، حسین، انواع ادبی، مشهد، دانشگاه فردوسی، ۱۳۸۲ش.
- رضوی نعمتاللهی، شمسالسادات، افسانههای کرمان، تهران، افکار، ۱۳۸۵.ش
- زنگنه، زهره، «گفتوگویی با شکوفۀ تقی در باب رواندرمانی از راه قصه»، فصلنامۀ فرهنگ مردم، تهران، س 6، شماره 23، ۱۳۸۶ش.
- سرمد، غلامعلی، روزی بود، روزگاری بود، تهران، دادخواه، ۱۳۸۲ش.
- سفیدگر شهانقی، حمید، «عبارات آغازین و پایانی افسانههای آذربایجان»، مجموعۀ مقالات نخستین همایش ملی ایرانشناسی (مردمشناسی و فرهنگ عامه)، تهران، ۱۳۸۳ش.
- ظهیری سمرقندی، محمد، سندبادنامه، بهتحقیق محمدباقر کمالالدینی، تهران، مرکز پژوهشی میراث مکتوب، ۱۳۸۱ش.
- کلیله و دمنه، ترجمۀ نصرالله منشی، بهتحقیق مجتبى مینوی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۴۵ش.
- گری، ج. ا. ب، قصهها و افسانههای مردم هند، ترجمۀ ابراهیم اقلیدی، تهران، هرمس، ۱۳۸۳ش.
- فرائد السلوک، بهتحقیق نورانی وصال و غلامرضا افراسیابی، تهران، پاژنگ، ۱۳۶۸ش.
- فقیری، ابوالقاسم، قصههای مردم فارس، تهران، نوید، ۱۳۴۹ش.
- لمعه، منوچهر، فرهنگ عامیانۀ عشایر بویراحمدی و کهگیلویه، تهران، ]بینا[، ۱۳۴۹ش.
- مجتبائی، فتحالله، «داستانهای هندی در ادبیات فارسی»، یکی قطره باران، بهتحقیق احمد تفضلی، تهران، ۱۳۷۰ش.
- مرزبان بن رستم، مرزبان نامه، ترجمۀ سعدالدین وراوینی، بهتحقیق محمد روشن، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۵ش.
- مولانا، مثنوی معنوی، دفتر اول، سایت گنجور، تاریخ بازدید: 9 بهمن 1400ش.
- مؤید محسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، مرکز کرمانشناسی، ۱۳۸۱ش.
- مید، مارگارت، آدمیان و سرزمینها، ترجمۀ علیاصغر بهرامی، تهران، نشر نی، ۱۳۸۲ش.
- نادری، افشین، نمونههایی از قصههای مردم ایران، تهران، سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، ۱۳۸۳ش.
- نادری، افشین و موحدی، سعید، شـوقـات، تهـران، سازمان میراث فرهنگی کشور، ۱۳۸۰ش.
- Afandiev, P., Adabiat Shifahi Khalg Azarbijan, Baku, 1992.
- Aarne, A. and S. Thompson., The Types of International Folktales, Helsinki, 2004.
- Cuddon, J. A., A Dictionary of Literary Terms, Penguin Books, 1984.