بخت
بخت؛ پیشامد خوب یا بدی که مقدر شده و آدمی در پدیداری آن، نقشی ندارد
واژهشناسی
زبانشناسان، واژه بخت را با واژههایی همچون بخش، بخشیدن، بهر، بهره، باج، باغ و باژ (باج)، وقت و انباز همریشه یا همسان میدانند.[۱] این واژه در فارسی میانه،در فارسی باستان و در کتیبههای کهن، بهمعنی تقسیم کردن و اختصاص دادن آمده است.[۲] در زبان اوستایی نیز بهمعنی معین و مقرر بهکار رفته است.[۳] همچنین در زبان اوستایی، برای واژه بخت دو مفهوم نیک و بد نیز در نظر گرفته شده و بهمعنای پیشامد و سرنوشت نیز آمده است.[۴] واژه «بغ» در آثار کهن بهمعنی خدا و ایزد و نیز واژه «بَگَ» در گاتها بههمین معنا آمده و در حقیقت، همه چیز را به خواست و اراده اهورهمزدا مشروط کردهاند.[۵]
بخت در ادبیات فارسی
در زبان و ادبیات فارسی، واژه بخت معمولا با صفاتی دیگر همراه میشود، مانند بیدار، بلند، برخوردار، جوان، فرخ، فیروز، بیسرمایه، تباه، ناتمام، بد، بیاثر، سختگیر، زبون، ناشایست و نافرمان.[۶] همچنین، ترکیبات بسیاری از این واژه در ادبیات ایرانیان ساخته شده است، مانند بختآزما، بختبرگشته، بختگشا، بختیار (بختیار)، بختآور، بختبسته و تعبیراتی همچون بخت کسی را باز کردن، بخت با کسی بودن، بخت به در خانه کسی زدن، بخت به سراغ کسی آمدن، بخت کسی را آزمودن، بخت بیدار بودن، بخت کور داشتن، به بخت خود پشت کردن (لگد زدن) که هم در ادبیات عامیانه و نیز در ادبیات رسمی کاربرد دارند.
بخت، در ادبیات کوچهبازاری نیز گاهی بهمعنای همسر و شوهر، و گاهی نیز بهمعنای بختک بهکار میرود که در دومی معنای سیاهی و یا کابوس (در زبان عربی) را دارد. همچنین، این واژه در اشعار شاعران نامدار ایرانی نیز بارها بهکار رفته است. برای مثال، فردوسی میگوید:[۷]
یکایک از او بخت برگشته شد | چنان بخت بیدار او خفته ماند |
حافظ نیز واژه بخت را بسیار بهکار برده است، مانند:[۸]
شکر خدا که از مدد بخت کارساز | بر حسب آرزوست همه کار و بار دوست |
در برخی از آثار کهن، همچون شاهنامه، بخت را در قالب اجسام، انسانها یا حیواناتی در برابر آدمی مجسم میکردند.[۹] برای مثال، در داستان بهرام، بخت همچون زنی زیبا و تاجدار بر تخت زرین نشسته بود.[۱۰] در افسانههای بسیاری نیز، ردپای بخت و تقدیر بهوضوح دیده میشود. این افسانهها، که هم در ادبیات شفاهی و هم کتبی حضور دارند، معمولا شامل پیشگوییها درباره سرنوشت قهرمان قصه و سایر افراد هستند.[۱۱]
بخت، در ضربالمثلهای فراوانی نیز بهکار رفته است، مانند «خدا یک جو بخت بدهد»؛ «هرجا که رَوی بخت تو با تو ست ای دل»؛ «نه ما را این بخت است و نه شما را این کرم»؛ «بدبخت اگر مسجد آدینه بسازد / یا طاق فرود آید و یا قبله کج آید»؛ « لام بخت باش، بختت را عوض کن»؛ «هرکسی را که بخت برگردد، اسبش اندر طویله خر گردد، شب اول عروس نر گردد»؛ «بخت سبز، طالع خوب»؛ «بخت اگر سستی کند، دندان ز حلوا بشکند» و «بخت اگر یار شود، نوبت ما هم برسد».[۱۲]
بخت در نظریات فیلسوفان
اعتقاد به بخت بهمثابه رویدادی خارج از کنترل آدمی، در میان همه اقوام و ملل دنیا وجود دارد. ارسطو نیز بخت را عاملی برای رویدادها میدانست و ذیمقراطیس، بخت را بر سایر عوامل مقدم میانگاشت.[۱۳] برخلاف این دو فیلسوف یونانی، ابنسینا با دلایلی بسیار و به تفصیل، این دیدگاه را رد کرده است.[۱۴] اندیشمندان مسلمان و بلکه بسیاری از پیروان ادیان، تقدیر را پیرو مشیت الهی دانسته و بخت را در همین چارچوب، تفسیر کردهاند.[۱۵]
پیشینه بخت
خیر و شر در آیین زردشتی، حاصل اعمال خود آدمی دانسته شده و انسان، مسئول اعمال خود است؛ اما این باور در طول زمان، بهویژه در دوران ساسانیان، کمی تغییر کرد و بخت در سرنوشت آدمی اهمیت یافت. در کتاب «شایست ناشایست»، بر این مضمون تأکید گردیده که «هر چیزی را میتوان تغییر داد مگر تقدیر را».[۱۶] در بخشی از کتاب «مینوی خرد» نیز گفته شده که حتی با نیرو و زورمندی خرد و دانایی نیز نمیتوان با تقدیر ستیزه کرد.[۱۷] در اثری از دوران ساسانیان نیز، در پرسشی از بزرگمهر آمده که «آن چیزی که به مردمان رسد، به بخت باشد یا به کنش؟» و او پاسخ میدهد «بخت و کنش هر دو همانند جان و تن هستند».[۱۸] از همین متن میتوان دریافت که مردم در دوره ساسانیان، بخت را توجیهکننده امور دنیوی و کنش را مربوط به خود آدمی (معنوی) میدانستند.
با ظهور اسلام، اراده خداوندی در سرنوشت آدمیان، بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت و با اندیشههای کهن ایرانی تلفیق شد؛ اما انگاره اثرگذاری ستارگان و ناشناختههای آسمانی در سرنوشت آدمی، همچنین در ذهن ایرانیان پایدار ماند. چنین انگارههایی در ادبیات فارسی نیز تأثیر بسیاری داشته و بیشتر شاعران درباره سرنوشت، تأثیر کواکب بر زندگی و نیز باور به فالبینی، سخن گفتهاند. برای مثال، فردوسی در بیتی میگوید:[۱۹]
ستاره بر آن کودک آشفته دید | غمی گشت چون بخت او خفته دید |
بخت در باور مردم
برخی از مردم، سیم و زر را نشانه بخت میدانستند؛ آنها، زر را «شمس نهار الجد» بهمعنی آفتاب روز بخت و سیم را «قمر لیل الجد» و بهمعنی ماه شب بخت میانگاشتند.[۲۰] از دیگر باورهای کهن مردم ایران، سعد و نحس دانستن روزهایی از سال بوده است. برای مثال، نوروز را روز سعادت اهل زمین میدانستند.[۲۱]
اعتقاد به بخت و بختآزمایی، در فرهنگ طبقه متوسط جوامع نیز ریشه دوانده و «بلیطهای بختآزمایی» را میتوان، نمونههایی از این باور دانست که در مباحت فقهی به آنها اشاراتی صورت گرفت.[۲۲] بسیاری از جهانگردان و نویسندگان نیز در آثار خود، گزارشهایی درباره آیین و رسوم بختگشایی در ایران ارائه کردهاند، مانند، بختگشایی با لجن در روستاهای آذربایجان.[۲۳] رنگ سبز نیز، در باور بسیاری از مردم ایران، به رنگی باشگون مشهور بوده و نشان از خوشبختی دارد.[۲۴]
باور به بخت، در اشعار شفاهی نیز بازتابی گسترده داشته است. برای مثال، در شعری که شاعر آن نیز مشخص نیست، شاعر به گله کردن از بخت خویش پرداخته است:[۲۵]
من از بخت سیاهم ناتوونم | فغون از طالع نامهربونم |
خداوندا غم و دردم تموم کن | سبک کی میشه این بار گرونم |
این نوع از دوبیتیخوانیها در میان مردم کشورهای افغانستان و تاجیکستان نیز رایج بوده که به «فلکخوانی» معروف شده است.[۲۶] مفهوم بخت، در لالاییهای مادرانه نیز بازتاب داشته است. برای مثال، مادری به فرزند خود میگوید:[۲۷]
اگر بختت یاری کند | برایت قصری از مروارید میسازم |
پانویس
- ↑ مقدم، راهنمای ریشۀ فعلهای ایرانی، ۱۳۴۲ش، ص۶۸.
- ↑ Kent, Old Persian Grammar, Texts, Lexicon, 1953, P199.
- ↑ پورداود، حاشیه بر یشتها، بمبئی، ج2، ]بیتا[، ص۱۴۵، حاشیۀ ۱.
- ↑ وندیداد، ۱۳۸۵ش، فرگرد ۵، بند ۹.
- ↑ پورداود، حاشیه بر یشتها، بمبئی، ج2، ]بیتا[، ص۱۴۵، حاشیۀ ۱؛
پورداود، یادداشتهای گاثاها، ۱۳۵۳ش، ص۱۱۵. - ↑ آنندراج، محمدپادشاه، ۱۳۶۳ش، ذیل واژه بخت.
- ↑ فردوسی، شاهنامه، آغاز کتاب، بخش 9، بیت 9، سایت گنجور.
- ↑ حافظ، غزلیات، غزل شماره 60، بیت 4، سایت گنجور.
- ↑ رستگار فسایی، پیکرگردانی در اساطیر، ۱۳۸۳ش، ص۶۴.
- ↑ فـردوسی، شاهنـامه، ج6، ۱۳۸۶ش، ص479-484.
- ↑ مجمل التواریخ و القصص، ۱۳۱۸ش، ص۲۱۰؛
سورآبادی، تفسیر التفاسیر، ج3، ۱۳۸۱ش، ص1762-1763. - ↑ ذوالفقاری، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، ج1، ۱۳۸۸ش، ص۴۸۹.
- ↑ سالم، «بخت و اتفاق از دیدگاه ابنسینا»، ۱۳۸۶ش، ص۱۵۰-151.
- ↑ سالم، «بخت و اتفاق از دیدگاه ابنسینا»، ۱۳۸۶ش، ص۱۵۸-۱۶۳.
- ↑ شریعتزاده، «بخت و اتفاق»، ۱۳۲۵ش، ص۲۸۲.
- ↑ شایستناشایست، ۱۳۶۹ش، ص248.
- ↑ مینوی خرد، ۱۳۷۹ش، ص42.
- ↑ متون پهلوی، ۱۳۷۱ش، ص۱۳۱-۱۳۲.
- ↑ فـردوسی، شاهنـامه، ج2، ۱۳۸۶ش، ص207.
- ↑ نوروزنامه، منسوب به عمر خیام، ۱۳۵۷ش، ص۲۹.
- ↑ قزوینی، عجائب المخلوقات، ۱۳۷۶ق، ص۵۲.
- ↑ حلی، «فقه و پدیدۀ بختآزمایی»، ۱۳۷۴ش، ص۱۶.
- ↑ دانشور، دیدنیها و شنیدنیهای ایران، ج2، ۱۳۲۷- ۱۳۲۹ش، ص153.
- ↑ بهروزی، «رنگ سبز علامت خوشبختی است»، ۱۳۴۹ش، ص۵۲.
- ↑ مؤید محسنی، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، ۱۳۸۱ش، ص۷۰۵.
- ↑ جاوید، «بر سر ایوان فلک: نگرشی بر فلکخوانی در موسیقی خراسان»، ۱۳۸۳ش، ص۲۰-۲۲؛
امانف، رباعیات مردمی و رمزهای بدیعی، ۱۳۸۱ش، ص۱۲۶-۱۲۸. - ↑ لریمر، فرهنگ مردم کرمان، ۱۳۵۳ش، ص۱۸.
منابع
- آنندراج، محمدپادشاه، تهران، کتابفروشی خیام، ۱۳۶۳ش.
- امانف، رجب، رباعیات مردمی و رمزهای بدیعی، ترجمۀ رحمان رجبی، تهران، سروش، ۱۳۸۱ش.
- بهروزی، علینقی، «رنگ سبز علامت خوشبختی است»، هنر و مردم، تهران، شماره 99، ۱۳۴۹ش.
- پورداود، ابراهیم، حاشیه بر یشتها، بمبئی، انجمن زردشتیان ایرانی، ]بیتا[.
- پورداود، ابراهیم، یادداشتهای گاثاها، بهتحقیق بهرام فرهوشی، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۵۳ش.
- جاوید، هوشنگ، «بر سر ایوان فلک: نگرشی بر فلکخوانی در موسیقی خراسان»، مقام موسیقایی، تهران، س 8، شماره 16، ۱۳۸۳ش.
- حافظ، غزلیات، سایت گنجور، تاریخ بازدید: 24 بهمن 1400ش.
- حلی، حسین، «فقه و پدیدۀ بختآزمایی»، ترجمۀ آرش مردانیپور، کیهان اندیشه، تهران، شماره 64، ۱۳۷۴ش.
- دانشور، محمود، دیدنیها و شنیدنیهای ایران، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۲۷- ۱۳۲۹ش.
- ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، معین، ۱۳۸۸ش.
- رستگار فسایی، منصور، پیکرگردانی در اساطیر، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۳ش.
- سالم، مریم و اکبریان، رضا، «بخت و اتفاق از دیدگاه ابنسینا»، حکمت سینـوی (مشکـوة النور)، تهـران، شماره 38، ۱۳۸۶ش.
- سورآبادی، عتیق، تفسیر التفاسیر، بهتحقیق علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران، فرهنگ نشر نو، ۱۳۸۱ش.
- شایست ناشایست، آوانویسی و ترجمۀ کتایون مزداپور، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۹ش.
- شریعتزاده، م. ن.، «بخت و اتفاق»، جلوه، تهران، شماره 6 و 7، ۱۳۲۵ش.
- فردوسی، شاهنامه، سایت گنجور، تاریخ بازدید: 24 بهمن 1400ش.
- فـردوسی، شاهنـامه، بهتحقیق جلال خالقی مطلق و دیگران، تهران، کتاب آبان، ۱۳۸۶ش.
- قزوینی، زکریا، عجائب المخلوقات، قاهره، شرکة مکتبة و مطبعة مصطفی البابی الحلبی و اولاده ، ۱۳۷۶ق.
- لریمر، د. ل، فرهنگ مردم کرمان، بهتحقیق فریدون وهمن، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۳ش.
- متون پهلوی، بهتحقیق جاماسب آسانا، ترجمۀ سعید عریان، تهران، کتابخانه ملی، ۱۳۷۱ش.
- مجمل التواریخ و القصص، بهتحقیق محمدتقی بهار، تهران، زوار، ۱۳۱۸ش.
- مقدم، محمد، راهنمای ریشۀ فعلهای ایرانی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علیاکبر علمی، ۱۳۴۲ش.
- مؤید محسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، مرکز کرمانشناسی، ۱۳۸۱ش.
- مینوی خرد، ترجمۀ احمد تفضلی، بهتحقیق ژاله آموزگار، تهران، توس، ۱۳۷۹ش.
- نوروزنامه، منسوب به عمر خیام، بهتحقیق علی حصوری، تهران، طهوری، ۱۳۵۷ش.
- وندیداد، ترجمه و بهتحقیق هاشم رضی، تهران، بهجت، ۱۳۸۵ش.
- Kent, R. G., Old Persian Grammar, Texts, Lexicon, New Haven, 1953.