بقچه
بقچه؛ پارچهای مربعشکل برای بستهبندی لباس و وسایل مورد نیاز
بقچه یا بغچه، واژهای ترکی و بهمعنای بسته کوچک و خُرد است. بقچه، همچنین، پارچهای بزرگ و مربعشکل است که در آن لباسها و انواع پارچهها را قرار میدهند.[۱] این پارچه همچنین میتواند برای بستهبندی، حفظ، نگهداری و حمل وسایل، مورد استفاده قرار گیرد. در برخی از فرهنگهای فارسی، نام دیگر بقچه را «سارغ» گفتهاند.[۲]
در گذشته، این وسیله، از وسایل ضروری خانوارها و اقشار مختلف جامعه ایران بوده است. جنس این پارچه، چلوار سفید ساده یا گلدوزی شده بود. بقچههای سوزندوزی شده، قلمکاری شده، ابریشمین، مخمل، تافته، ترمه و آستردار نیز متناسب با جایگاه اجتماعی و ثروت خانوادهها استفاده میشد.
پیشینه بقچه
در آثار سدههای 6 تا 8ق، به انواع بقچه و کاربردهای آن اشاره شده است. ابنبطوطه، در سفرنامه خود از «بقشه» (معرب بقچه)، یاد کرده است.[۳] جهانگردان مختلفی نیز، در سفرنامههای خود، به بقچههای زیبا و متنوع ایرانی اشاره کردهاند. جهانگردان دیگری نیز از بقچههای ابریشمین، آستردار و سوزندوزی شده ایرانیان برای پیچیدن لباسهای تمیز یا فرستادن هدیه، یاد کردهاند.[۴]
نحوه استفاده از بقچه
مردم، لباسها یا وسایل خود را در وسط بقچه میگذاشتند، سپس 4 گوشه بقچه را به شکلی مرتب روی هم قرار میدادند یا هر دو گوشهی مقابل را بههم گره میزدند. بقچه را معمولا در دست گرفته یا زیر بغل میگذاشتند.
انواع بقچه
یکی از انواع بقچه، «چادرشب» است که بزرگتر از اندازههای معمول بوده و برای حفظ و پیچیدن رختخواب از آن استفاده میشود. نوع دیگری از بقچه نیز، «جانماز» است که برای نگهداری وسایل نماز از جمله مهر و تسبیح، کاربرد دارد.
گستره جغرافیایی استفاده از بقچه
استفاده از بقچه، در چندین کشور آسیایی، معمول بوده است. در ژاپن از دیرباز، بقچه را با کاربری زنبیل و کیف، استفاده میکردند. در دیگر سرزمینهای خاوری نیز، استفاده از بقچههای زردوزی، گلدوزی و نقشاندازی رایج بوده است. این رسم در ایران کمرنگ شده و امروزه کمتر کسی بقچه بهدست در معابر عمومی دیده میشود.[۵]
در میان ترکمنها، شکل پارچه بقچه، با دیگر نقاط ایران متفاوت است. زنان ترکمن، معمولا لوازم ظریف خود را درون کیسهای دستباف شبیه به جاقرآنی، قرار میدهند که روی آن، سوزندوزی شده است. این بقچههای کیسهمانند، «آینابقچه» (بقچه آینه) نام دارد. برخی از بقچهها، مخصوص نگهداری قرآن بود که گاهی بهصورت فرشباف تهیه میشد.[۶]
کاربرد بقچه
مهمترین کاربرد بقچه، حمل وسایل مربوط به حمام و نیز پوشاک بوده است. در گذشته که خانهها حمام نداشت، مردم با شنیدن صدای بوق حمام (که نشان از باز شدن حمام بود)، بقچههای خود را زیربغل گرفته و راهی حمام میشدند. مردم، معمولا دو بقچه داشتند، بقچهای حاوی لنگ و وسایل حمام و بقچهای دیگر شامل لباسهای تمیز.[۷] زنها نیز، بر اساس موقعیت اجتماعی، اقتصادی و هنری خود، بقچههایی مزین و منقش را با خود حمل میکردند.[۸] اصطلاح «بقچه حمومی» بهمعنی بقچههایی بود که مردم لباسها و وسایل حمام خود را در آن قرار میدادند.[۹] «بقچهکش» نیز اشاره به کسی داشت که موظف به بردن و بازگرداندن بقچه حمام افراد بود.
در سمنان، زن آرایشگر، مسئول حمل بقچه زنان اعیان و اشراف به حمام بود.[۱۰] «بخچهوردار»، اصطلاحی مرسوم در همدان بود که به حملکننده لباس و وسایل حمام گفته میشد. گاهی به آدم متملق نیز بخچهوردار گفته میشود.[۱۱] در گیلان، یکی از وظایف شاگرد حمامی، خدمترسانی و حمل بقچهی حمام بزرگان بود که در ازای آن، حقالزحمهای نیز دریافت میکرد.[۱۲]
از دیگر کاربردهای بقچه، چیدن وسایل سفر در آن بود.[۱۳] فقرا، گاهی عبای خود را بهصورت بقچه درآورده و وسایل خود را در آن میگذاشتند.[۱۴]
کاربرد دیگر بقچه، استفاده از آن در بازیها بود. در بازی «بغچه گردانک»، حدود 40 تا 50 نفر بهصورتی دایرهوار مینشستند؛ «استاد» که بر حرکات تمام بازیکنان، نظارت میکرد یکی از بازیکنان را انتخاب کرده و بقچهای به دست او میداد. پس از آن، بازیکن بقچه بهدست، در حال دویدن، بقچه را پشت سر یکی از بازیکنان میگذاشت بدون آن که او باخبر شود و برای اغفال سایر بازیکنان نیز تا مدتی به این دویدن، ادامه میداد. در این مرحله، اگر فردی متوجه بقچهی پشت سر خود میشد، بقچه را برداشته و به کار بازیکن قبلی ادامه میداد و بازیکن اول، بر جای او مینشست. اما اگر متوجه بقچه نشود، باید نفر اول را کول دهد یا هر قراری که در ابتدای بازی با هم گذاشتهاند، عملی کند.[۱۵] در اصفهان نیز، بازی مشابهی بهنام «بقچه گردانک» وجود دارد.[۱۶]
در گذشته، در تمامی مراحل ازدواج، از نامزدی تا حمام زایمان، از بقچه بهعنوان ابزاری اصلی و مهم در اجرای آیینها و مراسمها استفاده میشد.[۱۷]
بقچه در ادبیات ایران
کهنواژه بقچه، در زبان عامه مردم ایران وارد شده و در مثلهای مختلفی بهکار رفته است. برای مثال، «هرچه دارم به بر دارم، به بقچه پوست خر دارم».[۱۸] مردم آذربایجان نیز در ضربالمثلهایی، از این واژه استفاده کردهاند: «آنچه در بقچه بود، پوشیدهام، آنچه در تاقچه بود، در شکمم هست»، «اگر به مهمان روی خوش نشان بدهی، تاقچه و بقچه را جستوجو میکند»[۱۹] و «وقتی تاقچه باشد، بقچه نمیشد».[۲۰] مثلی بیرجندی میگوید: «آوردهام بقچۀ خود / که ببرم نرمۀ خود»؛ مردم دشتستان نیز میگویند: «گل روی بقچه است». در خراسان، مثلی معروف است که میگوید: «بقچۀ دو تا هوو را میشود پهلوی هم پهن کرد، بقچۀ دو تا جاری را نمیشود».[۲۱] کردزبانان ایل کلهری میگویند: «مثل بقچۀ نامرتب است»؛[۲۲] تهرانیها نیز مثل معروفی دارند که میگوید «بقچهاش را زیر بغلش گذاشتند»[۲۳] و کنایه از اخراج کسی است.[۲۴]
پانویس
- ↑ معین، فرهنگ فارسی، ذیل واژه بغچه، سایت واژهیاب.
- ↑ عمید، فرهنگ فارسی، ذیل واژه بقچه، سایت واژهیاب.
- ↑ ابنبطوطه، رحلة، بیتا، ص۶۱۸؛
دوزی، فرهنگ البسۀ مسلمانان، ۱۳۵۹ش، ص۹۱، حاشیۀ۱. - ↑ رایس، زنان ایرانی و راه و رسم زندگی آنان، ۱۳۸۳ش، ص۱۶۳.
- ↑ رجبزاده، «نمایشگاه بقچههای جهان»، ۱۳۸۲ش، ص۱۰۹.
- ↑ معطوفی، تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، ج3، ۱۳۸۳ش، ص2145 و 2257.
- ↑ شاملو، کتاب کوچه، حرف «الف»، دفتر دوم، ۱۳۶۱ش، ص۴۲۹؛
نجمی، دارالخلافۀ تهران، ۱۳۵۶ش، ص۲۱۰. - ↑ هاشمنیا، فرهنگ مردم گروس (بیجار و حومه)، ۱۳۸۰ش، ص۵۱؛
جانباللهی، چهل گفتار در مردمشناسی میبد، دفتر دوم و سوم، ۱۳۸۵ش، ص۱۳۷؛
ارشادی، فرهنگ بختیاری، ۱۳۸۸ش، ص۱۱۹؛
هاشمی، «آداب و رسوم ازدواج در همدان»، ۱۳۸۵ش، ص۶۷. - ↑ ملکزاده، فرهنگ زرقان، ۱۳۸۰ش، ص۳۳.
- ↑ احمدپناهی سمنانی، آداب و رسوم مردم سمنان، ۱۳۷۴ش، ص۲۶۶.
- ↑ گروسین، واژهنامۀ همدانی، ۱۳۸۴ش، ص۶۲.
- ↑ شهابکوملهای، فرهنگ عامۀ کومله، ۱۳۸۶ش، ص۹۵-۹۶.
- ↑ آلاحمد، نفرین زمین، ۱۳۴۸ش، ص۲۱۸.
- ↑ الگار، «عبا»، ۱۳۸۲ش، ص۴۵۳.
- ↑ شهری، طهران قدیم، ج4، ۱۳۸۳ش، ص119-120.
- ↑ جناب اصفهانی، فرهنگ مردم اصفهان (الاصفهان)، ۱۳۸۵ش، ص۱۲۰ و ۲۷۴-۲۷۵.
- ↑ عبدلی، تاتها و تالشان، ۱۳۶۹ش، ص۲۱۷.
- ↑ شاملو، کتاب کوچه، حرف «آ»، دفتر دوم، ۱۳۶۱ش، ص543؛
دهخدا، گزیدۀ امثال و حکم، ۱۳۶۸ش، ص۱۸۵. - ↑ ذوالفقاری، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، ج1، ۱۳۸۸ش، ص233 و 354 و 684.
- ↑ ذوالفقاری، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، ج2، ۱۳۸۸ش، ص1835.
- ↑ ذوالفقاری، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، ج1، ۱۳۸۸ش، ص534.
- ↑ ذوالفقاری، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، ج2، ۱۳۸۸ش، ص1603.
- ↑ ذوالفقاری، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، ج1، ۱۳۸۸ش، ص534.
- ↑ نجفی، فرهنگ فارسی عامیانه، ج1، ۱۳۷۸ش، ص166.
منابع
- آلاحمد، جلال، نفرین زمین، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۴۸ش.
- ابنبطوطه، رحلة، بیروت، دار صادر، بیتا.
- احمدپناهی سمنانی، محمد، آداب و رسوم مردم سمنان، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۴ش.
- ارشادی، عیدیمحمد، فرهنگ بختیاری، تهران، آرون، ۱۳۸۸ش.
- الگار، ح.، «عبا»، پوشاک در ایرانزمین، ترجمۀ پیمان متین، تهران، ۱۳۸۲ش.
- جانباللهی، محمدسعید، چهل گفتار در مردمشناسی میبد، تهران، دفتر دوم و سوم، گنجینه هنر، ۱۳۸۵ش.
- جناب اصفهانی، علی، فرهنگ مردم اصفهان (الاصفهان)، بهتحقیق رضوان پورعصار، اصفهان، سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان، ۱۳۸۵ش.
- دوزی، ر. پ. آ. ، فرهنگ البسۀ مسلمانان، ترجمۀ حسینعلی هروی، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۵۹ش.
- دهخدا، علیاکبر، گزیدۀ امثال و حکم، بهتحقیق محمد دبیرسیاقی، تهران، تیراژه، ۱۳۶۸ش.
- ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، معین، ۱۳۸۸ش.
- رایس، ک. ک، زنان ایرانی و راه و رسم زندگی آنان، ترجمۀ اسدالله آزاد، تهران، کتابدار، ۱۳۸۳ش.
- رجبزاده، هاشم، «نمایشگاه بقچههای جهان»، تهران، فرهنگ مردم، س 2، شماره 1، ۱۳۸۲ش.
- شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، مازیار، ۱۳۶۱ش.
- شهابکوملهای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، گیلکان، ۱۳۸۶ش.
- شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، معین، ۱۳۸۳ش.
- عبدلی، علی، تاتها و تالشان، تهران، ققنوس، ۱۳۶۹ش.
- عمید، حسن، فرهنگ فارسی، سایت واژهیاب، تاریخ بازدید: 7 اسفند 1400ش.
- گروسین، هادی، واژهنامۀ همدانی، تهران، هیرمند، ۱۳۸۴ش.
- معطوفی، اسدالله، تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۳ش.
- معین، محمد، فرهنگ فارسی، سایت واژهیاب، تاریخ بازدید: 7 اسفند 1400ش.
- ملکزاده، محمدجعفر، فرهنگ زرقان، تهران، آثار، ۱۳۸۰ش.
- نجفی، ابوالحسن، فرهنگ فارسی عامیانه، تهران، نیلوفر، ۱۳۷۸ش.
- نجمی، ناصر، دارالخلافۀ تهران، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۶ش.
- هاشمنیا، محمود و ملکمحمدی، ملوک، فرهنگ مردم گروس (بیجار و حومه)، بیجار، محمود هاشمنیا و ملوک ملکمحمدی، ۱۳۸۰ش.
- هاشمی، علیرضا، «آداب و رسوم ازدواج در همدان»، تهران، نجوای فرهنگ، س 1، شمار 1، ۱۳۸۵ش.