بهشت

از ویکی‌زندگی

بهشت؛ جایگاه برتری که نیکوکاران پس از مرگ، در آن زندگی خواهند کرد.

بهشت یا وهشت، در لغت به‌معنی عالم برتر و بهتر است و در اصطلاح به‌معنی جایگاه آراسته و سرشار از نعمت است که نیکوکاران، پس از مرگ در آن زندگی خواهند کرد. بهشت را خُلد، دارالسلام، سرای ابدی یا دارالجزای مردمان نیکوکار، مینو، فردوس، حظیره قدس و جنت نیز می‌نامند.[۱]

واژه‌شناسی بهشت

در اوستا، بهشت به‌صورت «وهیشته» آمده که از ریشه «وهو» گرفته شده[۲] و به‌معنی جهانی نیکوتر، خوش‌تر و ضد دژنگهو (دوزخ در زبان پهلوی) است.[۳] «گرزمان» یا «گرودمان» در زبان اوستایی به‌معنی خانه پاداش یا همان بهشت برین و جایگاه اهوره‌مزدا است.[۴]

در زبان عربی، بهشت را جنت گویند. واژه «فردوس» نیز معرب واژه «پردوس» یا «پردیس»[۵] و به‌معنی باغ یا مکانی محصور از درخت، انواع گیاه و چهارپایان سودمند است.[۶] برخی از پژوهشگران معتقدند که واژه فردوس، در دوران کشورگشایی کورش (در قرن 6 قبل از میلاد)، جهانی شد و انگاره‌ی پاداش ایزدی از اندیشه ایرانیان به یهودیان منتقل گردید و آن‌ها نیز سرای باقی را «فردوس» نامیدند.[۷] همزمان با مهاجرت یهودیان به بابِل، واژه فردوس به زبان عِبری نیز وارد گردی و در تورات به‌کار گرفته شد.[۸] یونانیان نیز، متأثر از شکوه باغ‌های ایرانی در دوران هخامنشیان، همان نام ایرانی فردوس را در نوشته‌های خود به‌کار گرفتند. امروزه در مناطق اروپایی و شرقی، این واژه کاربرد دارد.

پیشینه بهشت در ایران باستان

در دوران ایران باستان، باورِ رفتن به بهشت، پس از مرگ و بهره‌مندی از لذت یک زندگی روشن همواره وجود داشته است.[۹] برخی از مورخان، پیشینه‌ی این باور ایرانیان را به آئین زردشت (1800 سال پیش از میلاد مسیح)، بازمی‌گردانند که از رستاخیز و آتشگاه (جهنم) و پردیس (بهشت) سخن گفته است. بر اساس این باور، روح فرد پرهیزکار (کسی که کارهای نیک بیش‌تری[۱۰] نسبت به گناهان خود داشته باشد)،[۱۱] پس از 3 شبانه‌روز و در بامداد روز چهارم (پس از داوری توسط ایزدان سروش، رشن و اشتاد)،[۱۲] روشن شده و از میان گل‌ها، درختان زیبا و خوش‌بو، با راهنمایی وجدان خود، با برداشتن 3 گام (اولین گام در پایه‌ی اندیشه نیک؛ دومین گام در پایه گفتار نیک و سومین گام در پایه کردار نیک) به گام چهارم در پایه‌ی روشنی‌های بی‌آغاز، داخل می‌شود.[۱۳]

در دیگر منابع ایران باستان نیز به بهشت اشاراتی صورت گرفته است. در مینوی خرد، از 3 بهشت شامل ستاره‌پایه تا ماه‌پایه، از ماه‌پایه تا خورشیدپایه و از خورشیدپایه تا گرودمان سخن گفته‌اند. اولین بهشت «اندیشه نیک»، دومین آن «گفتار نیک» و سومین آن «کردار نیک» است و چهارمین پایه، که بلندترین جایگاه بهشت نیز شناخته می‌شود، گرودمان است که برخی آن را جایگاه اورمزد و امشاسپندان می‌دانند.[۱۴] در هر پایه از بهشت، افراد به میزان نیکویی خود، جایگاهی بهتر نسبت به دیگران خواهند داشت.[۱۵]

برخی از موبدان و پادشاهان از سفر مینوی خود به کمک ایزدان، سخن گفته‌اند. برای مثال، کرتیر در کتیبه‌ای از سفر خود به مینو (بهشت) و وجود بهشت و دوزخ سخن گفته است.[۱۶]

پیشینه بهشت در دوران اسلامی

واژه «جنت» در حدود 200 مرتبه به‌معنی باغ و جایگاه مؤمنان، در قرآن به‌کار رفته است.[۱۷] واژه «فردوس» نیز 2 بار در قرآن به‌کار رفته و آن نیز به‌معنی باغ و بوستان آمده است.[۱۸] قرآن، بهشت را پاداش پرهیزکاران دانسته است. نمازگزاران و انفاق‌کنندگان، به گونه‌ای ویژه، وارد بهشت می‌شوند.[۱۹] نیکوکارانی که به پیمان خود با خداوند، وفادار بوده‌اند، در بهشت با شرابی به طبع کافور[۲۰] یا زنجبیل،[۲۱] انواع میوه‌ها و گوشت‌ها،[۲۲] لباس‌های حریر[۲۳] و در حالی‌که از سایه درختان بهره‌ می‌برند،[۲۴] پذیرایی خواهند شد. بهشتیان هر چیزی که بخواهند، به‌سرعت فراهم می‌شود[۲۵] و آنان از آفتاب سوزان و سرمای زمهریر دور خواهند بود.[۲۶] خداوند در قرآن، به کسانی که از قهر خدا بترسند، وعده داده که برای آن‌ها، دو باغ مهیا خواهد شد که دو چشمه آب روان، انواع نعمت‌ها و میوه‌ها و زنان با حیا در آن حضور دارند. بر فراز آن 2 بهشت، دو بهشت دیگر قرار دارد که در آن‌ها نیز نعمت‌هایی بسیار وجود دارد.[۲۷]

امام علی، حضور در بهشت و نعمت‌های آن را همیشگی دانسته و عنوان کرده که پیری و فقر در بهشت، جایی ندارند.[۲۸] بهشت، دارای 8 طبقه است و آسمان طبقه هشتم، «کرسی» نام دارد.[۲۹] این 8 طبقه را فردوس، عالیه، نعیم، عدن، مقام، خلود، المأوی و دارالسلام نامیده‌اند.[۳۰] «جنات عدن» در باور برخی از اندیشمندان، بالاترین درجه بهشت است که به مقربین، پیامبران، امامان و شهدا اختصاص دارد. بر اساس آیات و روایات، این جایگاه، چنان متعالی است که نه چشمی دیده و نه به قلب کسی خطور کرده است.[۳۱]

بهشت در ادبیات فارسی

در ادبیات پارسی‌زبانان، توصیف‌ بهشت و باور مردم درباره آن، به‌صورت گسترده بازنمایی شده است. فردوسی در اشعار خود، از واژه بهشت بسیار استفاده کرده و در بیتی می‌گوید:[۳۲]

بیاراست گیتی بسان بهشتبه‌جای گیا، سرو گلبن بکشت


خاقانی نیز در شعر خود، بهشت را به‌کار برده است:[۳۳]

فردا به بهشت گشته سیرابدر کوثر مصطفات جویم


در امثال و حکم، دعاها و نفرین‌های عامیانه و رسمی نیز از واژه بهشت، استفاده شده است. برای مثال، «بهشت آن‌جاست کآزاری نباشد»؛[۳۴] «بهشت به سرزنشش نمی‌ارزد»؛ «بهشت را به بها نمی‌دهند، به بهانه می‌دهند»؛[۳۵] «بهشت را بهشتی، اگر دنیا را بهشتی»؛[۳۶] «بهشت را نتوان یافت رایگان»؛ «چوب از بهشت اومده، چوب معلم از درخت بهشت است»؛[۳۷] «دنیا بهشت خران است»؛[۳۸] «بهشت، زیر پای مادران است» و «سبکساری از بهشت آمده است».[۳۹] در دعای خیر برای دیگران نیز، ایرانیان معمولا بهشتی شدن افراد و عزیزان را از خداوند تمنا می‌کنند، مانند «جای پدرت در بهشت باشد»،[۴۰] «الهی از حوض کوثر آب بخوری».[۴۱]

«بهشتی» و «بهشتی‌روی» نیز کنایه از خوب‌روی یا ساده‌روی به‌کار می‌رود، زیرا، در باور مردم، در بهشت، همه انسان‌ها، به‌جز پیامبر اسلام، ساده‌رو و در ظاهری نوجوانانه حاضر خواهند شد. [۴۲]

بهشت در هنر ایرانیان

باغ در فرهنگ ایرانیان، نماد و آیینه‌ای از بهشت آسمانی است و زیبایی آن را یادآور می‌شود. باغ‌های معروف به هشت بهشت، سبک ویژه‌ای از معماری ایرانی را نشان می‌دهند که در نقاط مختلفی از ایران، بنا شده‌اند، مانند عمارت هشت ضلعی «هشت بهشت» در تبریز (دوره تیموریان). این نوع از طراحی و معماری ایرانیان، در هنر مینیاتور آن‌ها نیز مورد توجه بوده است.

برخی معتقدند که حتی طراحی فرش‌های ایرانی، متأثر از بهشت و خصوصیات آن است، مانند فرش‌های «بهار خسرو» که بهار جاودان را بازنمایی می‌کند.[۴۳] این تأثیر، موجب شد تا هنر قالی‌بافی در نقاط مختلف ایران به هنر «قالی‌باغی» مشهور شود. در این شاخه هنری، طرح قالی معمولا دارای باغ، حوض و جوی‌های مختلف و متعدد، عمارت و دار و درخت فراوان است. در نوع خاصی از این طراحی، زمینه قالی به مربع‌هایی تقسیم شده و داخل هر مربع، طرح کوچکی از بهشت نمایش داده می‌شود.[۴۴]

در نقاشی‌های رسم‌شده از بهشت، همواره درختی وجود دارد که نشان زندگی، جاودانگی و سرسبزی است. در دوره تیموریان، این نقش به‌صورت درختی سربرآورده از یک گلدان است.[۴۵] نقش طاووس، به‌عنوان موجودی بهشتی، در اکثر آثار هنری، مانند مینیاتور، کاشی و ظروف فلزی به چشم می‌خورد. این نقش معمولا به‌شکل دو طاووس قرینه (روبه‌روی هم) ترسیم شده است. درخت سرو نیز در باور ایرانیان، همواره نشان زندگی ابدی و نمادی از بهشت است[۴۶] که در آثار هنری بر روی کاسه در کاشان، دیده می‌شود. حک کردن واژه بهشت، بر روی کاشی‌ها و ظروف سفالی نیز هنری است که نمونه‌ی آن را می‌توان در کاشی‌های آستان قدس و ظروف سفالی کشف‌شده در نیشابور دید.[۴۷]

بهشت در باور مردم ایران

در باور ایرانیان، بهشت سرشار از سازش و آرامش است.[۴۸] پس از مرگ، روح افراد نیکوکار به بهشت رفته و سرآغاز خوشی‌های آن‌ها خواهد بود. مُردن در روز عاشورا و برخی روزهای خاص، از نظر ایرانیان بسیار نیکو است و درهای بهشت به روی افراد درگذشته، باز خواهد بود.[۴۹] شادمان بودن چهره در هنگام مرگ نیز نشانه بهشتی بودن است. مُردن بر اثر یک دوره بیماری طولانی نیز موجب بهشتی شدن فرد می‌شود.[۵۰]

بهشت، علاوه ‌بر جایگاه آسمانی آن، در زبان عامیانه‌ به‌معنای باغ و سرزمینی سرسبز نیز به کار می‌رود.[۵۱] مردم در تنکابن بر این باورند که خداوند، بهشت را برای پنج تن آل عبا، زینت داده است.[۵۲] در باور کهن برخی از مردم، کشتن زنبور به‌دلیل موذی و اهریمنی بودن آن، پاداشی برابر با یک دانه‌ی خرما در بهشت دارد.[۵۳] مُردن در زمان کودکی نیز، فرد را به‌صورت مستقیم به بهشت هدایت می‌کند.[۵۴] کودکان، پس از مرگ به‌صورت بلبل یا پرنده‌ای دیگر درآمده و در هنگام ورود به بهشت، از فرشتگان الهی قول می‌گیرند که پدر و مادر آن‌ها را نیز به بهشت ببرند.[۵۵]

خوردن تمام دانه‌های یک انار، به دلیل آن‌که یک دانه بهشتی در آن وجود دارد، موجب بهشتی شدن فرد می‌شود.[۵۶] در سیرجان، سروستان و خراسان، معتقدند که همه‌ی آب‌های کره زمین، در روز جمعه به بهشت می‌روند، از این‌رو لباس شستن در روز جمعه را نکوهش می‌کنند؛ اگر ضرورتی در شستن رخت‌ها در روز جمعه پیش آید، فرد می‌تواند تکه‌ای از لباس سادات را نیز همراه با رخت‌های خود بشوید تا از این گناه، دور بماند.[۵۷]

پانویس

  1. دهخدا، لغت‌نامه، ذیل واژه بهشت، سایت واژه‌یاب.
  2. مکنزی، فرهنگ کوچک زبان پهلوی، ۱۳۸۳ش، ص۱۵۲؛
    Nyberg, A Manual of Pahlavi, 1974, V.II, P201; Bartholomae, Altiranisches Wörterbuch, 1904, P.1399-1402;
    حسن‌دوست، فرهنگ ریشه‌شناختی زبان فارسی، ج1، ۱۳۸۳ش، ص222-223.
  3. دهخدا، لغت‌نامه، ذیل واژه بهشت، سایت واژه‌یاب.
  4. Bartholomae, Altiranisches Wörterbuch, 1904, P.1092.
  5. غیاث اللغات، ۱۳۴۹ش، ذیل واژه فردوس.
  6. Bartholomae, Altiranisches Wörterbuch, 1904, P.673-674, 865.
  7. پورداود، اناهیتا، ۱۳۸۰ش، ص۱۰۳-۱۰۴.
  8. دهخدا، لغت‌نامه، ذیل واژه فردوس، سایت واژه‌یاب.
  9. بویس، تاریخ کیش زرتشت، ج1، ۱۳۷۴-۱۳۷۵ش، ص157.
  10. آموزگار، کتاب پنجم دینکرد: آوانویسی، ۱۳۸۶ش، ص۴۴.
  11. ارداویراف‌نامه، ۱۳۴۲ش، ص۳۱.
  12. آذرگشسب، مراسم مذهبی و آداب زرتشتیان، ۱۳۷۲ش، ص۲۰۵.
  13. هادخت نسک، ۱۳۸۶ش، ص۶۲ و ۶۴.
  14. مینوی خرد، ۱۳۶۴ش، ص۲۰ و ۹۹-۱۰۰.
  15. بهار، پژوهشی در اساطیر ایران، ۱۳۸۷ش، ص۲۹۵.
  16. بویس، تاریخ کیش زرتشت، ج1، ۱۳۷۴-۱۳۷۵ش، ص115.
  17. جفری، واژه‌های دخیل در قرآن مجید، ۱۳۷۲ش، ص۱۷۰-۱۷۱.
  18. دهخدا، لغت‌نامه، ذیل واژه فردوس، سایت واژه‌یاب.
  19. قرآن کریم، سوره معارج، آیات 22-35 و 70؛
    سوره نازعات، آیات 40-41 و 79؛
    سوره بینه، آیات 8 و 98.
  20. سوره دهر، آیات 5-7 و 76.
  21. سوره دهر، آیه 17.
  22. سوره طور، آیات 22 و 52.
  23. سوره دهر، آیه 12 و 76.
  24. سوره مرسلات، آیه 77 و 41.
  25. سوره ق، آیه 35 و 50.
  26. سوره دهر، آیه 13 و 76.
  27. سوره الرحمن، آیه 46-76 و 55.
  28. نهج‌البلاغه، ۱۳۶۸ش، خطبۀ۸۵.
  29. کرمانی، «مقصود از اینکه جسم مؤمن «ارض بهشت» او ست چیست؟»، ۱۳۵۸ش، ص۳۱۷ و ۳۱۹.
  30. کرمانی، «مقصود از اینکه جسم مؤمن «ارض بهشت» او ست چیست؟»، ۱۳۵۸ش، ص۳۱۹-۳۲۰.
  31. طبرسی، تفسیر مجمع البیان،]بی‌تا[، ذیل سوره توبه، آیه 72.
  32. فردوسی، شاهنامه، فریدون، بخش 1، سایت گنجور.
  33. خاقانی، دیوان اشعار، قصاید، شماره 154، سایت گنجور.
  34. دهخدا، امثال و حکم، ج1، ۱۳۵۷ش، ص479.
  35. رفعتی، هزار مثل جیرفتی، ۱۳۷۹ش، ص۹۷؛
    سالاری، فرهنگ مردم کوهپایۀ ساوه، ۱۳۷۹ش، ص۴۱۱؛
    دهخدا، امثال و حکم، ج1، ۱۳۵۷ش، ص479-480.
  36. دهخدا، امثال و حکم، ج1، ۱۳۵۷ش، ص480.
  37. شاملو، کتاب کوچه، حرف «ب»، دفتر دوم، ۱۳۵۷- ۱۳۷۸ش، ص۱۹۰۱.
  38. پـارسا، مقـایسۀ تطبیقی امثـال کردی و فـارسی، ۱۳۸۷ش، ص۱۴۷.
  39. دهخدا، لغت‌نامه، ذیل واژه بهشت، سایت واژه‌یاب.
  40. سالاری، فرهنگ مردم کوهپایۀ ساوه، ۱۳۷۹ش، ص391.
  41. کرباسی راوری، فرهنگ مردم راور، ۱۳۶۵ش، ص۱۰۹.
  42. غیاث اللغات، ۱۳۴۹ش، ذیل واژه بهشتی‌روی.
  43. خوانساری، باغ ایرانی، ۱۳۸۳ش، ص۹-۱۰ و ۱۴ و ۳۱ و ۹۴.
  44. Diamand, Oriental Rugs in the Metropolitan Museum of Art, 1973, P78-79, 83;
    Dilley, Oriental Rugs and Carpets, 1959, P55-58.
  45. Golombek, The Timurid Architecture of Iran and Turan, 1988, Pic.376.
  46. Hillenbrand, Islamic Architecture, 1994, P.278-279.
  47. قوچانی، کتیبه‌های سفال نیشابور، ۱۳۶۴ش، ص۲۶ و ۷۴ و ۱۳۲ و ۲۹۶، تصویرهای۳ و ۲۷ و ۵۶ و ۱۳۸؛
    قوچانی، اشعار فارسی کاشی‌های تخت سلیمان، ۱۳۷۱ش، ص18-19.
  48. Loeffler, Islam in Practice, 1988, P67.
  49. ماسه، معتقدات و آداب ایرانی، ۱۳۸۷ش، ص۲۰۹.
  50. ماسه، معتقدات و آداب ایرانی، ۱۳۸۷ش، ص168.
  51. همایونی، فرهنگ مردم سروستان، ۱۳۷۱ش، ص۲۹۱.
  52. خلعتبری لیماکی، فرهنگ مردم تنکابن، ۱۳۸۷ش، ص۵۰.
  53. طباطبایی اردکانی، فرهنگ عامۀ اردکان، ۱۳۸۱ش، ص۴۵۲.
  54. همایونی، فرهنگ مردم سروستان، ۱۳۷۱ش، ص328.
  55. ماسه، معتقدات و آداب ایرانی، ۱۳۸۷ش، ص168.
  56. شکورزاده، عقاید و رسوم عامۀ مردم خراسان، ۱۳۴۶ش، ص۲۶۸.
  57. شکورزاده، عقاید و رسوم عامۀ مردم خراسان، ۱۳۴۶ش، ص۲۶9؛
    همایونی، فرهنگ مردم سروستان، ۱۳۷۱ش، ص۳۲۶؛
    مؤید محسنی، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، ۱۳۸۱ش، ص۴۷۲؛
    شاملو، کتاب کوچه، ۱۳۵۷- ۱۳۷۸ش، حرف «آ»، دفتر اول، ص۱۰.

منابع

  • قرآن کریم.
  • آذرگشسب، اردشیر، مراسم مذهبی و آداب زرتشتیان، تهران، فروهر، ۱۳۷۲ش.
  • آموزگار، ژاله و تفضلی، احمد، کتاب پنجم دینکرد: آوانویسی، ترجمه، تعلیقات و واژه‌نامه، تهران، معین، ۱۳۸۶ش.
  • ارداویراف‌نامه، ترجمۀ رحیم عفیفی، مشهد، دانشگاه مشهد، ۱۳۴۲ش.
  • بویس، مری، تاریخ کیش زرتشت، ترجمۀ همایون صنعتی‌زاده، تهران، توس، ۱۳۷۴-۱۳۷۵ش.
  • بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران، آگه، ۱۳۸۷ش.
  • پـارسا، احمد، مقـایسۀ تطبیقی امثـال کردی و فـارسی، سنندج، دانشگاه کردستان، ۱۳۸۷ش.
  • پورداود، ابراهیم، اناهیتا، به‌تحقیق مرتضى گرجی و میترا مهرآبادی، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۸۰ش.
  • جفری، آرتور، واژه‌های دخیل در قرآن مجید، ترجمۀ فریدون بدره‌ای، تهران، توس، ۱۳۷۲ش.
  • حسن‌دوست، محمد، فرهنگ ریشه‌شناختی زبان فارسی، تهران، فرهنستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۸۳ش.
  • خاقانی، دیوان اشعار، سایت گنجور، تاریخ بازدید: 15 اسفند 1400ش.
  • خلعتبری لیماکی، مصطفى، فرهنگ مردم تنکابن، تهران، پازینه، ۱۳۸۷ش.
  • خوانساری، مهدی و دیگران، باغ ایرانی، ترجمۀ مهندسین مشاور آران، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور، ۱۳۸۳ش.
  • دهخدا، علی‌اکبر، امثال و حکم، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۷ش.
  • دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه، سایت واژه‌یاب، تاریخ بازدید: 15 اسفند 1400ش.
  • رفعتی، حسین، هزار مثل جیرفتی، کرمان، مرکز کرمان‌شناسی، ۱۳۷۹ش.
  • سالاری، عبدالله، فرهنگ مردم کوهپایۀ ساوه، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور، ۱۳۷۹ش.
  • شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، مازیار، ۱۳۵۷- ۱۳۷۸ش.
  • شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم عامۀ مردم خراسان، تهران، سروش، ۱۳۴۶ش.
  • طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، شورای فرهنگی، ۱۳۸۱ش.
  • طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.
  • غیاث‌اللغات، غیاث‌الدین محمد رامپوری، تهران، امیرکبیر، ۱۳۴۹ش.
  • کرباسی راوری، علی، فرهنگ مردم راور، تهران، بلخ، ۱۳۶۵ش.
  • کرمانی، محمدکریم، «مقصود از اینکه جسم مؤمن «ارض بهشت» او ست چیست؟»، به‌تحقیق هانری کربن، ترجمۀ ضیاءالدین دهشیری، تهران، ارض ملکوت، ۱۳۵۸ش.
  • فردوسی، شاهنامه، سایت گنجور، تاریخ بازدید: 15 اسفند 1400ش.
  • قوچانی، عبدالله، اشعار فارسی کاشی‌های تخت سلیمان، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۱ش.
  • قوچانی، عبدالله، کتیبه‌های سفال نیشابور، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، ۱۳۶۴ش.
  • ماسه، هانری، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمۀ مهدی روشن‌ضمیر، تهران، شفیعی، ۱۳۸۷ش.
  • مکنزی، دیویدنیل، فرهنگ کوچک زبان پهلوی، ترجمۀ مهشید میرفخرایی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۳ش.
  • مؤید محسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، مرکز کرمان‌شناسی، ۱۳۸۱ش.
  • مینوی خرد، ترجمۀ احمد تفضلی، تهران، توس، ۱۳۶۴ش.
  • نهج‌البلاغه، ترجمۀ جعفر شهیدی، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۶۸ش.
  • هادخت نسک، ترجمۀ مهشید میرفخرایی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۶ش.
  • همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، به نشر، ۱۳۷۱ش.
  • Bartholomae, Ch., Altiranisches Wörterbuch, Strassburg, 1904.
  • Diamand, M. S., Oriental Rugs in the Metropolitan Museum of Art, New York, 1973
  • Dilley, A. U., Oriental Rugs and Carpets, New York, 1959
  • Golombek, L. and D. Wilber, The Timurid Architecture of Iran and Turan, Princeton, 1988
  • Hillenbrand, R., Islamic Architecture, Edinburgh, 1994
  • Loeffler, R., Islam in Practice, New York, 1988.
  • Nyberg, H. S., A Manual of Pahlavi, Wiesbaden, 1974.