تابوت

از ویکی‌زندگی

تابوت؛ صندوق یا جعبه‌ای برای حمل مُردگان

تابوت، ظرف صندوق‌مانندی است که میت را در آن گذاشته، روی آن را پوشانده و به قبرستان می‌برند. این صندوق، بیش‌تر از جنس چوب یا فلز بوده[۱] و در دو نوع روباز و دردار تهیه می‌شود.

واژه‌شناسی

برخی از پژوهشگران، واژه تابوت، تَبوت یا توبوت را واژه‌ای عبری از ریشه «تَوب» و به‌معنای بازگشت، دانسته‌اند. واژه تابوت در زبان عربی نیز به‌صورت‌های تابوت، تابوه و تابُوَه خوانده می‌شود.[۲]

واژه تابوت، همچنین به‌معنای صندوقی برای نگهداری اجساد، صندوق گور، محلی مخصوص بر روی عرشه کشتی و جایی برای نگهداری ذخایر معابد آمده است.[۳] مردم مصر، به ظرف آب‌خوری و در برخی از کلیساها، به جعبه یا صندوقی که کتب و ظروف مقدس در آن‌ها نگهداری می‌شود، تابوت می‌گویند.[۴] واژه تابوت در قرآن نیز به‌کار رفته است.[۵]

تابوت در ادیان

مسلمانان و یهودیان، تابوت را فقط برای حمل مردگان به‌کار می‌گیرند و میت را در خاک دفن می‌کنند؛ اما مسیحیان، مردگان خود را با تابوت در خاک دفن می‌کنند.

مسلمانان در پرتو آموزه‌های دینی خود، همراهی کردن با تابوت مردگان را پسندیده و نیکو می‌دانند. تاورنیه (قرن 11ق) به حمل تابوتی از مسلمانان به‌سمت قبرستان اشاره کرده که افراد به نوبت، زیر آن را گرفته و با ذکر «لا اله الا الله»، آن را تا محل دفن، همراهی می‌کردند.[۶]

تابوت در امثال و حِکم فارسی‌زبانان

تابوت، از دیرباز، در ضرب‌المثل‌ها و ادبیات عامه مردم ایران حضور داشته است. برای مثال، می‌توان به مَثل‌های زیر اشاره کرد: «تابوت ناخدا را دریا به دوش می‌کشد»؛[۷] «در آن تابوت، موشِ مرده است (کنایه از آدم ضعیف و ترسو)»؛[۸] «از بس که دارم آرزو، تابوت من سنگین رود»؛ «اگر مرده را به حال خود بگذاری، از تابوت فرار می‌کند»؛ «با پای خودش آمده، با چوقی (تابوتی) هم در میشه»؛ «پسر برای بردن تابوت، دختر برای شیون پشت تابوت خوب است»؛ «پول را روی تابوت مرده بگذاری، مرده برایت ابوعطا می‌خواند»؛ «تابوت برادر گهواره است»؛ «تابوتش را هم روی دوشم نمی‌گذارم»؛ «تابوت مرکبی است که همه سوارش خواهند شد»؛ «تو کی مردی که ما پای تابوتت سینه نزدیم؟»؛ «مثل تخت تابوت است»؛ «مردنت بس نبود، تابوت نقاشی‌شده هم می‌خواهی؟»؛[۹] «مرده را که رو بدهی، به تخت و تابوت تِر می‌زند (خرابی می‌کند)»؛ «زنده است بس نیست، تابوت چوب گردو هم می‌خواهد»؛ «چوب به تابوت مرده زدن (بدگویی کردن پشت مرده)»؛[۱۰] «بچه سر پیری، زنگوله پای تابوت است»؛ و «زنگوله‌ی پای تابوت».[۱۱]

تابوت در باور مردم ایران

باورها و اعتقادات مختلفی درباره تابوت، در میان مردم ایران، وجود دارد. برای مثال، برخی معتقدند که بانی ساخت تابوت، نفر اولی خواهد بود که با آن حمل می‌شود.[۱۲] این در صورتی است که در بسیاری از نقاط ایران، ساخت تابوت، بانی داشته و به‌صورت نذری ساخته می‌شود.[۱۳] مردم خراسان بر این باورند که برای کاهش فشار تابوت به میت، یکی از محارم او، ابتدا در آن برای چند لحظه دراز بکشد، سپس مرده را در آن قرار می‌دهند. همچنین خراسانی‌ها، پیش از خارج کردن تابوت از خانه، 3 مرتبه از سمت راست، حول آن محیط (اتاق یا حیاط خانه) را دور می‌زنند تا میت آخرین دیدار خود با محیط قبلی را داشته باشد.[۱۴]

در کیش، مردم اهل سنت، پیش از خارج کردن تابوت از خانه، دو مرتبه آن را در حیاط روی زمین گذاشته و بلند می‌کنند و یک‌بار دیگر این کار را در بیرون درب خانه انجام می‌دهند. شیعیان کیش نیز همین کار را در قبرستان انجام می‌دهند.[۱۵] اراکی‌ها، بلافاصله پس از خارج کردن مرده، تابوت را واژگون می‌کنند.[۱۶] تایبادی‌ها و مردمِ برخی از شهرهای دیگر نیز همین کار را انجام داده و معتقدند که اگر دهانه تابوت به‌سمت بالا باشد، مرده‌ی دیگری را طلب خواهد کرد.[۱۷]

نگاه کردن زن باردار به تابوت میت، در کاشان، بدشگون است و این کار را موجب شور شدن چشم فرزند او می‌دانند.[۱۸] برخی از مردم، درصورت دیدن تابوت در راه سفر، از ادامه آن امتناع کرده و به خانه برمی‌گردند.[۱۹] مردم تهران، تابوت میت را از سمت سر میت از خانه خارج می‌کردند.[۲۰]

تابوت در مناطق مختلف ایران

در سال‌های نه چندان دور، در شهرهای بزرگی مثل تهران، در هر مسجدی، یک تابوت قرار داشت که برای اموات همان محل استفاده می‌شد.[۲۱] در روستاها نیز جای نگهداری تابوت، در غسال‌خانه‌های نزدیک به گورستان آن منطقه بود. حمل تابوت تا محل دفن میت، در مناطق روستایی بر دوش مردم و در مناطق شهری، حمل تابوت در بخشی از مسیر توسط وسایل نقلیه و در بخشی دیگر بر دوش مردم صورت می‌گیرد.

در برخی از مناطق ایران، مانند تویسرکان، تابوت برخی از افراد مانند روحانیون محل، متفاوت بوده و «صله» نام داشت.[۲۲] در تهران نیز جنازه روحانیون و برخی از افراد بزرگ شهر، در تابوتی به‌نام «عماری» حمل می‌شد که تابوتی بزرگ و روبسته بوده و شال یا عمامه متوفا را روی آن قرار می‌دادند.

در برخی از شهرهای ایران، دو نوع تابوت وجود دارد: 1. تابوتی مخصوص حمل مرده از منزل تا غسال‌خانه (تابوت ناپاک)[۲۳] و 2. تابوتی مخصوص حمل میت از غسال‌خانه به قبرستان پس از غسل دادن او (تابوت پاک). مردم، در برخی از شهرهای ایران، بهترین لباس میت یا لباس فاخر خانوادگی او را روی تابوت قرار می‌دادند.[۲۴] اگر میت جوان باشد، هنگام تشییع، بر روی تابوت او نقل ریخته و تابوت او را با پارچه‌های رنگین می‌پوشانند.[۲۵] در برخی از نقاط مانند قزوین، رسم بود تا یک لنگه از درب چوبی خانه میت را از جای آن درآورده و میت را روی همان غسل می‌دادند، سپس با تابوتی دیگر که قالیچه و تشکچه‌ای بر روی آن گسترده بودند، به‌سمت قبرستان می‌بردند.[۲۶] برخی، در صورتی که تابوت در دسترس نبوده، از نردبان برای حمل مرده استفاده می‌کردند.[۲۷] مردم بختیاری نیز از «چارچو» که نوعی تابوت روباز است استفاده کرده و میت را به کنار آب می‌رساندند تا غسل دهند.[۲۸] کردهای ایران نیز از تخته‌های چوبی (تابوت مسطح) به‌عنوان تابوت استفاده می‌کردند.[۲۹]

در کیش، اگر میت، دختری جوان یا نوجوان باشد، تابوت او را با پارچه‌ای سبز می‌پوشانند که نماد عروسی است. اهل سنت نیز فقط تابوت حامل جنازه زن را با پارچه‌ای سیاه می‌پوشانند.[۳۰] مردم خراسان، از پارچه رنگ سبز برای تابوت سادات، از رنگ زرد برای تابوت مردان و حاجیان، از رنگ سفید برای تابوت عوام و از چارقد سر برای تابوت زنان استفاده می‌کنند.[۳۱]

تابوت در ادبیات فارسی

تابوت، از جمله واژگان کهنی است که در ادبیات رسمی و شفاهی ایرانیان، از دیرباز، حضور داشته است. شاعران بسیاری همچون فردوسی، در اشعار خود به تابوت، بارها اشاره کرده‌اند، مانند:[۳۲]

نخست آن‌که تابوت زرین کنیدکفن بر تنم عنبرآگین کنید


سعدی نیز در بیتی به این واژه پرداخته است:[۳۳]

تو را به تخته و تابوت درکشند از تختگرت خزانه و لشکر هزار خواهد بود


حافظ در شعری به واژه تابوت اشاره کرده است:[۳۴]

به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنیدکه می‌رویم به داغ بلندبالایی


پانویس

  1. دهخدا، لغت‌نامه، ذیل واژه تابوت، سایت واژه‌یاب.
  2. سیوطی، الدرالمنثور، ۱۴۱۱ق، ج1، ص562؛
    فخر‌الدین رازی، التفسیر الکبیر، بی‌تا، ج5، ص189؛ Jaffri, «Moharram Ceremonies in India», Ta’zieh: Ritual and Drama in Iran, 1979, P88.
  3. دوزی، تکملة المعاجم العربیة، ۱۹۷۹م، ج2، ص9.
  4. Jaffri, «Moharram Ceremonies in India», Ta’zieh: Ritual and Drama in Iran, 1979, P89.
  5. سوره بقره، آیه 248؛ سوره طه، آیه 39.
  6. Tavernier, Les Six voyages, 1676-1677, P650-651.
  7. ذوالفقاری، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثل‌های فارسی، ۱۳۸۸ش، ج1، ص669.
  8. مختارپور، دو سال با بومیان جزیرۀ کیش، ۱۳۸۷ش، ص367.
  9. ذوالفقاری، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثل‌های فارسی، ۱۳۸۸ش، ج1، ص276 و 388 و 451 و 633 و 650 و 669 و 722 و ج2، ص1663.
  10. شاملو، کتاب کوچه، حرف «ب»، دفتر دوم، ۱۳۸۷- ۱۳۸۸ش، ص۱۲۴۷ و ۱۷۵۹.
  11. شاملو، کتاب کوچه، حرف «ب»، دفتر اول، ۱۳۸۷- ۱۳۸۸ش، ص۷۷۹ و 35.
  12. علمداری، فرهنگ عامیانۀ دماوند، ۱۳۷۹ش، ص۱۸۳.
  13. نظری داشلی‌برونمردم‌شناسی روستای ابیانه، ۱۳۸۴ش، ص۵۶۶.
  14. شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، ۱۳۶۳ش، ص۲۰8 و 209.
  15. مختارپور، دو سال با بومیان جزیرۀ کیش، ۱۳۸۷ش، ص606.
  16. محتاط، سیمای اراک، بی‌تا، ج2، ص304.
  17. مشایخی، فرهنگ مردم تایباد و باخرز، ۱۳۸۸ش، ص۱۹۸.
  18. جهانی برزکی، برزک، نگین کوهستان، ۱۳۸۵ش، ص۶۳.
  19. رضایی، شهر من فسا، شیراز، ۱۳۸۷ش، ص۴۵۸.
  20. کتیرایی، از خشت تا خشت، ۱۳۴۸ش، ص۲۴۷.
  21. شهری، طهران قدیم، ۱۳۸۳ش، ج3، ص259.
  22. مقدم، تویسرکان، ۱۳۷۸ش، ج1، ص571.
  23. طباطبایی اردکانی، فرهنگ عامۀ اردکان، ۱۳۸۱ش، ص۳۶۵؛
    نظری داشلی‌برونمردم‌شناسی روستای ابیانه، ۱۳۸۴ش، ص۵۶۶.
  24. خوانساری ابیانه، ابیانه و فرهنگ مردم آن، ۱۳۷۸ش، ص۱۴۰.
  25. مؤیدمحسنی، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، ۱۳۸۶ش، ص۲۰۹.
  26. ورجاوند، سیمای تاریخ و فرهنگ قزوین، ۱۳۷۷ش، ج2، ص931-932.
  27. مرادی غیاث‌آبادی، فراهان‌نامه، ۱۳۹۰ش، ص۴۷.
  28. قنبری عدیوی، فولکلور مردم بختیاری، ۱۳۹۱ش، ص۸۲.
  29. نیکیتین، کرد و کردستان، ۱۳۷۸ش، ص۲۴۶.
  30. مختارپور، دو سال با بومیان جزیرۀ کیش، ۱۳۸۷ش، ص۶۰۴-۶۰۵.
  31. شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، ۱۳۶۳ش، ص۲۰۹، حاشیۀ ۱.
  32. فردوسی، شاهنامه، پادشاهی اسکندر، بخش 43، بیت 25، سایت گنجور.
  33. سعدی، مواعظ، قصاید، قصیده شماره 23، بیت 4، سایت گنجور.
  34. حافظ، غزلیات، غزل شماره 491، بیت 5، سایت گنجور.

منابع

  • قرآن کریم.
  • جهانی برزکی، زهرا، برزک، نگین کوهستان، کاشان، مرنجاب، ۱۳۸۵ش.
  • حافظ، غزلیات، سایت گنجور، تاریخ بازدید: 26 اردیبهشت 1401ش.
  • خوانساری ابیانه، زین‌العابدین، ابیانه و فرهنگ مردم آن، تهران، گنجینه هنر، ۱۳۷۸ش.
  • دوزی، راینهارت، تکملة المعاجم العربیة، ترجمۀ محمد سلیم نعیمی، بغداد، الاولی، ۱۹۷۹م.
  • دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه، سایت واژه‌یاب، تاریخ بازدید: 27 اردیبهشت 1401ش.
  • ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثل‌های فارسی، تهران، معین، ۱۳۸۸ش.
  • رضایی، غلامرضا، شهر من فسا، شیراز، نوید شیراز، ۱۳۸۷ش.
  • سعدی، مواعظ، قصاید، قصیده شماره 23، سایت گنجور، تاریخ بازدید: 26 اردیبهشت 1401ش.
  • سیوطی، الدرالمنثور، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۱ق.
  • شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، مازیار، ۱۳۸۷- ۱۳۸۸ش.
  • شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، سروش، ۱۳۶۳ش.
  • شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، معین، ۱۳۸۳ش.
  • طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، شورای فرهنگ عمومی، ۱۳۸۱ش.
  • علمداری، مهدی، فرهنگ عامیانۀ دماوند، به‌تحقیق فرهاد فیاض، تهران، فیض کاشانی، ۱۳۷۹ش.
  • فخر‌الدین رازی، التفسیر الکبیر، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی‌تا.
  • فردوسی، شاهنامه، بخش 43، سایت گنجور، تاریخ بازدید: 26 اردیبهشت 1401ش.
  • قنبری عدیوی، عباس، فولکلور مردم بختیاری، شهرکرد، نیوشه، ۱۳۹۱ش.
  • کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، ثالث، ۱۳۴۸ش.
  • محتاط، محمدرضا، سیمای اراک، اراک، چاپخانۀ هما، بی‌تا.
  • مختارپور، رجبعلی، دو سال با بومیان جزیرۀ کیش، تهران، ورجاوند، ۱۳۸۷ش.
  • مرادی غیاث‌آبادی، اسماعیل، فراهان‌نامه، تهران، پژوهش‌های ایرانی، ۱۳۹۰ش.
  • مشایخی، محمدجواد، فرهنگ مردم تایباد و باخرز، مشهد، محقق، ۱۳۸۸ش.
  • مقدم، محمد، تویسرکان، تهران، اقبال، ۱۳۷۸ش.
  • مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، مرکز کرمان‌شناسی، ۱۳۸۶ش.
  • نظری داشلی‌برون، زلیخا و دیگران، مردم‌شناسی روستای ابیانه، تهران، پژوهشکده مردم‌شناسی، ۱۳۸۴ش.
  • نیکیتین، و، کرد و کردستان، ترجمۀ محمد قاضی، تهران، درایت، ۱۳۷۸ش.
  • ورجاوند، پرویز، سیمای تاریخ و فرهنگ قزوین، تهران، نی، ۱۳۷۷ش.
  • Jaffri, H.A., «Moharram Ceremonies in India», Ta’zieh: Ritual and Drama in Iran, ed. P. J. Chelkowski, New York, 1979.
  • Tavernier, J. B., Les Six voyages, Paris, 1676-1677.