تصنیف
تصنیف (موسیقی)؛ کلامی موزون که همراه با آهنگ خوانده میشود.
تصنیف، بهمعنای ترکیب و ترتیب نواهای موسیقی است.[۱] موسیقی با لفظ تصنیف، دارای سه ویژگی مشخص است: 1. ترانه (کلام یا متن)، 2. لحن (ملودی) و 3. ضربآهنگ (ریتم).[۲]
واژهشناسی
تصنیف، در لغت بهمعنای دستهدسته کردن و نوشتن کتاب یا رساله است. این واژه، همچنین، به نوعی شعر گفته میشود که با آهنگ خوانده میشود.[۳] عمید نیز تصنیف را بهمعنای قطعه شعری آورده که با آهنگی طربانگیز خوانده میشود.[۴] تصنیف در موسیقی، رایجترین نوع موسیقی ردیفی است که موزون بوده و با فرم «بالاد» در موسیقی غرب قیاس میشود.[۵]
جلالالدین همایی، نام کامل این فرم از موسیقی را «تصنیف صوت» دانسته که بهمعنای آهنگسازی است و واژه صوت، بهمرور زمان از این ترکیب حذف شده است.[۶]
پیشینه
برخی از موسیقیدانان، رواج اصطلاح تصنیف را از حدود سدۀ هشتم یا نهم قمری دانستهاند.[۷] در آن روزگار، واژه تصنیف برای تمامی قطعات موسیقی که آهنگسازی شده بودند و در واقع بداههنوازی نبودهاند، کاربرد داشته است.
در دوره صفویان، آهنگسازی بهتدریج حذف شد و تنها برخی از فرمهای موسیقی مانند عمل، قول، غزل و بسیط به موسیقی دوران قاجاریان منتقل شدند، زیرا موسیقی دوران قاجار، بیشتر مبتنی بر بداههنوازی بوده است.[۸]
امروزه، واژه تصنیف، برای اشاره به قطعههای موزون آوازی بهکار رفته و دیگر جزئی از ردیف موسیقی ایرانی بهشمار نمیرود. برخی از موسیقیدانان، ریشۀ تصنیف را در گتاهای زرتشت بررسی کرده[۹] و گروهی دیگر نیز آن را مترادف با واژۀ کهن «ملحون» میدانند.[۱۰]
در دهۀ 1320ش، با ورود و رواج موسیقی پاپ و راک در ایران، تصنیفسرایی نیز جای خود را به ترانهسرایی برای انواع موسیقیهای جدید داد.[۱۱] در آن دوران، آهنگسازانی همچون مرتضی محجوبی، جواد بدیعزاده و حسین یاحقی، به تصنیفسازی با استفاده از آلات موسیقی غربی روی آوردند.[۱۲] برخی از آهنگسازان معروف آن زمان، تغییرات مهمی را در تصنیفهای سنتی ایجاد کردند. از جملۀ آنها میتوان به ملودیهای جدید بخشیدن به سازها، در تصنیف اشاره کرد که مابین جملات آواز اجرا میشدند. از 1339ش به بعد، واژه «ترانه» جایگزین تصنیف شد.[۱۳]
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، گروه موسیقی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، حرکتی نوین را در جهت بازگشت به سنت آغاز کرد. در این دوره، بهتدریج، موسیقی گذاشتن بر اشعار شاعرانی بزرگ همچون سعدی، مولوی و حافظ رایج شده و در ابتدا، تصنیفسرایی و ترانهسرایی کنار گذاشته شد. امروزه، اما، به همت شاعرانی همچون علی معلم، حمید سبزواری، سپیده کاشانی، هوشنگ ابتهاج، جواد آذر و بامداد جویباری، این کار همچنان ادامه دارد. از جمله تصنیفسازان معاصر میتوان به اساتیدی همچون محمدرضا لطفی، حسین علیزاده، پرویز مشکاتیان و محمدرضا شجریان اشاره کرد.[۱۴]
انواع
برخی از پژوهشگران و موسیقیدانان، تصنیف را به دو گروه اصلی تقسیم کردهاند:
- تصنیفهای رسمی؛
- تصنیفهای عامیانه.
تصنیفهای عامیانه، بیشتر در مراسمهایی همچون جشن عروسی و شادی اجرا شده و در کنار آنها، مراسمهایی همچون رقص، تردستی و تنبکنوازی نیز صورت میگیرد. نوازندۀ تنبک، در بیشتر مواقع، خوانندۀ تصنیف نیز بوده است.[۱۵]
در تصنیفهای رسمی، وزنهای عروضی وجود دارند. این در حالی است که وزن در تصنیفهای عامیانه، دارای سکته یا به اصطلاح «لَنگ» است و خواننده بیشتر تلاش میکند تا با استفاده از مهارتهایی همچون تحریر، این نقص را بپوشاند.[۱۶]
تصنیفهای اولیه، گاه از ساختاری عامیانه نیز بهره میبردند، مانند «امشب شب مهتابه حبیبم رو میخوام». علاوهبر آن، به کارگیری ترنم لغوی مانند عباراتی نظیر «جانم جانم»، «ای دل»، «ای حبیب» و «ای عزیز» نیز در تصنیفهای اولیه مرسوم بوده است. ترنم، توصیف صداها یا واژههایی (در آواز سنتی) است که خواننده خارج از شعر اصلی آواز، به زبان میآورد.[۱۷] گاهی، کلمات ساکن در تصنیفها، متحرک میشوند، مانند «نوبت جانبازی عشاق (و) شد».[۱۸] در برخی از تصنیفها، ترنم لغوی همراه با تکرار برخی از واژههای خود تصنیف همراه میشوند، مانند «هنگام می و فصل گل و گشتِ، جانم گشتِ، خدا گشتِ چمن شد».[۱۹]
تصنیفهای اولیه، در ابتدا زبانی ساده داشتند که در طول زمان، با پیشرفت آن، استفاده از الفاظ عامیانه در آن نیز کاهش یافت.[۲۰]
برخی از پژوهشگران نیز به دستهبندی تصنیفها از نظر مفهومی پرداختهاند. آنها تصنیفها را به 1. مذهبی و عرفانی؛ 2. چوپانی؛ 3. کار؛ 4. تصنیفهای کشاورزی؛ 5. سیاسی و ملی و 6. اجتماعی و اخلاقی تقسیم کردهاند.[۲۱]
پانویس
- ↑ دهخدا، لغتنامه، ذیل واژه تصنیف، سایت واژهیاب.
- ↑ طیبزاده، «ویژگیهای وزنی در ترانهها و تصنیفهای فارسی»، 1394ش، ص54.
- ↑ معین، فرهنگ فارسی، ذیل واژه تصنیف، سایت واژهیاب.
- ↑ عمید، فرهنگ فارسی، ذیل واژه تصنیف، سایت واژهیاب.
- ↑ سپنتا، «دستگاههای موسیقی ایران»، 1370ش، ص391.
- ↑ مهاجریزاده، «ویژگیهای سبکی تصنیف»، 1389ش، ص55.
- ↑ مهاجریزاده، «ویژگیهای سبکی تصنیف»، 1389ش، ص56.
- ↑ فاطمی، «تصنیف»، دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، 1387ش، ص384-385؛
فاطمی، «تاریخ موسیقی قاجار»، 1388ش، ص273. - ↑ فاطمی، «تصنیف»، دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، 1387ش، ص384-385؛
- ↑ نواب صفا، «تصنیف، ترانه و سرود»، 1381ش، ص27.
- ↑ کوثری، «گفتمانهای موسیقی در ایران»، 1386ش، ص114-115.
- ↑ فاطمی، «تصنیف»، دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، 1387ش، ص390.
- ↑ فاطمی، «تصنیف»، دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، 1387ش، ص390.
- ↑ فاطمی، «تصنیف»، دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، 1387ش، ص391.
- ↑ Caton, The classical "tasnif": a genre of Persian vocal music (PhD), 1983, P49.
- ↑ طیبزاده، «اشعار عامیانه در عصر قاجار»، 1336ش، ص131-132.
- ↑ مهاجریزاده، «ویژگیهای سبکی تصنیف»، 1389ش، ص56.
- ↑ مهاجریزاده، «ویژگیهای سبکی تصنیف»، 1389ش، ص57.
- ↑ Caton, The classical "tasnif": a genre of Persian vocal music (PhD), 1983, P37.
- ↑ فاطمی، «تصنیف»، دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، 1387ش، ص390.
- ↑ سلیمی، «ترانه و تصنیف»، 1377ش، ص60-64.
منابع
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، سایت واژهیاب، تاریخ بازدید: 12 تیر 1401ش.
- سپنتا، ساسان، «دستگاههای موسیقی ایران»، ادبستان فرهنگ و هنر، شماره 21، 1370ش.
- سلیمی، هاشم، «ترانه و تصنیف»، پژوهشهای ارتباطی، شماره 13 و 14، 1377ش.
- طیبزاده، امید، «اشعار عامیانه در عصر قاجار»، ارمغان، شماره 5، 1336ش.
- طیبزاده، امید و میرطلایی، مائده، «ویژگیهای وزنی در ترانهها و تصنیفهای فارسی»، تهران، نامه فرهنگستان، شماره 55، 1394ش.
- عمید، حسن، فرهنگ فارسی، سایت واژهیاب، تاریخ بازدید: 12 تیر 1401ش.
- کوثری، مسعود، «گفتمانهای موسیقی در ایران»، پژوهشنامه فرهنگستان هنر، شماره 2، 1386ش.
- فاطمی، ساسان، «تاریخ موسیقی قاجار»، فصلنامه موسیقی ماهور، 1388ش.
- فاطمی، ساسان، «تصنیف»، دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، 1387ش.
- معین، محمد، فرهنگ فارسی، سایت واژهیاب، تاریخ بازدید: 12 تیر 1401ش.
- مهاجریزاده، غزال، «ویژگیهای سبکی تصنیف»، کتاب ماه ادبیات، شماره 159، 1389ش.
- نواب صفا، اسماعیل، «تصنیف، ترانه و سرود»، فرهنگ اصفهان، شماره 25 و 26، 1381ش.
- Caton, Margaret Lousie, The classical "tasnif": a genre of Persian vocal music (PhD). Los Angeles, CA: Universit of California Press, Los Angeles, 1983.