جوراب

از ویکی‌زندگی

جوراب؛ پوشاکی جهت پوشاندن پا.

جوراب نوعی پوشاک پا از جنس نخ، پشم، ابریشم و مانند آن و دارای ساق است که توسط دست یا ماشین بافته می‌شود.[۱] جوراب در نواحی مختلف ایران نام‌های متفاوتی دارد. در میناب به آن پاگَش،[۲] در رودبار پاتُنی،[۳] در سقز گوروا،[۴] در ایل بختیاری جِراو،[۵] در ایل پاپی گورقی[۶] و در کندروس مازندران خان‌چاشنی گفته می‌شود.[۷] در گذشته پوشیدن جوراب به سطح اجتماعی افراد وابسته بود؛ به طور مثال شاعران از پوشیدن جوراب امتناع می‌کردند.[۸]

بافت جوراب

بافت جوراب یکی از انواع صنایع دستی برخی نواحی ایران محسوب می‌شود. جوراب‌های امیری بافت اصفهان و قم،[۹] جوراب‌های خراسان،[۱۰] جوراب‌های شیراز، خوی و قوچان[۱۱] از جمله معروف‌ترین جوراب‌های کشور هستند. جوراب‌بافی در غالب شهرهای کشور انجام می‌شود. در سوادکوه و الاشت، جوراب‌های پشمی و کاموایی با ۵ میل کوتاه فلزی یا چوبی با طول ۱۵ سانتی‌متر در دو شکل ساق‌کوتاه (در اصطلاح کفشک می‌گویند) و ساق‌بلند بافته می‌شود. برای بافت این جوراب‌ها قسمت‌های ساق و پنجه‌ی جوراب با چند میل بافته شده و سپس به یکدیگر متصل می‌شوند.[۱۲] غالب جوراب‌ها دارای نقوش و رنگ‌های شاد هستند. از جمله نقوش روی جوراب‌ها می‌توان به کوتری (کبوتری)، حلوابرش (برش حلوایی)، برش‌کلک،‌ ول بیک یا ول علم (علم خمیده)، اکک‌گل، عاروس‌گل، آروس‌زلف‌ (زلف عروس) و سایم‌گل (نوعی گل صحرایی) اشاره کرد. این نقوش با الهام از طبیعت بافته می‌شوند.[۱۳] جوراب‌باف‌های شمال خراسان، جوراب‌های ساق‌کوتاه را از پنجه و جوراب‌های ساق‌بلند را از ساق می‌بافند. آن‌ها در قسمت پاشنه‌ی جوراب، بندی به آن دوخته تا فرد بتواند جوراب را به‌راحتی در پا قرار دهد. در قسمت انتهایی ساق نیز بندی بافته می‌شود تا زمانی که جوراب‌ها استفاده نمی‌شوند، لنگ‌های جوراب به یکدیگر متصل شوند. روی جوراب از پنجه تا بالا با نقوش حاشیه‌ای بافته می‌شود. گاهی جهت زیباشدن جوراب‌ها، دور نقوش آن را با نخ‌های ابریشمی رودوزی می‌کنند.[۱۴] به جوراب‌های کشی سفید یا کرم «بازاری» و به جوراب‌های پشمی«جوراب کردی» گفته می‌شود.[۱۵] در تربت جام دو نوع جوراب پنبه‌ای و پشمی بافته می‌شود. لبه ساق جوراب‌های زنانه قرمز و مابقی سفید و جوراب‌های مردانه سیاه و سفید است.[۱۶]

جوراب در فرهنگ مردم

در زمان گذشته اگر فردی در فصل تابستان جوراب به پا داشت او را مسخره کرده و می‌گفتند: جوراب پا را خفه می‌کند.[۱۷] در برخی از نقاط ایران یکی از هدایای مجالس جشن و عروسی جوراب است. در گذشته در یخ‌دان‌های عروس، خلعتی‌هایی (هدایایی که خانواده عروس برای چشم‌روشنی می‌دهند) به همراه جوراب برای پدر و مادر داماد قرار داده می‌شد.[۱۸] در تنکابن، هرگاه خانواده‌ی داماد به‌مناسبت سال نو، هدایایی برای عروس بیاورند عروس برای تشکر به آن‌ها جوراب هدیه می‌دهد.[۱۹] یکی از سرگرمی‌های مردم در سقز «جوراب‌بازی» است. این بازی شبیه به بازی گل‌یا‌پوچ بوده اما در آن به‌جای دست، گل درون جوراب قرار داده می‌شود.[۲۰]

جوراب در احکام اسلامی

هنگام وضو، مسح‌کردن پا از روی جوراب، جایز نیست.[۲۱] پوشیدن جوراب تنگ در نماز مکروه است.[۲۲] در مناسک حج، برای مرد در حال احرام، پوشیدن جوراب حرام است.[۲۳]

جوراب در ادبیات فارسی

واژه‌ی جوراب در اشعار فارسی نیز دیده می‌شود. فرخی یزدی در بیتی بیان کرده است:[۲۴]

پای بی‌جوراب دستاویز بودش بهر زهد با وجود آن‌که سر تا پا کله بر دار بود

ادیب‌الممالک در بیتی اشاره کرده است:[۲۵]

فرق بی‌دستار و همچون می کشان و عربده پای بی‌جوراب و همچون حاجیان در هروله

پانویس

  1. عمید، فرهنگ فارسی، ذیل واژه جوراب.
  2. سعیدی، فرهنگ مردم میناب،‌ ۱۳۸۶ش، ص۴۲۰.
  3. جعفری دوآبسری، فرهنگ عامه رودبار، ۱۳۸۸ش، ص۱۶۰.
  4. فاروقی، نظری به: تاریخ و فرهنگ سقز کردستان، ۱۳۷۳ش، ص۵۰.
  5. خسروی، فرهنگ بختیاری، ۱۳۶۸ش، ص۳۳۴.
  6. فیلبرگ، ایل پاپی، ۱۳۶۹ش، ص۲۰۵.
  7. جهانگیری، کندلوس، ۱۳۶۷ش، ص۸۳.
  8. Oléarius, Moskowitische und Persische Reise, p437.
  9. مستوفی، شرح زندگانی من، ۱۳۷۷ش، ج۳، ص۵۳۰؛ ویلز، ایران در یک قرن پیش، ۱۳۶۸ش، ص۲۶۳-۲۶۴.
  10. صفی‌نژاد، مونوگرافی ده طالب‌آباد، ۱۳۵۵ش، ص۴۷۱.
  11. حاج‌سیاح، خاطرات، ۱۳۵۶ش، ص۳۰۸.
  12. رستمی، دست‌بافته‌های سوادکوه، ۱۳۸۶ش، ص۴۸-۴۹.
  13. رستمی، دست‌بافته‌های سوادکوه، ۱۳۸۶ش، ص۵۰-۵۵؛ پورکریم، الاشت، ۱۳۵۰ش، ص۶۳.
  14. امیدی، دیده و دل و دست، ۱۳۸۲ش، ص۴۹و۷۰.
  15. امیدی، دیده و دل و دست، ۱۳۸۲ش، ص۹۰و۹۳.
  16. امیدی، دیده و دل و دست، ۱۳۸۲ش، ص۱۱۳.
  17. شهری، طهران قدیم، ۱۳۸۳ش، ج۳، ص۴۲۵، حاشیه ۴؛ شهری، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۵.
  18. مستوفی، شرح زندگانی من، ۱۳۲۴ش، ج۱، ص۴۷۱.
  19. خلعت‌بری لیماکی، فرهنگ مردم تنکابن، ۱۳۸۷ش، ص۱۵۴-۱۵۵.
  20. فاروقی، نظری به: تاریخ و فرهنگ سقز کردستان، ۱۳۷۳ش، ص۵۰؛ ایازی، آیینه سنندج، ۱۳۷۱ش، ص۳۶۲.
  21. النجفی الجواهری، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ۱۳۶۲ش، ج۲، ص۲۳۲.
  22. السید الیزدی، العروة الوثقی، ۱۴۱۴ق، ج۳، ص۳۸؛ بنی هاشمی، توضیح المسائل مراجع، ۱۳۹۱ش، ج۱، ص۶۳۱.
  23. النجفی الجواهری، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ۱۳۶۲ش، ج۱۸، ص۳۴۹-۴۵۲.
  24. فرخی یزدی، دیوان اشعار، غزلیات، غزل شماره ۷۴، بیت ۶، سایت گنجور.
  25. ادیب الممالک، دیوان اشعار، قصاید، قصیده شماره ۱۳۴، بیت ۳۷، سایت گنجور.

منابع

  • ادیب الممالک، دیوان اشعار، سایت گنجور، تاریخ بازدید: ۲۱ خرداد ۱۴۰۱ش.
  • امیدی، ناهید، دیده و دل و دست، مشهد، به نشر، ۱۳۸۲ش.
  • ایازی، برهان، آیینه سنندج، تهران، مولف، ۱۳۷۱ش.
  • بنی هاشمی، محمدحسن، توضیح المسائل مراجع، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۹۱ش.
  • پورکریم، هوشنگ، الاشت، وزارت فرهنگ و هنر، ۱۳۵۰ش.
  • جعفری دوآبسری، محمدعلی، فرهنگ عامه رودبار، رشت، گیلکان، ۱۳۸۸ش.
  • جهانگیری، علی‌اصغر، کندلوس، تهران، جهانگیری، ۱۳۶۷ش.
  • حاج‌سیاح، محمدعلی، خاطرات، به‌تحقیق حمید سیاح و سیف‌الله گلکار، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۶ش.
  • خسروی، عبدالعلی، فرهنگ بختیاری، تهران، فرهنگ‌سرا، ۱۳۶۸ش.
  • خلعت‌بری لیماکی، مصطفی، فرهنگ مردم تنکابن، تهران، پازینه، ۱۳۸۷ش.
  • رستمی، مصطفی، دست‌بافته‌های سوادکوه، تهران، فرهنگستان هنر، چ۱، ۱۳۸۶ش.
  • سعیدی، سهراب، فرهنگ مردم میناب، تهران، ائلشن،‌ ۱۳۸۶ش.
  • سید یزدی، محمدکاظم بن عبدالعظیم، العروه الوثقی، قم، مکتبه الدواری، ۱۴۱۴ق.
  • شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، رسا، ۱۳۷۸ش.
  • شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، معین، ۱۳۸۳ش.
  • صفی‌نژاد، جواد، مونوگرافی ده طالب‌آباد، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۵۵ش.
  • عمید، حسن، فرهنگ فارسی، سایت واژه‌یاب، تاریخ بازدید: ۲۱ خرداد ۱۴۰۱ش.
  • فاروقی، عمر، نظری به: تاریخ و فرهنگ سقز کردستان، کردستان، سقز، ۱۳۷۳ش.
  • فرخی یزدی، دیوان اشعار، سایت گنجور، تاریخ بازدید: ۲۱ خرداد ۱۴۰۱ش.
  • فیلبرگ، ک. گ، ایل پاپی، به‌ترجمه اصغر کریمی، تهران، فرهنگ‌سرا، ۱۳۶۹ش.
  • مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، زوار، ج۱، ۱۳۲۴ش، ج۲، ۱۳۷۷ش.
  • نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۶۲ش.
  • ویلز، چارلز جیمز، ایران در یک قرن پیش، به‌ترجمه غلام‌حسین قراگزلو، تهران، اقبال، ۱۳۶۸ش.
  • Oléarius, A., Moskowitische und Persische Reise, Darmstadt, Progress – Verlag.