حلاجی
حلاجی؛ پیشۀ جدا کردن پنبه از پنبهدانه.
به شغل و عمل جداکردن پنبه از پنبهدانه، حلاجی میگویند.[۱] همچنین به کسی که پنبه و پشم را پاک کرده، میزند و رشته میکند، حلاج گفته میشود.[۲] در برخی فتوتنامهها، این شغل را به پیامبران نسبت دادهاند.[۳] حلاجها برای نمدمالی پشمها را پاک و از یکدیگر جدا میکنند.[۴] در بسیاری از مناطق ایران، حلاجها به لحافدوزی نیز میپردازند. در مازندران به حلاح، «لافدوج» (لحافدوز) میگویند.[۵]
پیشینه
در سفرنامههای دوران صفویه، به حلاجان در میدان نقشجهان اصفهان اشاره شده که با ابزارهای مخصوص، پنبهها را زده و با آنها لحاف و تشک میدوختند.[۶] در کنار مسجد صدر اصفهان نیز کاروانسرایی با نام کاروانسرای حلاجان بود که در آن، پنبههای حلاجیشده را به مردم میفروختند.[۷] همچنین در منابع تاریخی، به دریافت مالیات از حلاجان در دوران قاجاریه و پهلوی اشاره شده است.[۸]
ابزار و شیوۀ حلاجی
پس از چیدن پنبهها، ابتدا پنبه از غوزه جدا میشود. سپس پوسته را از انتهای فوقانی ساقه و وَش را از پوسته جدا میکنند. در گذشته، جهت جداکردن پنبه از تخم پنبه، با دستگاهی با نام «چرخو» و یا «چرخ وشبری» این کار انجام میشد. سپس نوبت به زدن پنبهها میرسید. حلاجها با ابزار و کمان حلاجی از الیاف پنبههای حلاجی شده استوانههایی به قطر ۲۰ تا ۳۰ سانتیمتر خارج میکردند که «گندلی» نام داشتند. گندلیها طی مراحلی به نخ تبدیل میشدند.[۹]
مهمترین ابزار حلاج، کمان او است. کمان حلاج صدایی گوشنواز دارد. گاهی دو الی سه گوی کوچک درون کمان قرار داده میشدند تا با لرزش کمان، صدایی همنوا با صدای آن از گویها خارج شود. ضربآهنگی معروف به ضربآهنگ حلاجی با الهام از این نوا در مکتب موسیقی سنتی ایران رواج یافته است.[۱۰] کمان از ۳ قسمت تشکیل شده است:
دستۀ کمان؛ این قسمت از قطعهای چوب صنوبر یا چنار صاف به طول ۵/۱ متر ساخته میشود. چوب چنار، سبک است و دست را خسته نمیکند؛[۱۱] اما چوب صنوبر، سنگین بوده و حلاجها آن را دو نیم کرده و درون آن را خالی میکنند. سپس آن دو نیمه، با میخ به یکدیگر متصل میشوند.[۱۲]
تختۀ کمان؛ در انتهای دسته، تکهای چوب گردو قرار دارد که تختۀ کمان نام دارد. این قطعه باید ضربات سنگین را تحمل کند. در تختۀ کمان، سوراخهای ریز و درشتی موجود است که بر روی صدا و نوای کمان اثر میگذارد. چله یا زه کمان؛ برای این قسمت از رودة گوسفند استفاده میشود. روده پس از شستوشو بین ۳ الی ۴ روز در نمک قرار داده میشود، تا سفت و محکم شود. سپس آن را با پارچهای میکشند تا چربی و سایر مواد از آن خارج شود. آنگاه جهت پنبهزنی، روده را ۴ تا ۸ لا کنار یکدیگر قرار میدهند تا به یک رشتۀ بلند تبدیل شود. از رشتۀ چهار تا پنج لایی برای زدن پشم و از رشتۀ شش تا هشت لایی برای زدن پنبه استفاده میشود. از ابتدا تا انتهای کمان، زه کشیده میشود.[۱۳] هنگام حلاجی، هر سه کیلو پشم یا پنبه که زده میشود، یکبار به چلۀ کمان شمع میکشند تا لغزنده شده و هنگام کار رشتهرشته و پاره نشود. حلاج، در حالت نشسته حلاجی را انجام میدهد. او اغلب یک نیمۀ آجر یا تکه چوبی به ارتفاع دو تا سه سانتیمتر زیر پاشنۀ پای چپ خود قرار میدهد. زیر پنجۀ پا باید خالی باشد. این کار سبب میشود که حلاج به کار خود مسلطتر باشد.[۱۴]
حلاجی در مثلهای فارسی
واژة حلاجی در مثلهای مردم نیز دیده میشود. ضربالمثل «چند مرده حلاج بودن» کنایه از فردی است که با یک تدبیر انتظار چند نتیجه دارد. ضربالمثل «ببخشید کتک شما را حلاج خورده است» کنایه از این است که فردی را بهجای کس دیگری قصاص میکنند. «کار هر بافنده و حلاج نیست» کنایه از این است که هرکسی قادر به انجام این کار نیست.[۱۵]
پانویس
- ↑ عمید، فرهنگ فارسی، ذیل واژه حلاجی.
- ↑ دهخدا، لغتنامه، ذیل واژه حلاج.
- ↑ فتوتنامهها و رسائل خاکساریه، ۱۳۸۲ش، ص۲۲۸.
- ↑ جزمی، هنرهای بومی در صنایع دستی باختران، ۱۳۶۳ش، ص۵۹-۶۰و۶۳.
- ↑ پاینده لنگرودی، فرهنگ گیل و دیلم، ۱۳۶۶ش، ص۶۴۴؛ نجفزاده، واژهنامۀ مازندرانی، ۱۳۶۸ش، ص۲۳۷.
- ↑ تارونیه، سفرنامه، ۱۳۶۳ش، ص۳۹۱.
- ↑ شاردن، سیاحتنامه، ۱۳۴۵ش، ج۷، ص۱۳۵.
- ↑ جناب اصفهانی، الاصفهان، ۱۳۷۱ش، ص۱۲۴-۱۲۶؛ انصاری، مقدمهای بر جامعهشناسی اصفهان، ۱۳۷۹ش، ص۱۳۰.
- ↑ احمدپناهی، آداب و رسوم مردم سمنان، ۱۳۷۴ش، ص۳۱۴.
- ↑ سرلک، «حلاج و حلاجی»، ۱۳۸۵ش، ص۱۲۸-۱۲۹.
- ↑ جزمی، هنرهای بومی در صنایع دستی باختران، ۱۳۶۳ش، ص۶۰.
- ↑ سرلک، «حلاج و حلاجی»، ۱۳۸۵ش، ص۱۲۸-۱۲۹.
- ↑ جزمی، هنرهای بومی در صنایع دستی باختران، ۱۳۶۳ش، ص۶۴.
- ↑ سرلک، «حلاج و حلاجی»، ۱۳۸۵ش، ص۱۲۸-۱۲۹.
- ↑ شکورزاده بلوری، دوازدههزار مثل فارسی و سیهزار معادل آنها، ۱۳۸۰ش، ص۲۱۰و۷۷۱.
منابع
- احمدپناهی سمنانی، محمد، آداب و رسوم مردم سمنان، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۴ش.
- انصاری، هرمز، مقدمهای بر جامعهشناسی اصفهان، بهتحقیق احمد جواهری، تهران، نقش جهان مهر، ۱۳۷۹ش.
- پایندۀ لنگرودی، محمود، فرهنگ گیل و دیلم، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۶ش.
- تاورنیه، ژان باتیست، سفرنامه، بهترجمۀ ابوتراب نوری، بهتحقیق حمید شیرانی، اصفهان، تایید، ۱۳۶۳ش.
- جزمی، محمد و دیگران، هنرهای بومی در صنایع دستی باختران، تهران، وزارت فرهنگ و آموزش عالی، ۱۳۶۳ش.
- جناب اصفهانی، علی، الاصفهان، بهتحقیق عباس نصر، اصفهان، شهرداری اصفهان، ۱۳۷۱ش.
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، سایت واژهیاب، تاریخ بازدید: ۱۱ تیر ۱۴۰۱ش.
- سرلک، رضا، «حلاج و حلاجی»، فرهنگ مردم، تهران، س۵، شماره ۱۷، ۱۳۸۵ش.
- شاردن، ژان، سیاحتنامه، بهترجمۀ محمد عباسی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۴۵ش.
- شکورزادۀ بلوری، ابراهیم، دوازدههزار مثل فارسی و سیهزار معادل آنها، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۸۰ش.
- عمید، حسن، فرهنگ فارسی، سایت واژهیاب، تاریخ بازدید: ۱۱ تیر ۱۴۰۱ش.
- فتوتنامهها و رسائل خاکساریه، بهتحقیق مهران افشاری، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۲ش.
- نجفزادۀ بارفروش، محمدباقر، واژهنامۀ مازندرانی، تهران، بلخ، ۱۳۶۸ش.