خرمنکوبی
خرمنکوبی؛ جدا کردن کاه از غلات درو شده.
خَرمَن به تودهای از غلات گفته میشود که هنوز کوبیده نشده و کاه آن جدا نشده است.[۱] سنگسریها به خرمن آش،[۲] لاریها بوفه،[۳] بویراحمدیها جخون[۴] و کردها جوخین میگویند.[۵] به ابزارآلات دستی یا مکانیزهای که غلات را کوبیده تا کاه آنها جدا شود، خَرمَنکوب میگویند.[۶] نقشونگار ظروف حفاری شده مربوط به دوره پیش از تاریخ، وجود خرمن و خرمنکوبی و رقصها و آیینهای مربوط به آن را نشان میدهند.[۷]
خرمنگاه
خرمنگاه به زمینی گفته میشود که خرمنکوبی در آن انجام میشود. خرمنگاه زمین صاف و مسطح[۸] و عاری از هرگونه آلودگی است.[۹] زمین با کاه و گل اندود میشود و با سنگ مدور غلتان[۱۰] یا به روش پامال کردن، کوبیده شده و با ماله صاف میشود.[۱۱]
انبار کردن خرمنها
در گیلان درزها (۲۴ مشت برنج) را روی چهارپایه بلندی که «کندوج» نامیده میشود، انبار میکنند تا در زمان موعد، خرمنکوبی شوند.[۱۲] در الاشت، غلات را روی درخت یا نفار قرار میدهند تا زمان خرمنکوبی آنها فرا رسد.[۱۳] برخی، خوشههای گندم را روی زمین خرمنجا، انبار کرده و روی هم تلنبار میکنند. خوشهها به صورت عمودی روی زمین قرار میگیرند.[۱۴] مردم ایل پاپی (از کوچنشینان شمال غربی ایران) خوشههای گندم را دایرهای شکل میچینند. آنها انتهای ساقه را درون دایره و خوشهها را به سمت خارج قرار میدهند.[۱۵]
خرمنکشی
زمانی که گندمها خشک میشوند، زمان تقسیم و وزنکشی آنها شده که به آن خرمنکشی میگویند. مردم تایباد و باخرز، با حضور روحانی محل، خرمنکشی را انجام میدهند. او با تلاوت قرآن و دعا خرمنکشی را اغاز میکند. ابتدا سهم فقرا و حق الله جدا میشود. سپس روی خرمن نمک قرار داده و اسپند دود میکنند. شخصی رو به قبله نشسته و گندمها را به صورت الله یک، الله دو و ادامه شمارش، پیمانه میکند.[۱۶]
مراحل خرمنکوبی
پس از خرمنکردن (آماده کردن خوشهها)، خرمنکوبی آغاز میشود. خرمنکوبی در ایران بهوسیله خرمنکوب چوبی،[۱۷] چوم کوزل، کوزل کو،[۱۸] تاله کش،[۱۹] گرز خرما ،[۲۰] سنگ بزرگ[۲۱] یا بهوسیله حیوانات بارکش انجام میشود. متداولترین وسیله خرمنکوبی، چرخ خرمنکوب است که با نامهای چر، چرخ، چان، چوم، بره،[۲۲] جنجل، چنگل،[۲۳] چونه برگ،[۲۴] چپر، بردو[۲۵] و گنجین شناخته میشود.[۲۶] برای خرمنکوبی بر روی خوشههای غلات خرمنشده، دروگر ابتدا خوشهها را دستهدسته میچیند.[۲۷] چند دستهی کوچک را روی هم جمع کرده و دستههای بزرگتری با نام بافه، پشته یا تاچه درست میکند.[۲۸] دروگر چند دسته بزرگ را روی هم قرار داده و دستهی بزرگتری با نام پلک یا پر تشکیل میدهد.[۲۹] سپس دستهها را درون بافتهای از موی بز با نام رخ، ره، شارا یا شرا قرار میدهد.[۳۰] آنگاه دروگر دستهها را با حیواناتی که به آنها خیز[۳۱] یا خرگیل[۳۲] بسته شده است به خرمنجا (خرمنگاه، خربن یا یونگا) میبرد.[۳۳] خرمنکوبی در نزدیکی خانهها و شالیزارها نباید انجام شود، زیرا غبار خرمن، برگ درختها را پژمرده میکند.[۳۴]
پانویس
- ↑ معین، فرهنگ فارسی، ذیل واژه خرمن.
- ↑ آذرلی، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، ۱۳۸۷ش، ص۵.
- ↑ آذرلی، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، ۱۳۸۷ش، ص۶۱.
- ↑ آذرلی، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، ۱۳۸۷ش، ص۱۲۷.
- ↑ آذرلی، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، ۱۳۸۷ش، ص۱۳۳.
- ↑ دهخدا، لغتنامه، ذیل واژه خرمنکوب.
- ↑ میرشکرایی، مهر و داغ بر خرمن و دام، ۱۳۷۸ش، ص۲۴؛ محمدی، جشنهای ایران باستان، ۱۳۸۰ش، ص۱۱۷.
- ↑ مختارپور، دو سال با بومیان جزیره کیش، ۱۳۸۷ش، ص۱۲۷.
- ↑ سالاری، فرهنگ مردم کوهپایه ساوه، ۱۳۷۹ش، ص۹۵.
- ↑ وولف، صنایع دستی کهن ایران، ۱۳۸۸ش، ص۲۴۵.
- ↑ دیگار، فنون کوچنشینان بختیاری، ۱۳۶۶ش، ص۱۱۹.
- ↑ سادات اشکوری، «گذری در شالیزارهای گیلان»، ۱۳۵۱ش، ص۴۲.
- ↑ پهلوان، فرهنگ عامه الاشت، ۱۳۸۵ش، ص۱۹۴.
- ↑ عزیزی، تاریخ و فرهنگ شهربابک، ۱۳۸۳ش، ص۴۱۲.
- ↑ فیلبرگ، ایل پاپی، ۱۳۶۹ش، ص۱۴۷.
- ↑ مشایخی، فرهنگ مردم تایباد و باخرز، ۱۳۸۸ش، ص۶۱.
- ↑ وولف، صنایع دستی کهن ایران، ۱۳۸۸ش، ص۲۴۵.
- ↑ ارشادی، فرهنگ بختیاری، ۱۳۸۸ش، ص۵۶۷.
- ↑ آزاده، باورهای مردم شمال فارس، ۱۳۹۰ش، ص۵۲.
- ↑ وولف، صنایع دستی کهن ایران، ۱۳۸۸ش، ص۲۴۵.
- ↑ مختارپور، دو سال با بومیان جزیره کیش، ۱۳۸۷ش، ص۱۲۷.
- ↑ آزاده، باورهای مردم شمال فارس، ۱۳۹۰ش، ص۵۱.
- ↑ وولف، صنایع دستی کهن ایران، ۱۳۸۸ش، ص۲۴۶.
- ↑ رسولی، پژوهشی در فرهنگ مردم پیرسواران، ۱۳۷۸ش، ص۱۳۶.
- ↑ شکورزاده، دروازههزار مثل فارسی و سیهزار معادل آنها، ۱۳۸۰ش، ص۵۶۸و۵۷۵.
- ↑ عزیزی، تاریخ و فرهنگ شهربابک، ۱۳۸۳ش، ص۴۱۲.
- ↑ فقیری، گوشههایی از فرهنگ مردم فارس، ۱۳۵۷ش، ص۱۰۹.
- ↑ صفینژاد، مونوگرافی ده طالبآباد، ۱۳۴۵ش، ص۲۸۷.
- ↑ فقیری، گوشههایی از فرهنگ مردم فارس، ۱۳۵۷ش، ص۱۰۹.
- ↑ سرلک، آداب و رسوم و فرهنگ عامه ایل بختیاری چهارلنگ، ۱۳۸۵ش، ص۱۸۲.
- ↑ پورکریم، «ترکمانان دهکده قوشهتپه»، ۱۳۴۹ش، ص۴۲.
- ↑ سادات اشکوری، «گذری در شالیزارهای گیلان»، ۱۳۵۱ش، ص۴۲.
- ↑ جهانی برزکی، برزک نگین کوهستان، ۱۳۸۵ش، ص۴۷؛ صفینژاد، مونوگرافی ده طالبآباد، ۱۳۴۵ش، ص۲۸۶-۲۸۷؛ آلاحمد، اورازان، ۱۳۵۷ش، ص۶۹.
- ↑ بیرجندی، معرفت فلاحت، ۱۳۸۷ش، ص۲۹-۳۰.
منابع
- آذرلی، غلامرضا، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، تهران، بلخ، ۱۳۸۷ش.
- آزاده، باورهای مردم شمال فارس، شیراز، سیوند، ۱۳۹۰ش.
- آلاحمد، جلال، اورازان، تهران، [بینا]، ۱۳۵۷ش.
- ارشادی، عیدیمحمد، فرهنگ بختیاری، تهران، آرون، ۱۳۸۸ش.
- بیرجندی، عبدالعلی، معرفت فلاحت، بهتحقیق ایرج افشار، تهران، میراث مکتوب، ۱۳۸۷ش.
- پورکریم، هوشنگ، «ترکمانان دهکده قوشهتپه»، هنر و مردم، تهران، شماره ۹۱، ۱۳۴۹ش.
- پهلوان، کیوان، فرهنگ عامه الاشت، تهران، آرون، ۱۳۸۵ش.
- جهانی برزکی، زهرا، برزک نگین کوهستان، کاشان، مرنجاب، ۱۳۸۵ش.
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، سایت واژهیاب، تاریخ بازدید: ۱۰ خرداد ۱۴۰۱ش.
- دیگار، ژانپیر، فنون کوچنشینان بختیاری، بهترجمه اصغر کریمی، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۶۶ش.
- رسولی، غلامحسن، پژوهشی در فرهنگ مردم پیرسواران، تهران، بلخ ۱۳۷۸ش.
- سادات اشکوری، کاظم، «گذری در شالیزارهای گیلان»، هنر و مردم، تهران، شماره ۲۶، ۱۳۵۱ش.
- سالاری، عبدالله، فرهنگ مردم کوهپایه ساوه، تهران، میراث فرهنگی کشور، ۱۳۷۹ش.
- سرلک، رضا، آداب و رسوم و فرهنگ عامه ایل بختیاری چهارلنگ، تهران، طهوری، ۱۳۸۵ش.
- شکورزاده، ابراهیم، دروازههزار مثل فارسی و سیهزار معادل آنها، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۸۰ش.
- صفینژاد، جواد، مونوگرافی ده طالبآباد، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۴۵ش.
- عزیزی، منصور، تاریخ و فرهنگ شهربابک، کرمان، مرکز کرمانشناسی، ۱۳۸۳ش.
- فقیری، ابوالقاسم، گوشههایی از فرهنگ مردم فارس، شیراز، [بینا]، ۱۳۵۷ش.
- فیلبرگ، ک. گ.، ایل پاپی، بهترجمه اصغر کریمی، تهران، فرهنگسرا، ۱۳۶۹ش.
- محمدی، حسین، جشنهای ایران باستان، تهران، جهاد دانشگاهی، ۱۳۸۰ش.
- مختارپور، رجبعلی، دو سال با بومیان جزیره کیش، تهران، ورجاوند، ۱۳۸۷ش.
- مشایخی، محمدجواد، فرهنگ مردم تایباد و باخرز، مشهد، محقق، ۱۳۸۸ش.
- معین، محمد، فرهنگ فارسی، سایت واژهیاب، تاریخ بازدید: ۱۰ خرداد ۱۴۰۱ش.
- میرشکرایی، محمد، مهر و داغ بر خرمن و دام، تهران، سازمان میراث فرهنگی ایران، ۱۳۷۸ش.
- وولف، هانس ا.، صنایع دستی کهن ایران، بهترجمه سیروس ابراهیمزاده، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۸۸.