زمستان

از ویکی‌زندگی

زمستان؛ فصل سرما و چهارمین فصل از تقویم شمسی

فصل زمستان، سردترین فصل سال است. این فصل، دارای سه ماه جَدی (دی)، دَلو (بهمن) و حُوت (اسفند) است.[۱] زمستان همچنین موسم بارش برف و باران است و روزهای آن، کوتاه‌تر از روزهای فصول دیگر سال است.[۲]

واژه‌شناسی

زمستان، از ترکیب دو لفظ «زم» به‌معنی سردی و «ستان» که برای کثرت و ظرفیت استفاده می‌شود، ایجاد شده است. زمستان، در زبان پهلوی به «زمیستان»، در اوراق مانوی به «زمگ»، در زبان پارسی میانه به «دمیستن»، در زبان گیلکی به «زمستان»، در فریزندی و یرنی به «زمسون»، در زبان سمنانی، سنگسری، تهرانی و شهمیرزادی به «زمستون» معروف است.

پیشینه زمستان

در کتب کهن ایرانی، زمستان و سرمای آن، در ردیف دیوان و تابستان و گرمای آن در ردیف ایزدان مینوی قرار گرفته‌اند.[۳] سرمای زمستان که در اساطیر ایران آمده، بسیار شبیه زمهریر است که به‌عنوان سرمای شدید، بخشی از عذاب کافران در دوزخ است.[۴] همچنین، در منابع کهن و اساطیری ایرانیان، از زمستان با نام‌های «دیو زمستان»،[۵] «زمستان دیوآفریده»[۶] و «فصل توقف» که به‌معنی توقف فعالیت‌های تولیدی و اقتصادی است،[۷] یاد شده است.

زکریای قزوینی، زمستان را «زمان تعب»،[۸] مولوی آن را نماد مرگ اختیاری و فنا (بی تو هستم چون زمستان، خلق از من در عذاب)،[۹] سعدی آن را فصلی ناراضی‌کننده (زمستان است و بی‌برگی، بیا ای باد نوروزم)[۱۰] و عطار نیز آن را مخرب و درهم‌ریزنده‌ی گلبن نوبهار حُسن معرفی کرده‌اند.[۱۱] در تعابیری مثبت از زمستان نیز، آن را فصل استراحت و زمان پرداختن به امور شخصی و احساسی دانسته‌اند.[۱۲] در حدیثی از امام صادق آمده است که «زمستان، بهار مؤمن است».[۱۳]

در کتب دینی کهن ایرانیان نیز به خلقت جهان در 6 گاه و استراحت 5 روزه‌ی پس از هر گاهنبار (دوره خلقت)، اشاره شده است. یکی از این 6 گاه، مرتبط با فصل زمستان است که به «مدیاریم (نیمه زمستان)» معروف است. این گاهنبار، از روز 286ام تا روز 290ام سال را دربرگرفته که به‌دلیل سرمای زیاد، هر نوع کشت و زرعی در این دوره، متوقف می‌شود. بر اساس همین منابع، ششمین گاه، منطبق با فصل زمستان است که مدت آن 70 روز است. از روز رام (21 دی) تا روز اَنَغران (30 دی) سپندارمذ، است. نخستین انسان، توسط اهوره‌مزدا نیز در همین گاه ششم آفریده شده است.[۱۴] در فرگرد دوم «وندیداد» آمده است که اقوام سرماگریز آریایی، در دوران فرمانروایی جمشید، سرمای بسیار سختی را تجربه کردند که درنهایت با راهنمایی اهوره‌مزدا، از هر نوع موجود زنده‌ای، یک زوج سالم و به‌نژاد از این سرمای کشنده، نجات یافتند. این زوج‌ها، در دوران پس از سرما، حیاتی دوباره به زمین دادند.[۱۵] اهوره‌مزدا، پیش از بروز این فاجعه به جمشید دستور داد تا شهری در زیر زمین بسازد و از بین انسان‌ها، حیوانات و گیاهان، بهترین زوج‌ها را در این شهر جای دهد تا از توفان در امان بمانند.[۱۶] برخی، این روایت را همچون داستان کشتی نوح می‌دانند.

زمستان در علم نجوم

در بندهش هندی به کوتاه و بلند شدن روزها در فصول مختلف سال اشاره شده و گفته شده که زمان رسیدن خورشید به برج بزغاله (جَدی/ دِی)، بلندترین شب و آغاز زمستان است.[۱۷] پس از آن، به‌تدریج، روزها طولانی‌تر شده و سرما سخت و گیاهان تلف می‌شوند. برخی از منجمان، اول برج جَدی را نقطه‌ی منقلب شَتَوی و به‌معنای «انقلاب زمستانی» نامیده‌اند، زیرا معتقدند که پس از آن روز، کوتاه شدن روزها به پایان می‌رسد.[۱۸]

علت سرد شدن زمین در فصل زمستان، نه دوری آن از خورشید و نه کمتر شدن فعالیت خورشید در این فصل است، بلکه تنها دلیل آن، زاویه‌ی محور چرخش زمین نسبت به صفحه‌ی مداری زمین است که منجمان این زاویه را در حدود 23.44 درجه اعلام کرده‌اند.

در برخی از نقاط ایران، شروع زمستان را اولین روز آبان ماه می‌دانند که تا اسفند ماه ادامه دارد. برای مثال، در مناطقی از لرستان و ایلام، هنوز، اول آبان را شروع زمستانی می‌دانند که در پایان دی ماه، به اتمام می‌رسد. در این مناطق، ماه وسط زمستان را «سیاه‌ماه» و ماه آخر آن را «خاکه‌ی دیوانه» نامیده‌اند.[۱۹] در مازندران، اسامی ماه‌های زمستان عبارت‌اند از «دِما (دی)»، «وَهمنِ‌ما (بهمن ماه)» و «سال ماه» یا «عَیدِ ما» که مطابق با اسفندماه است.[۲۰] در میان مردم دماوند نیز، زمستان از «ماه قوس» شروع می‌شود و تا آغاز فروردین ادامه می‌یابد. آن‌ها معتقدند که سرمای قوس بسیار شدید بوده و اگر برف آن بر زمین نشیند، تا آخر زمستان، آب نخواهد شد.[۲۱]

تقسیمات فصل زمستان

تقسیمات مختلفی، در نقاط مختلف ایران برای زمستان صورت گرفته است. از جمله‌ی مهم‌ترین و عمومی‌ترین تقسیم‌بندی‌های زمستان می‌توان به تقسیمات زمستان به دو چله‌ی بزرگ و کوچک اشاره کرد که در مجموع، 60 روز را در برمی‌گیرد. چله بزرگ، از اول دی تا دهم بهمن و چله کوچک از یازدهم بهمن تا پایان این برج، ادامه دارد. مردم الاشت، 7 روز بعد از چله کوچک را «عجوز»، 7 روز بعدی را «بَجوز»، 7 روز سوم را «بَردَل عجوز» و روز پایان زمستان را «شِتِر چله» یا «پیرزنا چله» می‌نامند.

مردم کردزبان نیز، زمستان را به دو چله‌ی «گهوره (چله بزرگ)» و «چکوله (چله کوچک)» تقسیم می‌کنند. همچنین، آن‌ها، روزهای اسفند ماه را به «خاتون زمهریر» و «برج پیرزن» و «برج حاجی له‌ق له‌ق (ماه حاجی‌لک‌لک)» تقسیم‌بندی کرده‌اند.[۲۲] مردم خرم‌آباد، چهار روز آخر چله بزرگ و 4 روز آخر چله‌ی کوچک را «چارچار» نامیده و می‌گویند «چار و چار است، آب بالای درخت است». آن‌ها، بعد از چارچار، روزهای «ششله (شش روزه)» را دارند که معتقدند «چارچار رفت و ششله آمد، سر سنگ‌ها و روی زمین گیاه رویید».[۲۳] مردم لرستان، به روزها و شب‌های سرد و یخبندان که هوا کاملا صاف است «ساییقَه» می‌گویند. در دماوند نیز، به 4 روز آخر هر دو چله کوچک و بزرگ «چارچار» می‌گویند و بر این باورند که این روزها، از سردترین روزهای سال است. این مردم، روز پنجم تا دهم اسفند را «غازرو» می‌نامند زیرا، دسته‌های غاز از طرف جنوب به سمت شمال در حال پرواز هستند. همچنین، روزهای دهم تا بیستم اسفند، در میان این مردم، به «اجوز مجوز» معروف است.[۲۴]

در باور مردم سیرجان، چله کوچک، رفتاری همچون یک کودک بهانه‌گیر را دارد. در این شهر، مردم، روز 12 اسفند (18 روز پیش از نوروز) و نیز روز 18ام بعد از نوروز را به‌نام «سرمای هیجده» نام‌گذاری کرده‌ و معتقدند که این سرما، بسیار سخت بوده و شکوفه‌های درختان را سیاه می‌کند.[۲۵] همدانی‌ها نیز، 10 روز اول اسفند را «اهمن»، 10 روز دوم را «بهمن» و 10 روز سوم را «آفتاب به هود» نامیده‌اند. آن‌ها معتقدند که اهمن و بهمن برادر بوده و آفتاب به هود نیز خواهر آن‌ها است.[۲۶]

جشن‌های زمستانی

در گذشته، معیشت مردم بیش‌تر از راه کشاورزی و دامداری بود، بنابراین زمستان، فصل بیکاری و استراحت بود. در ایران باستان، طی 3 ماه زمستان، جشن‌های مختلف و متنوعی برگزار می‌شده است. برای مثال، در دی ماه، 4 جشن در روزهای اول، هشتم، پانزدهم و 23ام؛ در بهمن ماه، دو جشن در روزهای دوم (به‌نام بهمنگان) و دهم (جشن سده) و در 5 اسفند، جشن اسفندگان برگزار می‌شد. این جشن‌ها، امروزه، با تفاوت‌هایی در ایران، همچنان اجرایی می‌شوند، مانند جشن اول دی با نام جشن یلدا، جشن سده که در برخی از نقاط ایران مانند کرمان و جنوب خراسان هنوز باپرجا مانده است و جشن اسفندگان با عنوان اسفندی که در کاشان و اطراف آن، برپا می‌شود.

امروزه نیز جشن‌های گوناگون و باشکوهی در این فصل، برگزار می‌شود که از آن جمله می‌توان به جشن اولین شب زمستان (شب چله) اشاره کرد. انجام امور معوقه‌ی دینی، شب‌نشینی‌ها، کتاب‌خوانی‌ها، قصه‌گویی‌ها، برگزاری عروسی، انواع جشن‌های ملی نیز از جمله امور اجتماعی و مذهبی مردم ایران است که در این فصل برپا می‌شود. جشن کوسه، در بازه زمانی بین دو چله بزرگ و کوچک، در استان‌های آذربایجان، زنجان، کردستان و همدان برگزار می‌شود که با نمایش‌هایی جذاب و دیدنی همراه است. جشن وهار (بهار) در میان کردزبانان، جشن خیدیر (خدیرنبی) در میان ترک‌زبانان، جشن خدر زیندوک (خضر زنده) در کردستان، جشن نوروز قدیمین (روز اول اسفند) در ساوه، مراسم جِل جِلانی (در شب‌های هفدهم تا نوزدهم دی ماه) در میان مردم نطنز، جشن «به‌ران‌تی به‌ردان (رها کردن قوچ‌ها در میان گوسفندان)» در روز دهم بهمن در کردستان،[۲۷] جشن «سی ته مَه ری (جشن صد روزه گوسفند)» در زاهدان،[۲۸] جشن «چله به در» در 15 بهمن در فارس،[۲۹] مراسم «قیشدان چیخدیم (از زمستان درآمدم)» در مرند آذربایجان که در نیمه اسفند برگزار می‌شود،[۳۰] از آن جمله هستند.

زمستان در علم طب

ابن‌سینا معتقد بود که در زمستان، انرژی بدن آدمی، به کندی تحلیل می‌رود و بنابراین، آدمی در این فصل، نیازی به پر کردن نیروی تحلیل رفته‌ی خود ندارد و مصرف بیش از حد برخی از غذاها، می‌تواند دستگاه گوارش انسان را تحت فشار قرار دهد.[۳۱] طبیبان بسیاری بر این باور بودند که خشکی و شمالی بودن زمستان، منجر به اسهال خونی می‌شود. در زمستان‌های جنوبی و بهار شمالی، که منجر به طولانی‌تر شدن تابستان می‌شود، نیز اسهال، پوست انداختن و خراش روده زیاد می‌شود. مردم، در نقاط مختلف ایران باور دارند که خوردن هندوانه در شب اول چله بزرگ زمستان، منجر به خنک شدن مزاج شده و بیماری‌ها را کاهش می‌دهد.[۳۲]

پوشاک زمستانی

مردم سیستان در فصل زمستان، از پارچه‌ای پشمی به پهنای 1.5 متر و طول 2 متر، استفاده کرده و همچون پتویی آن را به دور کمر، گردن و شانه خود می‌اندازند. آن‌ها، از نوعی شال گرم نیز برای پوشش سر و صورت خود استفاده می‌کنند به‌طوری‌که تنها چشم و بینی آن‌ها، دیده می‌شود. پاپیچ، نیز نوعی نوار پشمی به‌طول یک متر و عرض 15-25 سانتی‌متر است که دامداران و روستاییان، به دور ساق پای خود می‌پیچند تا از گزند سرما، محفوظ بمانند.[۳۳] مردمان قشقایی، از کلاهی ویژه که دو لبه دارد برای پوشش گوش و سر در زمستان استفاده می‌کنند.[۳۴] جامه‌های زنان نیز در این فصل، معمولا از پشم و پارچه‌های پنبه‌ای ضخیم تهیه می‌شود.[۳۵]

سیستم گرمایشی در زمستان

سوخت زمستانی مردم در گذشته، بیش‌تر از فضولات دامی تهیه می‌شد. مردم، این فضولات را با آب مخلوط کرده و به اشکال مختلفی (مثلا بیضی‌شکل) در می‌آورند که به «تاپاله» معروف هستند و در هوای آزاد یا درون طویله، نگهداری می‌شدند تا در سرمای زمستان، استفاده شوند. کاه‌دود، بوته‌ها و شاخه‌های خشک‌شده نیز از دیگر انواع سوخت مصرفی زمستان بودند.[۳۶]

از مشهورترین انواع سیستم‌های گرمایشی در ایران، «کرسی» بود. برخی از مردم، از تنوری که سوخت آن پشکل، سرگین یا چوب بود استفاده کرده و کرسی را روی آن برپا می‌کردند. برخی دیگر از مردم، از حوضچه‌ای کوچک برای این کار استفاده می‌کردند که سوخت آن، اغلب خاکه‌زغال بوده است. مردم شهرنشین نیز معمولا از منقل فلزی بهره می‌گرفتند.[۳۷]

زمستان در ادبیات فارسی

زمستان از دیرباز، کاربردهای مختلفی در ادبیات رسمی و شفاهی ایرانیان داشته است. شاعران بسیاری از این واژه و ویژگی‌های آن، در اشعار خود بهره گرفته‌اند. برای مثال، ناصرخسرو گفته است:[۳۸]

چون به زمستان تو به آفتاب بخسپیپس چه تو ای بی‌خرد چه آن خر بی‌کار


سعدی نیز در بیتی گفته است:[۳۹]

خانه پر گندم و یک جو نفرستاده به گوربرگ مرگت چو غم برگ زمستانی نیست

در امثال و حکم نیز، از زمستان، بسیار سخن گفته شده است. مثل معروف «در زمستان، آبِ شاه و گدا یکی است»، به سرد بودن و یکسان بودن شرایط عوام و خواص در زمستان اشاره دارد که از جمله امثال و حِکَم‌ مشهور در میان مردم تهران بوده است.[۴۰] کرمانی‌ها نیز، مثلی شبیه به آن دارند که عبارت است از: «زمستان شد تا هر بی‌سروپایی آب یخ بخورد».[۴۱] تمام این امثال، به اوقات فراغت و زمان استراحت مردم در این فصل اشاره دارند. «زمستان را شبی، پیران را تبی»؛[۴۲] «زمستان رفت و روسیاهی به زغال ماند (برای طعنه زدن به کسی که امیدی به کسی داده و آن را برنیاورده)»؛[۴۳] «اگر اختیار با زن باشد، میان چارچار موی بز را میچیند (کنایه از انجام کار بی‌موقع)»؛ «خدا کوه را دیده که برف را در آن انداخته»؛[۴۴] «زمستان آمد و فکر نمد کن»؛ «جیک جیک مستونت بود / فکر زمستونت بود؟»[۴۵] و «سقای زمستان، خارکن تابستان».[۴۶]

پانویس

  1. دهخدا، لغت‌نامه، ذیل واژه زمستان، سایت واژه‌یاب.
  2. عمید، فرهنگ فارسی، ذیل واژه زمستان، سایت واژه‌یاب.
  3. بندهش، ۱۳۸۵ش، ص۵۵؛
    دوستخواه، یادداشت‌ها بر اوستا، 1388ش، ص۹۲۵ و ۹۴۵.
  4. مصاحب، دایرة‌المعارف فارسی، 1383ش، ذیل واژه زمهریر.
  5. مینوی خرد، ۱۳۵۴ش، ص۶۱.
  6. اوستا، ج2، ۱۳۷۰ش، ص659.
  7. بهزادی، یادداشت‌ها بر بندهش هندی، 1368ش، ص۲۷۳.
  8. قزوینی، عجایب المخلوقات، ۱۳۴۰ش، ص۸۲.
  9. مولوی، کلیات شمس، ج2، ۱۳۴۵ش، ص298.
  10. سعدی، غزلیات، ۱۳۸۰ش، ص۵۸۶.
  11. عطار نیشابوری، دیوان، ]بی‌تا[، ص۴۳۳.
  12. دهگان، فرهنگ جامع ضرب‌المثل‌های فارسی، ۱۳۸۳ش، ص۵۹۰.
  13. قـمـی، سفینة ‌البحار، ]بی‌تا[، ص۶۸۸.
  14. بندهش، ۱۳۸۵ش، ص۴۱-۴۲.
  15. اوستا، ج2، ۱۳۷۰ش، ص665-674.
  16. اوستا، ج2، ۱۳۷۰ش، ص669-674؛
    سعیدنیا، «اندیشۀ شهرسازی در نخستین شهر اسطوره‌ای ایران»، ج2، ۱۳۷۴ش، ص۴۷۷-۴۷۸.
  17. بندهش، ۱۳۸۵ش، ص82.
  18. خوارزمی، مفاتیح العلوم، ۱۳۶۲ش، ص۲۰۸؛
    بیرونی، التفهیم، ۱۳۶۲ش، ص۷۳.
  19. اسدیان خرم‌آبادی، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، ۱۳۵۸ش، ص۲۰۷.
  20. پورکریم، اِلاشت، ]بی‌تا[، ص۶۸.
  21. علمداری، فرهنگ عامیانۀ دماوند، ۱۳۷۹ش، ص۳۵-۳۶.
  22. فاروقی، نظری به تاریخ و فرهنگ سقز کردستان، 1342ش، ص۳۱۳.
  23. شادابی، فرهنگ مردم لرستان، ۱۳۷۷ش، ص۱۴۵-۱۴۶.
  24. علمداری، فرهنگ عامیانۀ دماوند، ۱۳۷۹ش، ص۳6-37.
  25. بختیاری، سیرجان در آیینۀ زمان، ۱۳۷۸ش، ص316-317.
  26. انجوی شیرازی، «زمستان در همدان»، ۱۳۸۷ش، ص۲۵۹.
  27. انجوی شیرازی، جشن‌ها و آداب و معتقدات زمستان، ج2، ۱۳۸۹ش، ص167-168.
  28. سلیمی، زمستان در فرهنگ مردم کرد، ۱۳۹۰ش، ص۸۴.
  29. کیانی، سیه‌چادرها، ۱۳۷۱ش، ص۲۵۱-۲۵۲.
  30. انجوی شیرازی، جشن‌ها و آداب و معتقدات زمستان، ج2، ۱۳۸۹ش، ص48-50.
  31. ابن‌سینا، قانون، ج4، ۱۳۶۷ش، ص81.
  32. همایونی، فرهنگ مردم سروستان، ۱۳۷۱ش، ص۳33.
  33. عمرانی‌نسب، «پوشاک مردمان سیستان و بلوچستان»، ۱۳۸۶ش، ص۱۲۶-۱۲۷.
  34. بهمن‌بیگی، عرف و عادت در عشایر فارس، ۱۳۲۴ش، ص۷۰.
  35. پورکریم، اِلاشت، ]بی‌تا[، ص۶۲.
  36. صفی‌نژاد، مونوگرافی ده ‌طالب‌آباد، ۱۳۴۵ش، ص۴۷۹.
  37. نیکزاد امیرحسینی، شناخت سرزمین چهارمحال، ۱۳۵۷ش، ص۱۳۷-۱۳۸ و ۲۲۶.
  38. ناصرخسرو، دیوان اشعار، قصاید، قصیده شماره 101، بیت 24، سایت گنجور.
  39. سعدی، مواعظ، قصاید، قصیده شماره 7، موعظه و نصیحت، بیت 11، سایت گنجور.
  40. شهری، قند و نمک، ۱۳۸۴ش، ص354.
  41. ذوالفقاری، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثل‌های فارسی، ج1، ۱۳۸۸ش، ص1129.
  42. محتاط، سیمای اراک، ج2، 1367ش، ص218.
  43. شهری، قند و نمک، ۱۳۸۴ش، ص355؛
    رضایی، شهر من فسا از نگاهی دیگر، ۱۳۸۷ش، ص۴۹۷؛
    نراقی، تاریخ اجتماعی کاشان، ۱۳۴۵ش، ص۳۳۹؛
    اسدی گوکی، فرهنگ عامیانۀ گلباف، ۱۳۷۹ش، ص۱۶۸.
  44. کرزبر یاراحمدی، فرهنگ مردم بروجرد، ۱۳۸۸ش، ص۲۶۰.
  45. شهری، قند و نمک، ۱۳۸۴ش، ص237.
  46. شهری، قند و نمک، ۱۳۸۴ش، ص375.

منابع

  • ابن‌سینا، قانون، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، سروش، ۱۳۶۷ش.
  • اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، مرکز مردم‌شناسی ایران، ۱۳۵۸ش.
  • اسدی گوکی، محمدجواد، فرهنگ عامیانۀ گلباف، کرمان، مرکز کرمان‌شناسی، ۱۳۷۹ش.
  • انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشن‌ها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۹ش.
  • انجوی شیرازی، ابوالقاسم، «زمستان در همدان»، تهران، فرهنگ مردم، س7، شماره 26، ۱۳۸۷ش.
  • اوستا، ترجمۀ جلیل دوستخواه، تهران، توس، ۱۳۷۰ش.
  • بختیاری، علی‌اکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، مرکز کرمان‌شناسی، ۱۳۷۸ش.
  • بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، توس، ۱۳۸۵ش.
  • بندهش هندی، ترجمۀ رقیه بهزادی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۸ش.
  • بهزادی، رقیه، یادداشت‌ها بر بندهش هندی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1368ش.
  • بهمن‌بیگی، محمد، عرف و عادت در عشایر فارس، شیراز، نوید شیراز، ۱۳۲۴ش.
  • بیرونی، ابوریحان، التفهیم، به‌تحقیق جلال‌الدین همایی، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۶۲ش.
  • پورکریم، هوشنگ، اِلاشت، تهران، وزارت فرهنگ و هنر، ]بی‌تا[.
  • خوارزمی، محمد، مفاتیح العلوم، ترجمۀ حسین خدیوجم، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۶۲ش.
  • دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه، سایت واژه‌یاب، تاریخ بازدید: 15 فروردین 1401ش.
  • دهگان، بهمن، فرهنگ جامع ضرب‌المثل‌های فارسی، تهران، معتبر، ۱۳۸۳ش.
  • دوستخواه، جلیل، یادداشت‌ها بر اوستا، تهران، مروارید، 1388ش.
  • ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثل‌های فارسی، تهران، معین، ۱۳۸۸ش.
  • رضایی، غلامرضا، شهر من فسا از نگاهی دیگر، شیراز، نوید شیراز، ۱۳۸۷ش.
  • سعدی، غزلیات، به‌تحقیق کاظم برگ‌نیسی، تهران، ققنوس، ۱۳۸۰ش.
  • سعدی، مواعظ، سایت گنجور، تاریخ بازدید: 14 فروردین 1401ش.
  • سعیدنیا، احمد، «اندیشۀ شهرسازی در نخستین شهر اسطوره‌ای ایران»، تهران، مجموعه‌مقالات کنگرۀ تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ۱۳۷۴ش.
  • سلیمی، هاشم، زمستان در فرهنگ مردم کرد، تهران، سروش، ۱۳۹۰ش.
  • شادابی، سعید، فرهنگ مردم لرستان، خرم‌آباد، افلاک، ۱۳۷۷ش.
  • شهری، جعفر، قند و نمک، تهران، رسا، ۱۳۸۴ش.
  • صفی‌نژاد، جواد، مونوگرافی ده ‌طالب‌آباد، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۴۵ش.
  • عطار نیشابوری، فریدالدین، دیوان، به‌تحقیق سعید نفیسی، تهران، کتابخانۀ سنایی، ]بی‌تا[.
  • علمداری، مهدی، فرهنگ عامیانۀ دماوند، تهران، فیض کاشانی، ۱۳۷۹ش.
  • عمرانی‌نسب، اشرف‌السادات، «پوشاک مردمان سیستان و بلوچستان»، تهران، فرهنگ مردم ایران، شماره 11، ۱۳۸۶ش.
  • عمید، محمد، فرهنگ فارسی، سایت واژه‌یاب، تاریخ بازدید: 15 فروردین 1401ش.
  • کرزبر یاراحمدی، غلامحسین، فرهنگ مردم بروجرد، به‌تحقیق علی‌ آنی‌زاده، تهران، طرح آینده، ۱۳۸۸ش.
  • کیانی، منوچهر، سیه‌چادرها، تهران، مؤلف، ۱۳۷۱ش.
  • فاروقی، عمر، نظری به تاریخ و فرهنگ سقز کردستان، سقز، انتشارات محمدی، 1342ش.
  • قزوینی، زکریا، عجایب المخلوقات، به‌تحقیق نصرالله سبـوحـی، تهـران، ]بی‌نا[، ۱۳۴۰ش.
  • قـمـی، عـباس، سفینة ‌البحار، تهران، فراهانی، ]بی‌تا[.
  • محتاط، محمدرضا، سیمای اراک، اراک، چاپخانۀ هما، 1367ش.
  • مصاحب، غلامحسین، دایرة‌المعارف فارسی، تهران، امیرکبیر، 1383ش.
  • مولوی، کلیات شمس، به‌تحقیق بدیع‌الزمان فروزانفر، تهران، امیرکبیر، ۱۳۴۵ش.
  • مینوی خرد، ترجمۀ احمد تفضلی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۴ش.
  • ناصرخسرو، دیوان اشعار، سایت گنجور، تاریخ بازدید: 14 فروردین 1401ش.
  • نراقی، حسن، تاریخ اجتماعی کاشان، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۴۵ش.
  • نیکزاد امیرحسینی، کریم، شناخت سرزمین چهارمحال، اصفهان، اداره کل فرهنگ و هنر اصفهان، ۱۳۵۷ش.
  • همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، مشهد، به‌نشر، ۱۳۷۱ش.