سرمه
سُرمه؛ مادهای آرایشی و سیاهرنگ که به چشم میکشند.
سُرمه معمولا دودهای است که از سوزاندن برخی مواد بدست میآید. اما نوعی سرمهی سنگی نیز وجود دارد که سودهی سنگی ورقهای و براق بهنام سنگ سرمه است. بهترین نوع این سرمه در شهر کوهپایه در استان اصفهان و کوهستان خرقان وجود دارد.[۱]
واژهشناسی
سرمه، گردی سیاهرنگ است که از سولفور آهن یا سولفور سرب تهیه شده و برای سیاه کردن مژه و پلک استفاده میشود.[۲] واژهی سرمه ازریشهی سورمی سنسکریت برگرفته شده که بهمعنی روشنی است.[۳]
پیشینه سرمه
برخی منابع تاریخی، آخرین پادشاه ماد را دارای چشمان سرمهکشیده توصیف کردهاند.[۴] کوروش نیز به همنشینان خود سفارش میکرد که سرمه به چشمان خود بکشند تا چشمهایشان درخشانتر شود.[۵] همچنین در برخی منابع تاریخی و جغرافیایی مربوط به سده چهارم هجری به وجود معدن سرمه در نزدیکی اصفهان، کوه دماوند،[۶] منطقه طوس و شهر سامار از توابع دیلمان[۷] اشاره شده است. ابوریحان بیرونی (سده پنجم هجری) به رسم سرمه کشیدن بنیامیه در روز عاشورا اشاره کرده است.[۸] در سفرنامههای مربوط به دوره صفویه و قاجاریه به رسم سرمه کشیدن زنان ایرانی برای زیبایی چشم، توجه شده است.[۹]
سرمه کشیدن در آموزههای اسلامی
سرمه کشیدن چشم، یکی از سنتهای مورد توجه حضرت محمد بوده و در روایات اسلامی، مردان و زنان به انجام آن سفارش شدهاند. پیشوایان مذهب شیعه، یاران خود را به سرمه کشیدن تشویق میکردند. در منابع فقهی نیز سرمه کشیدن به چشم، جزء اعمال نیکو و مستحب معرفی شده است و حتی عدهای از فقها، سرمه کشیدن را از زینتهای ممنوعه زنان در برابر نامحرم نمیدانند. برخی روایات به خاصیت درمانی سرمه مانند رشد مژهها، تیزبینی چشم و خارج شدن گرد و خاک از چشم، نیز توجه کردهاند.[۱۰]
انواع سرمه
در طب قدیم برای هر فرد، سرمهی سازگار با مزاج او تهیه میشد. برخی از انواع سرمه عبارتاند از:
سرمه هفتجواهر؛ طلا، نقره، یاقوت، زبرجد و لعل را میسوزاندند و ترکیب آنها با مغز گردو، بادام و پستهی سوخته شده، کوبیده میشد. به این ترکیب استخوان سوختهی قلم پای طاووس برای قوت چشم اضافه میگردید.[۱۱]
سرمه ترمه؛ این سرمه از دودهی ترمهی کشمیری بهدست میآمد.
سرمه دنبه؛ این سرمه از روغن دنبه بهدست میآمد و چون چرب بود بیشتر برای زیبایی بهکار میرفت. از این سرمه به ابروها نیز میکشیدند و خالی نیز میان ابروها قرار میدادند (زنگک کشیدن).
سرمه قلم گاو؛ برای تهیه این سرمه، فتیلهی پنبه را داخل مغز قلم گاو که ذوب شده قرار میدادند تا بسوزد و دوده تولید کند. از این دوده بهعنوان سرمه استفاده میکردند. طبع این سرمه سرد و خشک است و برای زمانی که چشم بخار میکرد یا جوش گرمی میزد، استفاده میشد.
سرمه بادام؛ این سرمه با استفاده از مغز بادام تهیه میشود.
سرمه هدهد؛ در گذشته، از ترکیب خون هدهد با چند مادهی دیگر، سرمه تهیه کرده و برای سپیدبختی به چشم میکشیدند.[۱۲]
سرمه سنگ؛ در زمان قدیم سروستانیها معتقد بودند که این سرمه باعث گرفتگی صدا میشود.[۱۳]
طرز تهیه سرمه
تهیه هر کدام از انواع سرمه، روش خاصی دارد. برای مثال، برای تهیه سرمه بادام، مغز بادام را روی اجاق میگذارند و بالای آن بشقاب چینی برای جمعآوری دوده قرار میدهند. برای جلوگیری از شکستن بشقاب، پشت بشقاب را دستمال مرطوب میگذارند. زیر اجاق را روشن کرده و دودهی جمع شده درون بشقاب را برداشته و داخل سرمهدان میریزند.[۱۴]
کاربردهای درمانی سرمه
از سرمهی مغز قلم برای قوت چشم و از سرمهی سنگ برای آبریزش چشم استفاده میشد. مردم از سرمهی بادام برای از بین بردن حرارت چشمی که سرخ شده بود، استفاده میکردند.[۱۵] در کردستان برای درمان شبکوری، سرمه را با آب رازیانه مخلوط کرده و به چشم میزدند.[۱۶]
سرمه در ادبیات فارسی
در ضربالمثلها و اشعار فارسی از واژه سرمه استفاده شده است. عنصری در شعری گفته است:[۱۷]
بعارض تو آن گرد مشک سوده بسست | بچشم سرمه مکن،خلق را بلا منمای |
فرخی سیستانی در بیتی اشاره میکند:[۱۸]
با بندگان مرا به ره اندر عدیل کن | تا در دو دیده سرمه کنم خاک راه تو |
اسدی توسی نیز میگوید:[۱۹]
دو چشم تو را دیدنم سرمه بود | کنون از چه گشتست آن سرمه دود |
همچنین در ضربالمثلی آمده است که: سرمه را از چشم میدزدد ( کنایه از مهارت داشتن در دزدی).[۲۰]
سرمه در ادبیات عامیانه
در استان فارس در شعری برای ازدواج میخوانند: میل بیار دستش کنیم*** سرمه چشای مستش کنیم***اذن از باباش بگیریم*** فردا شو عقدش کنیم.[۲۱]
در زمان قدیم در تهران زنان برای عزیز شدن نزد شوهرشان میخواندند: سرمهی من سرمهسیاه***سرمهی من آهنربا***وقتی میکشم میخنده***زبون آقاشو میبنده.[۲۲]
در اردکان در زمان قدیم وقتی به چشم نوزاد دختر سرمه میکشیدند، میخواندند: سرمهچری، سرمهپری، سرمهی خال مشتری***هر که دختر ما رو میبینه، دلهاش ببری.[۲۳]
پانویس
- ↑ گلریز، مینودر یا بابالجنة قزوین، ۱۳۶۸ش، ج۱، ص۸۴۸.
- ↑ عمید، فرهنگ فارسی، ذیل واژه سرمه.
- ↑ داعیالاسلام، فرهنگ نظام، ذیل واژه سرمه.
- ↑ Xenophon, Cyropaedia, 1968, I, Chapter 3, Paragraph 2.
- ↑ Xenophon, Cyropaedia, 1968, VIII, Chapter 1, Paragraph 40-41.
- ↑ اصطخری، ممالک و مسالک، ترجمه کهن فارسی، ۱۳۷۳ش، ص۲۱۱.
- ↑ حدود العالم، ۱۳۶۲ش، ص90 و ۱۴۸.
- ↑ بیرونی، آثارالباقیه، ۱۳۸۹ش، ص۵۲۴.
- ↑ شاردن، سیاحتنامه، ۱۳۴۵ش، ج۷، ص۳۶؛ سالتیکف، مسافرت به ایران، ۱۳۳۶ش، ص۹۴؛ Dieulafoy, La Perse, Ia Chaldee et La Susiane, 1989, P179؛ Sheil, Glimpses of Life and Manners in Persia, 1856, P133.
- ↑ . «سرمه کشیدن»، در ویکیشیعه.
- ↑ کتیرایی، از خشت تا خشت، ۱۳۴۸ش، ص۳۳۱؛ مونسالدوله، خاطرات، ۱۳۸۹ش، ص۲۶.
- ↑ کتیرایی، از خشت تا خشت، ۱۳۴۸ش، ص۳۲۹-۳۳۱.
- ↑ همایونی، فرهنگ مردم سروستان، ۱۳۷۱ش، ص۳۳۵.
- ↑ طباطبایی اردکانی، فرهنگ عامه اردکان، ۱۳۸۱ش، ص۳۵۵-۳۵۶.
- ↑ شهری، طهران قدیم، ۱۳۸۳ش، ج۳، ص۳۴۷.
- ↑ صفیزاده، طب سنتی در میان کردان، ۱۳۶۱ش، ص۲۱.
- ↑ عنصری، قصاید، قصیده شماره ۶۸، بیت ۲، سایت گنجور.
- ↑ فرخی سیستانی، دیوان اشعار، قصاید، قصیده شماره ۱۷۶، بیت ۱۵، سایت گنجور.
- ↑ اسدی توسی، گرشاسپنامه، بخش ۱۴، بیت ۴، سایت گنجور.
- ↑ ذوالفقاری، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، ۱۳۸۸ش، ج۱، ص۱۱۸۵.
- ↑ همایونی، زنان و سرودههایشان در گستره فرهنگ مردم ایرانزمین، ۱۳۸۹ش، ص۱۷۸.
- ↑ کتیرایی، از خشت تا خشت، ۱۳۴۸ش، ص۳۲۹.
- ↑ طباطبایی اردکانی، فرهنگ عامه اردکان، ۱۳۸۱ش، ص۳۵۶.
منابع
- اسدی توسی، گرشاسپنامه، سایت گنجور، تاریخ بازدید: ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱ش.
- اصطخری، ابراهیم، ممالک و مسالک، ترجمه کهن فارسی، بهتحقیق ایرج افشار، تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ۱۳۷۳ش.
- بیرونی، ابوریحان، آثارالباقیه، بهترجمه اکبر داناسرشت، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۹ش.
- حدود العالم، بهتحقیق منوچهر ستوده، تهران، کتابخانه طهوری، ۱۳۶۲ش.
- داعیالاسلام، محمدعلی، فرهنگ نظام، تهران، دانش، ۱۳۶۳ش.
- ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، معین، ۱۳۸۸ش.
- سالتیکف، آ.د.، مسافرت به ایران، بهترجمه محسن صبا، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۳۶ش.
- «سرمه کشیدن»، در ویکیشیعه، تاریخ بازدید: 15 اردیبهشت 1401ش.
- شاردن، ژان، سیاحتنامه، بهترجمه محمد عباسی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۴۵ش.
- شهری، جعفر، تهران قدیم، تهران، معین، ۱۳۸۳ش.
- صفیزاده، صدیق، طب سنتی در میان کردان، تهران، عطایی، ۱۳۶۱ش.
- طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامه اردکان، یزد، شورای فرهنگ عمومی استان یزد، ۱۳۸۱ش.
- عمید، حسن، فرهنگ فارسی، سایت واژهياب، تاریخ بازدید: ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱ش.
- عنصری، قصاید، سایت گنجور، تاریخ بازدید: ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱ش.
- فرخی سیستانی، دیوان اشعار، سایت گنجور، تاریخ بازدید: ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱ش.
- کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۴۸ش.
- گلریز، محمدعلی، مینودر یا بابالجنه قزوین، تهران، طه، ۱۳۶۸ش.
- مصاحب، غلامحسین و دیگران، دایرهالمعارف فارسی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۰ش.
- مونسالدوله، خاطرات، بهتحقیق سیروس سعدوندیان، تهران، زرین، ۱۳۸۰ش.
- همایونی، صادق، زنان و سرودههایشان در گستره فرهنگ مردم ایرانزمین، تهران، گل آذین، ۱۳۸۹ش.
- همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۱ش.
- Dieulafoy, J., La Perse, Ia Chaldee et La Susiane, Tehran, 1989.
- Sheil, M., Glimpses of Life and Manners in Persia, London, 1856.
- Xenophon, tr.W.Miller, Cyropaedia, London, 1968.