سوغاتی

از ویکی‌زندگی

سوغاتی؛ هدیه‌ای که فرد از سفر به همراه خود می‌آورد.

سوغاتی، ره‌آوردی است که فردی از سفر برای دوستان و آشنایان خود می‌آورد.[۱] به سوغاتی، تحفه، ره‌آورد[۲] و ارمغان نیز گفته می‌شود.[۳] برخی لغت‌نامه‌ها این واژه را ترکی دانسته[۴] یا مغولی و جمع واژة سوغا (به‌معنی هدیه) می‌دانند.[۵]

پیشینه

از کهن‌ترین منابعی که در آن به سوغاتی اشاره شده است، می‌توان به سفرنامة ابن‌حوقل (سدة چهارم قمری) اشاره کرد. در این سفرنامه به نوعی ماهی در رود ارس اشاره شده است که بازرگانان برای خانوادة خود به‌عنوان هدیه می‌بردند.[۶] در کتاب جامع‌التواریخ (مربوط به عهد مغول در ایران) نوشته شده است که پادشاه شهر تنگقوت، دختر خود را به‌عنوان سوغات به چنگیرخان بخشید.[۷] سرداران مغول، اموال و غنایم تصرفی را به‌عنوان سوغات به خانواده‌های خود می‌دادند.[۸] در زمان حکومت ایلخانان، پارچه‌های قیمتی و زربفت، پارچه‌های زرکش و قباهای مغرق (آراسته از گوهر) از جمله هدایایی بودند که برای ایلخانان مغول فرستاده می‌شدند.[۹] در رسالة مرآت‌البلهاء (اثری از شریعت‌مدار تبریزی) مربوط به دوران صفویه (۹۰۵-۱۱۳۵ق) نیز به سوغاتی اشاره شده است.[۱۰] تاریخ عالم‌آرای عباسی (اثری از اسکندر بیگ ترکمان) از منابع دیگر این دوره است که به سوغاتی اشاره کرده است.[۱۱] سنجر کاشانی شاعر دوران صفویه در اشعار خود به اهمیت سوغاتی میان مردم اشاره کرده است.[۱۲] در دوران قاجاریه افرادی که به مکه می‌رفتند با خود بادبزن‌های عربی و قهوه را به‌عنوان سوغات می‌آوردند.[۱۳] در آن زمان پادشاهان ساعت، چینی‌آلات و پارچه‌های نفیس به پادشاهان کشورهای دیگر به‌عنوان سوغات کشور خود هدیه می‌دادند.[۱۴] در زمان ناصرالدین شاه، خانم‌ها از سفرهای زیارتی با خود شامی‌کباب و چادر استانبولی سوغات می‌آوردند.[۱۵] در زمان مغول‌ها، سوغات به‌معنی پیشکش بوده و هنوز هم برخی سوغاتی را معادل پیشکش می‌دانند.[۱۶] پیشکش هدیه‌ای است که افراد زیردست به خان یا پادشاه تقدیم می‌کنند.[۱۷] مردمان عشایر مرکزی ایران در عید نوروز دسته‌جمعی هدیه‌ای خریده و به بزرگ ایل خود هدیه می‌دادند.[۱۸] آن‌ها قبل از حرکت به سمت قشلاق نزد ممیزی ایل رفته و کالاهایی مانند روغن، پارچه، قند، جاجیم و مرغ به‌عنوان پیشکش به او می‌دادند.[۱۹]

سوغاتی در ادبیات عامه

در اشعار محلی به سوغاتی نیز اشاره شده است. زنان ترکمن در لالایی برای فرزندان‌شان، شعرهایی می‌خوانند که در فارسی، چنین معنا می‌شود: وقتی پدرت از مکه برگردد، از انگشتری‌های مکه به مردم سوغاتی می‌دهیم.[۲۰] برخی در شیراز برای تبلیغ فروش زالزالک می‌خواندند: خالو از ده اومده/ سوغات آورده/کل باغی دارم/کیال باغی.[۲۱] همچنین مردم این شعر را می‌خوانند: به شیراز می‌روی سوغات بفرست/سرانداز گلی با ناز بفرست.[۲۲] همچنین می‌خوانند: میون قافله گشتی زنم من/ سفر برگشته‌ای سوغات من کو.[۲۳] مردم لرستان نیز در اشعار خود به سوغاتی اشاره می‌کنند که ترجمة فارسی آن چنین است: از شیراز می‌آیم و لیمو به سوغات آورده‌ام/ به کسی نمی‌دهم همه را برای یارم آورده‌ام.[۲۴]

انگاره‌های سوغاتی

مردم سروستان،[۲۵] خراسان[۲۶] و تهران بر این باورند که اگر هنگام خوردن غذا، لقمه در گلوی فردی گیر کند، برای او سوغاتی خواهند آورد.[۲۷] اهالی خراسان باور دارند، اگر طرفِ راست گلوی کسی بخارد برای او سوغاتی خواهند آورد. [۲۸] مردم اقلید فارس معتقدند اگر قند، هنگام خوردن چای در گلوی فرد گیر کند، به او سوغاتی می‌رسد.[۲۹] سیرجانی‌ها اعتقاد دارند اگر پلک چپ کسی بپرد، سوغاتی به او خواهد رسید.[۳۰] آن‌ها زمانی که لکه‌های سفید روی ناخن را می‌گیرند، انتظار رسیدن سوغاتی دارند.[۳۱] مردم کومله (در استان گیلان) بر این باورند که اگر فردی زیاد سرفه کند یا هنگام خوردن غذا، گلوی او گرفته و سرفه کند، از راه دور به او سوغاتی خواهد رسید.[۳۲] مردم میناب (در استان هرمزگان) باور دارند اگر موقع خوردن غذا لب، دهان یا زبان خود را بی‌اختیار گاز بگیرند یا پروانه‌ای روی پیراهن آن‌ها بنشیند، سوغاتی در راه دارند. آن‌ها معتقدند سوغاتی را فرد تا یک‌بار استفاده نکرده نباید هدیه دهد؛ چون دیگر به او سوغاتی نخواهد رسید.[۳۳] در منطقة فامور (در استان فارس) رسم است که داماد بعد از خواستگاری باید سوغاتی‌های مختلف برای عروس ببرد.[۳۴]

دلایل سوغاتی دادن

برخی سوغاتی را نشانه‌ای از این می‌دانند که فرد در مسافرت به یاد عزیزان خود بوده‌ است.[۳۵] برخی سوغاتی را بهانه‌ای برای تعارف و ابراز دوستی می‌دانند.[۳۶] در میان مردم کرمان[۳۷] و گیل و دیلم، سوغاتی عاملی برای رفع غم و دفع بلا بوده است.[۳۸] مردم در سفرهای زیارتی خود اشیای را به مرقد آن امام، متبرک کرده و برای خویشاوندان، سوغاتی می‌آورند. آن‌ها معتقدند این اشیا، فرد را از هر بلایی دور نگه می‌دارد.[۳۹] در گذشته سوغاتی علاوه بر خوشنود کردن نزدیکان باعث انتقال فرهنگ نیز می‌شد؛ به‌طور مثال ناصرالدین شاه جوراب را از فرنگ برای نزدیکان خود سوغاتی آورد و به تدریج پوشیدن آن میان مردم رایج شد.[۴۰]

آداب و رسوم سوغاتی دادن

در مناطقی از ایران، رسم است زمانی که فردی از سفر باز می‌گردد، اقوام به خانة وی رفته و سوغاتی‌های خود را دریافت می‌کنند.[۴۱] همچنین زمانی که مسافر به خانة دوستان خود می‌رود با خود سوغاتی برده و می‌گوید: از آب گذشته است.[۴۲] مردم سیرجان می‌گویند: سوغات یار زیبا/ یا شیر یا مربا. یا می‌خوانند: سوغات یار نجمی/ یا ختمیه یا کاسنی.[۴۳]

سوغات شهرهای مختلف

از معروف‌ترین سوغاتی‌های شهرهای مختلف ایران می‌توان به موارد زیر اشاره کرد. اصفهان؛ گز، پولکی، شیرینی کرکی، پارچه‌های قلم‌کاری، آثار ملیله‌گری وخاتم‌کاری شیراز؛ عرقیات گیاهی، آب‌لیمو، کلوچة شیرازی، نان یوخه و مسقطی قم؛ سوهان و نان کسمه تبریز؛ قربیه، ریس و نوقا یزد؛ باقلوا، قطاب، حاجی‌بادوم و پشمک[۴۴]

سوغاتی در ادبیات فارسی

اصطلاح سوغاتی در اشعار فارسی نیز دیده می‌شود. سعدی در بیتی بیان کرده است:[۴۵]

گر نسیم سحر از خلق تو بویی آرد جان فشانیم به سوغات نسیم تو نه سیم

مولانا در بیتی به تحفه اشاره کرده است که مراد از آن، سوغاتی است:[۴۶]

خاک تبریز ای صبا تحفه بیار از بهر من زانک در عزت به جای گوهر کانی است آن

سوغاتی در فرهنگ ایرانی اهمیت ویژه‌ای دارد. بنابراین از این واژه در مثل‌ها نیز استفاده شده است. مردم زمانی که کسی از فردی انتظار بیهوده‌ای دارد، می‌گویند: سوغات خرس هپکوله (نوعی پیاز کوهی).[۴۷] آن‌ها زمانی که فردی به شخص بزرگی سوغاتی ناقابلی می‌دهد، می‌گویند: سوغات لیلی، برگ چغندر.[۴۸] مردم نهاوند می‌گویند: هرچه به بارم گذاشتی (ره‌توشه) برایت سوغات می‌آورم.[۴۹] ترکمن‌ها می‌گویند: بچه‌ای را که سوغات می‌آورد، باید دوست داشت.[۵۰] یا می‌گویند: مهمان سوغات خدا است.[۵۱] اهالی خراسان می‌گویند: سوغاتِ یارِ کوهستانی، یا ریواس وحشی است یا پیاز.[۵۲] مردم کردستان می‌گویند: سوغات چوپانان پامچال است.[۵۳]

پانویس

  1. عمید، فرهنگ فارسی، ذیل واژه سوغات.
  2. روشن، نسخه‌بدل‌ها تعلیقات و حواشی جلد ۳ جامع التواریخ، ۱۳۷۳ش، ص۲۳۶۹.
  3. عمید، فرهنگ فارسی، ذیل واژه سوغات.
  4. محمد پادشاه، آنندراج، ذیل واژه سوغات.
  5. روشن، نسخه‌بدل‌ها تعلیقات و حواشی جلد ۳ جامع التواریخ، ۱۳۷۳ش، ص۲۳۶۹.
  6. ابن‌حوقل، سفرنامه، ۱۳۶۶ش، ص۸۷.
  7. فضل‌الله، جوامع التواریخ، ۱۳۷۳ش، ج۱، ص۳۰۴.
  8. فضل‌الله، جوامع التواریخ، ۱۳۷۳ش، ج۲، ص۱۱۰۰.
  9. اقبال، تاریخ مغول، ۱۳۴۱ش، ج۱، ص۴۵۸و۵۵۹.
  10. شریعت‌مدار تبریزی، مرآت‌البلهاء، ۱۳۵۰ش، ص۷۸-۷۹.
  11. اسکندربیک منشی، عالم‌آرای عباسی، ۱۳۹۰ش، ج۲، ص۹۳۵.
  12. سنجرکاشانی، دیوان، ۱۳۸۷ش، ص۲۸۰.
  13. پولاک، سفرنامه، ۱۳۶۱ش، ص۲۳۰.
  14. فلاندن، سفرنامه، ۱۳۲۴ش، ص۱۱۸-۱۱۹.
  15. مونس‌الدوله، خاطرات، ۱۳۸۰ش، ص۱۲۷.
  16. صفی‌نژاد، عشایر مرکزی ایران، ۱۳۶۸ش، ص۳۹۷.
  17. موسوی بجنوردی، دایره‌المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۳ش، ج۱۴، ص۱۴۷-۱۵۲.
  18. صفی‌نژاد، عشایر مرکزی ایران، ۱۳۶۸ش، ص۳۹۷.
  19. صفی‌نژاد، عشایر مرکزی ایران، ۱۳۶۸ش، ص۴۱۰-۴۱۱.
  20. معطوفی، تاریخ فرهنگ و هنر ترکمان، ۱۳۸۳ش، ج۳، ص۱۹۰۵.
  21. خدیش، فرهنگ مـردم شیراز، ۱۳۷۹ش، ص۱۳۰.
  22. فقیری، ترانه‌های محلی، ۱۳۴۲ش، ص۵۹.
  23. ژوکوفسکی، اشعار عامیانۀ ایران (در عصر قاجاری)، ۱۳۸۲ش، ص۱۶۰.
  24. عسکری‌عالم، چل سرو و چنه‌چنه (چهل سرود و چیستان)، ۱۳۸۹ش، ص۶۳.
  25. همایونی، فرهنگ مردم سروستان، ۱۳۴۸ش، ص۲۲۱.
  26. شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، ۱۳۶۳ش، ص۳۲۳.
  27. شهری، طهران قدیم، ۱۳۸۳ش، ج۴، ص۲۳۹.
  28. شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، ۱۳۶۳ش، ص۳۱۵.
  29. خیراندیش، بل بر بلندای فارس، ۱۳۸۹ش، ص۳۶۰.
  30. بختیاری، سیرجان در آیینۀ زمان، ۱۳۷۸ش، ص۳۲۴.
  31. مؤیدمحسنی، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، ۱۳۸۶ش، ص۳۴۴-۳۴۵.
  32. شهاب کومله‌ای، فرهنگ عامۀ کومله، ۱۳۸۶ش، ص۱۶۲.
  33. سعیدی، فرهنگ مردم میناب، ۱۳۸۶ش، ص۲۸۱.
  34. ثواقب، دریاچۀ پریشان و فرهنگ منطقۀ فامـور، ۱۳۸۶ش، ص۳۳۱.
  35. براون، یک سال در میان ایرانیان، ۱۳۴۴ش، ص۸۲.
  36. امیری، فرهنگ باستانی خوانسار، ۱۳۸۱ش، ص۳۰۵؛ مختارپور، دو سال با بومیان جزیرۀ کیش، ۱۳۸۷ش، ص۳۸۲.
  37. لاریمر، فرهنگ مردم کرمان، ۱۳۵۳ش، ص۱۰۳.
  38. پاینده لنگرودی، آیین‌ها و باورداشتهای گیل و دیلم، ۱۳۵۵ش، ص۳۱۲.
  39. عسکری‌عالم، فرهنگ عامۀ لرستان، ۱۳۸۷-۱۳۸۸ش، ج۲، ص۱۲۴.
  40. شهری، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، ۱۳۸۷ش، ج۲، ص۷.
  41. امیری خوانساری، فرهنگ باستانی خوانسار، ۱۳۸۱ش، ص۳۹.
  42. امیری خوانساری، فرهنگ باستانی خوانسار، ۱۳۸۱ش، ص۳۰۵.
  43. مؤیدمحسنی، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، ۱۳۸۶ش، ص۳۴۵.
  44. «سوغات شهرهای ایران»، سایت لحظه آخر.
  45. سعدی، دیوان اشعار، غزلیات، غزل شماره ۴۳۲، بیت ۴، سایت گنجور.
  46. مولانا، دیوان شمس، غزلیات، غزل شماره ۱۹۶۵، بیت ۱۱، سایت گنجور.
  47. عسکری‌عالم، فرهنگ عامۀ لرستان، ۱۳۸۷-۱۳۸۸ش، ج۴، ص۳۶۷.
  48. بهمن‌یار، داستان‌نامۀ بهمنیاری، ۱۳۶۱ش، ص۳۴۹.
  49. ذوالفقاری، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثل‌های فارسی، ۱۳۸۸ش، ج۲، ص۱۸۵۵.
  50. ذوالفقاری، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثل‌های فارسی، ۱۳۸۸ش، ج۱، ص۴۸۴.
  51. ذوالفقاری، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثل‌های فارسی، ۱۳۸۸ش، ج۲، ص۱۷۳۱.
  52. شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، ۱۳۶۳ش، ص۶۴۶.
  53. ذوالفقاری، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثل‌های فارسی، ۱۳۸۸ش، ج۱، ص۱۲۲۱.

منابع

  • آنندراج، محمدپادشاه، به‌تحقیق محمد دبیرسیاقی، تهران، طبع و نشر، ۱۳۶۳ش.
  • ابن‌حوقل، محمد، سفرنامه، به‌ترجمۀ جعفر شعار، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۶ش.
  • اسکندربیک منشی، عالم‌آرای عباسی، به‌تحقیق فرید مرادی، تهران، نگاه، ۱۳۹۰ش.
  • اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، تهران، امیرکبیر، ۱۳۴۱ش.
  • امیری خوانساری، هوشنگ، فرهنگ باستانی خوانسار، تهران، پیمان، ۱۳۸۱ش.
  • بختیاری، علی‌اکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، مرکز کرمان‌شناسی، چ۱، ۱۳۷۸ش.
  • براون، ادوارد، یک سال در میان ایرانیان، به‌ترجمۀ ذبیح‌الله منصوری، تهران، کانون معرفت، ۱۳۴۴ش.
  • بهمن‌یار، احمد، داستان‌نامۀ بهمنیاری، به‌تحقیق فریدون بهمن‌یار، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۶۱ش.
  • پایندۀ لنگرودی، محمود، آیین‌ها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۵ش.
  • پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، به‌ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، خوارزمی، ۱۳۶۱ش.
  • ثواقب، جهان‌بخش، دریاچۀ پریشان و فرهنگ منطقۀ فامـور، شیـراز، نوید شیراز، ۱۳۸۶ش.
  • خدیش، حسین، فرهنگ مـردم شیراز، شیراز، نوید شیراز، ۱۳۷۹ش.
  • خیراندیش، مهدی، بل بر بلندای فارس، شیراز، نوید شیراز، ۱۳۸۹ش.
  • ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثل‌های فارسی، تهران، معین، چ۲، ۱۳۸۸ش.
  • روشن، محمد و مصطفى موسوی، نسخه‌بدل‌ها تعلیقات و حواشی جلد ۳ جامع التواریخ، به‌تحقیق همان دو، تهران، میراث مکتوب، ۱۳۷۳ش.
  • ژوکوفسکی، و.، اشعار عامیانۀ ایران (در عصر قاجاری)، به‌تحقیق عبدالحسین نوایی، تهران، اساطیر، چ۱، ۱۳۸۲ش.
  • سعدی، دیوان اشعار، سایت گنجور، تاریخ بازدید: ۹ تیر ۱۴۰۱ش.
  • سعیدی، سهراب، فرهنگ مردم میناب، تهران، زوفا، ۱۳۸۶ش.
  • سنجر کاشانی، محمدهاشم، دیوان، به‌تحقیق حسن عاطفی و عباس بهنیا، تهران، کتاب‌خانه موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، ۱۳۸۷ش.
  • «سوغات شهرهای ایران»، سایت لحظه آخر، تاریخ بازدید: ۹ تیر ۱۴۰۱ش.
  • شریعت‌مدار تبریزی، «مرآت البلهاء»، عقائد النساء و مرآت البلهاء، به‌تحقیق محمود کتیرایی، تهران، ۱۳۵۰ش.
  • شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، سروش، ۱۳۶۳ش.
  • شهاب کومله‌ای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، گیلکان، ۱۳۸۶ش.
  • شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، رسا، ۱۳۷۸ش.
  • شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، معین، ۱۳۸۳ش.
  • صفی‌نژاد، جواد، عشایر مرکزی ایران، تهران، امیرکبیر، چ۱، ۱۳۶۸ش.
  • عسکری‌عالم، علی‌مردان، چل سرو و چنه‌چنه (چهل سرود و چیستان)، خرم‌آباد، افلاک، ۱۳۸۹ش.
  • عسکری‌عالم، علی‌مردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرم‌آباد، شاپورخواست، ۱۳۸۷-۱۳۸۸ش.
  • عمید، حسن، فرهنگ فارسی، سایت واژه‌یاب، تاریخ بازدید: ۹ تیر ۱۴۰۱ش.
  • فضل‌الله، رشیدالدین، جامع التواریخ، به‌تحقیق محمد روشن و مصطفى موسوی، تهران، البرز، ۱۳۷۳ش.
  • فقیری، ابوالقاسم، ترانه‌های محلی، شیراز، نوید شیراز، ۱۳۴۲ش.
  • فلاندن، اوژن، سفرنامه، به ترجمه حسین نورصادقی، تهران، نقش جهان، ۱۳۲۴ش.
  • لاریمر، د. ل. ر.، فرهنگ مردم کرمان، به‌تحقیق فریدون وهمن، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۳ش.
  • مختارپور، رجبعلی، دو سال با بومیان جزیرۀ کیش، تهران، ورجاوند، چ۱، ۱۳۸۷ش.
  • معطوفی، اسدالله، تاریخ فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۳ش
  • موسوی بجنوردی، محمدکاظم، دایره‌المعارف بزرگ اسلامی، تهران، مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی، چ۱، ۱۳۸۳ش.
  • مولانا، دیوان شمس، سایت گنجور، تاریخ بازدید: ۹ تیر ۱۴۰۱ش.
  • مونس‌الدوله، خاطرات، به‌تحقیق سیروس سعدوندیان، تهران، زرین، ۱۳۸۰ش.
  • مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، مرکز کرمان‌شناسی، ۱۳۸۶ش.
  • همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، به نشر، ۱۳۴۸ش.