شهر فرنگ؛ نوعی جعبه چهارگوش جهت دیدن عکس‌های قدیم ایران و نقاط مختلف جهان از درون آن.

شَهرِ فَرَنگ، نام دستگاه نمایش قدیمی است که روی چرخی قابل حمل قرار داشته و تماشاگر با چسباندن چشم خود به دریچة آن، فیلم یا تصویری که با ذره‌بین بزرگ شده بود را می‌توانست ببیند.[۱] این دستگاه، پیش از ورود سینما و تلویزیون به ایران، تقریبأ در تمام نقاط کشور رایج بود.[۲] مردم به صاحب این جعبه «شهر فرنگی» می‌گفتند. او گاهی شهر فرنگ را به دوش گرفته و میان مردم می‌رفت تا با گرفتن پولی از آن‌ها تصاویر جعبه را به آن‌ها نمایش دهد.[۳] کودکان در جلوی دستگاه چمباتمه زده و از میان دریچه‌های کوچک آن عکس‌ها را مشاهده می‌کردند. آن‌ها دست‌های خود را دو طرف صورت قرار داده تا نور خارجی مانع از دید آن‌ها نشود.[۴] این جعبه به جهت داشتن عکس‌هایی از اروپا که در آن زمان فرنگ نامیده می‌شد به شهر فرنگ معروف شد.[۵]

توصیف دستگاه شهر فرنگ

این جعبه، اغلب ۴-۵ وجب طول، ۳ وجب عرض و ۴ وجب ارتفاع داشت.[۶] در بالای جعبه، دو گلدستة فلزی در دو سوی چپ و راست موجود بود. گلدسته‌ها، دریچه‌هایی را داشتند که صاحب شهر فرنگ هر یک از دست‌ها را درون آن‌ها کرده و محورهایی را که عکس‌ها از دو طرف به قسمت پایین آن متصل بود می‌چرخاند. دریچة کوچکی نیز در سطح بالایی جعبه وجود داشت که صاحب شهر فرنگ می‌توانست از آن‌جا عکس‌ها را دیده و دربارة آن‌ها توضیح دهد. سطح جلویی شهر فرنگ که معمولأ هلالی‌شکل بود، دارای یک، دو الی سه دریچة فلزی، مانند لوله‌ بخاری بوده که در یک ردیف و به فاصلة مساوی به اندازة ۱۰ سانتی‌متر بیرون زده بود. ۳ کودک همزمان می‌توانستند از این دریچه‌ها به داخل جعبه نگاه کنند.[۷] در پشت هرکدام از دریچه‌ها یک ذره‌بین قرار داشت تا تصاویر واضح‌تر و درشت‌تر دیده شوند.[۸] درون جعبه، میان عکس‌ها و ذره‌بین فانوسی وجود داشت که روی عکس‌ها نورافشانی می‌کرد. برخی برای زیباتر شدن، جعبه را با لامپ‌های کوچک رنگی تزیین می‌کردند.[۹] تصاویر درون جعبه، عکس‌های رنگی یا سیاه‌ و سفید از شهرهای اروپا، عجایب جهان و حیوانات مختلف بود. این عکس‌ها به‌صورت طومار بلندی به یکدیگر متصل بودند.[۱۰] شهر فرنگی یک لبة عرضی طومار را به یکی از محورها متصل کرده و همة طومار را به دور آن می‌پیچاند. سر دیگر طومار به محور دیگر وصل بود. زمانی که کودکان پول خود را پرداخت می‌کردند، پرده‌ای که در جلوی تصاویر بود کنار رفته و شهر فرنگی شروع به چرخاندن محورها می‌کرد. او دو محور را با یکدیگر چرخانده و طومار از یکی باز شده و روی محور دیگر بسته می‌شد.[۱۱]

تصنیف‌های شهر فرنگ

شهر فرنگی، شعرهایی همراه با نشان دادن تصاویر می‌خواند؛ به طور مثال: شهرِ فرنگه درست تماشا کن، از همه رنگه درست تماشا کن؛ این دختر پادشاه فرنگ، پطرس شاه ارمنی است که سوار اسب به قصر می‌رود.[۱۲] او دربارة کشور آلمان می‌خواند: شهر شهر آلمونه، خوب تماشا کن.[۱۳] همچنین برخی چنین شعری را می‌خواندند: خوب تماشا کن، شهر فرنگه، رنگ و وارنگه، خوب تماشا کن، مرد ریش‌باریک، با رنگ تاریک، گرفته دستش، یک چوب باریک، خوب تماشا کن، گرگ بیابون، میون هامون، داره می‌گرده، حیرون حیرون، خوب تماشا کن، بازار بلخه، بادوم تلخه، توی طبق‌ها، برای جنگه، خوب تماشا کن، مردم کاشون، خوش‌حال و خندون، با گله‌هاشون، با چوپاناشون، خوب تماشا کن، رستم زاله، از راه رسیدش، سوار اسبه، اسبه سفیدش، خوب تماشا کن، اون جنگلارو، کوه طلارو، شهر بلارو، غار کبودو، میدون جنگه، توپ و تفنگه، آدم و اسبا، پشت اون سنگه، سنگر دشمن، اون قلوه‌سنگه، شهر فرنگه، رنگ و وارنگه، اون دسته‌گل‌ها، سر زده بیرون، تو خاک و خلها، توی چمن‌ها، باغ عمومی، خانوم رومی، اون بالابالا، گوشۀ میدون، قصر طلاست این، خونۀ ماست این، شهر فرنگه، رنگ و وارنگه، خوب تماشا کن.[۱۴] او وقتی که زمان فرد تمام می‌شد، زنگی را به صدا درآورده و میگفت که سگ سیاه نخوردت.[۱۵]

شهر فرنگ در امثال فارسی

واژة شهر فرنگ در امثال مردم نیز دیده می‌شود. مردم زمانی که چند چیز، بی‌نظم و شلوغ است می‌گویند: شهر فرنگه، از همه رنگه.[۱۶] گاهی این مثل برای بیان حال عجیب و غریب فردی بیان می‌شود.[۱۷] مثل دیگر «توبرة گدایان شهر فرنگ است، از همه رنگ است» است.[۱۸]

پانویس

  1. معین، فرهنگ فارسی، ذیل واژه شهر فرنگ.
  2. شهری، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، ۱۳۷۸ش، ج۱، ص۳۸۷.
  3. دهخدا، لغت‌نامه، ذیل واژه‌ شهر فرنگ؛ جمال‌زاده، فرهنگ لغات عامیانه، ۱۳۴۱ش، ص۲۶۰-۲۶۱.
  4. شهری، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، ۱۳۷۸ش، ج۱، ص۳۸۷.
  5. ثروت، فرهنگ لغات عامیانه و معاصر، ۱۳۷۷ش، ص۵۳۱.
  6. شهری، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، ۱۳۷۸ش، ج۱، ص۳۸۷.
  7. انوری، فرهنگ کنایات سخن، ۱۳۸۳ش، ج۲، ص۱۰۲۹.
  8. برودل، هنر سینما، ۱۳۷۷ش، ص۴۷۸.
  9. دهخدا، لغت‌نامه، ذیل واژه‌ شهر فرنگ.
  10. مصاحب، دایرة‌المعارف، ۱۳۵۰ش، ج۱، ص۱۴۲۲؛ ثروت، فرهنگ لغات عامیانه و معاصر، ۱۳۷۷ش، ص۵۳۱.
  11. شهری، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، ۱۳۷۸ش، ج۱، ص۳۸۷.
  12. شهری، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، ۱۳۷۸ش، ج۱، ص۳۸۷.
  13. پاینده لنگرودی، فرهنگ گیل و دیلم، ۱۳۶۶ش، ص۴۹۱.
  14. خورش، «شهر فرنگ»، ۱۳۴۰ش، ص۱۵۸-۱۵۹.
  15. دهخدا، لغت‌نامه، ذیل واژه‌ شهر فرنگ.
  16. خضرایی، فرهنگ‌نامۀ امثـال و حکم ایرانی، ۱۳۸۲ش، ص۷۱۸.
  17. شهری، قند و نمک، ۱۳۷۰ش، ص۴۶۵.
  18. دهخدا، امثال و حکم، ۱۳۵۲ش، ج۱، ص۳۶؛ شکورزاده، دوازده‌هزار مثل فارسی و سی‌هزار معادل آن‌ها، ۱۳۸۰ش، ص۶۸۰.

منابع

  • انوری، حسن، فرهنگ کنایات سخن، تهران، سخن، چ۱، ۱۳۸۳ش.
  • بردول، دیوید و تامسون، کریستین، هنر سینما، به‌ترجمۀ فتاح محمدی، تهران، مرکز، چ۱، ۱۳۷۷ش.
  • پایندۀ لنگرودی، محمود، فرهنگ گیل و دیلم، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۶ش.
  • ثروت، منصور، فرهنگ لغات عامیانه و معاصر، تهران، سخن، چ۱، ۱۳۷۷ش.
  • جمال‌زاده، محمدعلی، فرهنگ لغات عامیانه، به‌تحقیق محمدجعفر محجوب، تهران، فرهنگ ایران زمین، ۱۳۴۱ش.
  • خضرایی، امین، فرهنگ‌نامۀ امثـال و حکم ایرانی، شیراز، نوید شیراز، چ۱، ۱۳۸۲ش.
  • خوروش، رضا، «شهر فرنگ»، کتاب هفته، تهران، شماره ۹، ۱۳۴۰ش.
  • دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه، سایت واژه‌یاب، تاریخ بازدید: ۱۸ تیر ۱۴۰۱ش
  • دهخدا، علی‌اکبر، امثال و حکم، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۲ش.
  • شکورزادۀ بلوری، ابراهیم، دوازده‌هزار مثل فارسی و سی‌هزار معادل آن‌ها، مشهد، به نشر، چ۱، ۱۳۸۰ش.
  • شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، رسا، ۱۳۷۸ش.
  • شهری، جعفر، قند و نمک، تهران، اسماعیلیان، ۱۳۷۰ش.
  • مصاحب، غلام‌حسین و دیگران، دایره‌المعارف فارسی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۰ش.
  • معین، محمد، فرهنگ فارسی، سایت واژه‌یاب، تاریخ بازدید: ۱۸ تیر ۱۴۰۱ش.