پشم
پشم؛ الیاف مخصوص نساجی که از پوشش بدن حیوانات اهلی مانند گوسفند، شتر و بز گرفته میشود
پشم، در لغت به موی بدن گوسفند و شتر، پرز بعضی از میوهها و هیچ و پوچ گفته میشود.[۱] در اصطلاح، منظور از پشم، موهای پوست چهارپایانی مانند گوسفند، بز و شتر است که گاهی به آن «کُرک» نیز گفته میشود. انواع پشم در زندگی روزمره ایرانیان، کاربردهای متنوعی دارد.
پشم، از نظر بافت شیمیایی کاملا شبیه پنبه است و بخش عمدهی آن را سلولوز تشکیل میدهد.[۲] پشم، از جمله مواد تجدیدپذیر و قابل بازیافت است که دارای خاصیت ضدخیسشوندگی و استحکام بالا است.
تولید جهانی پشم، در حدود 2 میلیون تن در سال است که 60 درصد از آن، برای تولید پوشاک استفاده میشود. امروزه، استرالیا، بزرگترین تولیدکننده پشم در جهان است.
واژهشناسی
پشم، از جمله واژگان فارسی میانه است.[۳] در زبان عربی، به آن «صوف» و «وَبَر»، در زبان ترکی به آن «یون» و کردزبانان نیز آن را «کولک» مینامند.[۴] در میان مردم لرستان، پشم برهی یکساله را «بَرگه»، پشم کهنه را «پِته» و رستههای پشمی را «بَن» و «تیسک»[۵] نامیدهاند. در منطقه خور و بیابانک، استان اصفهان، به الیاف پشم و پنبه «تِژ» میگویند.[۶]
پیشینه پشم
پیشینه استفاده از پشم به مناطق زاگرسنشین ایران و منطقه بینالنهرین تا حدود 6500 سال پیش از میلاد مسیح بازمیگردد.[۷] در متون برجایمانده از یونان باستان، به بالاپوش پشمی باشکوهی اشاره شده که ساخته دست اقوام ایرانی بوده است.[۸] در متن پهلوی «شایست ناشایست»، به صدور احکام شرعی درباره استفاده از منسوجات پشمی، اشاره شده است.[۹] فردوسی در شاهنامه، به توضیح چگونگی درست کردن لباس، از پشمهای تابیده شدهی گوسفندان، پرداخته است.[۱۰] در حدود العالم نیز، به نیشابور، بخارا، چغانیان و برخی شهرهای دیگر، بهعنوان مناطقی که دارای بافتههای پشمین فاخر بودهاند، اشاره شده است.[۱۱] جهانگردان نیز در آثار خود، به پارچههای پشمی فاستونی تبریز، جورابهای پشمی[۱۲] و کلاههای استوانهای ساخته از پوست بره و آستر پشمی ضخیم اشاره کردهاند.[۱۳]
در دوران قاجاریان، پشم تولیدشده توسط مردم کرمان، به چنان شهرتی رسید که دیگر بازاری برای پشم کشمیری در ایران نبود. برخی از مورخان، در آن زمان، از کیفیت بالای پشم گوسفندان ایرانی که بسیار لطیف و بینظیر بودند، گزارش دادهاند. این پشمها در تولید لباس اقشار کمدرآمد جامعه، مورد استفاده قرار میگرفت.[۱۴] پشم شتر نیز، در میان ایرانیان محبوب بوده و از آن در تولید عبای سبک، استفاده میشد.[۱۵] مردم در شمال ایران، بهدلیل وجود رطوبت زیاد در این مناطق، ترجیح میدادند تا از کالاهای پشمین، استفاده کنند. قالی سنتی بافتهشده از پشم نیزدر ایران رایج بوده است.[۱۶] گلیمبافی و نمدمالی در ایران از جمله پیشههای معروف ایرانی است که از پشم، استفاده میکنند.
فرآوری پشم
پشم چهارپایان، در زمان معینی چیده میشود.[۱۷] این مراسم، با آداب و آیین مخصوصی برگزار میشود.[۱۸] در تنکابن ابتدا گوسفندان، شسته میشوند و یک هفته پس از آن، خانوادهها به جشن و شادی میپردازند و گروهی از چوپانان، اشعاری را میخوانند و پس از مراسم، سورگیری یا برنیگاسری صورت میگیرد. در رسم سورگیری، سرگالش یا کسی که بیشترین تعداد گوسفند را دارد، به باقی افراد، هدیه و انعام میدهد. پس از انجام پشمچینی، پشم دامهای هرکسی به او تحویل داده میشود.[۱۹] در میان بختیاریها، فرآیند پشمچینی بهعهده مردان و فرآوری آن بهعهده زنان است.[۲۰] پس از مرحله پشمچینی، پشمهایی را که از گوسفندان مختلف چیده شده، بر حسب رنگ، جداسازی کرده و روی هم انبار میکنند. سپس، نوبت به مرحله پشمشویی میرسد، که در آن، پشم هر گوسفند بهصورتی جداگانه در آب شسته شده و زیر نور آفتاب قرار داده میشود تا خشک شود.[۲۱] در میان مردم ترکمن، دیگران به خانوادههایی که مردان کمتری دارند در مراسم پشمچینی یاری میرسانند.[۲۲] در این قوم نیز مسئولیت شستن پشم، پشمزنی، ریسندگی، رنگرزی و بافندگی پشمها برعهدهی زنان است.[۲۳] زنان گیلانی، از پوست انار، پیاز و گردو برای رنگ کردن پشمها استفاده میکنند.[۲۴]
پشم در ادبیات فارسی
واژه پشم در ادبیات رسمی ایرانیان همواره حضور داشته است. برای مثال، ناصرخسرو در شعر خود میگوید:[۲۵]
عریان همه خلق و ز بسی سختی | کس را نبود خبر ز عریانی |
چون پشم زده شده کُه و مردم | همچون ملخان ز بس پریشانی |
سعدی نیز در بیتی به این واژه اشاره کرده است:[۲۶]
خرما نتوان خوردن از این خار که کشتیم | دیبا نتوان کردن از این پشم که رشتیم |
پشم، در امثال و حکم و ادبیات عامه مردم ایران نیز، از دیرباز، حضور داشته است، مانند «پشم در کلاه داشتن» (کنایه از عزت داشتن)، «پشم شدن» (کنایه از متفرق شدن)، «پشم کشیدن» (کنایه از تفرقه انداختن در چیزی)،[۲۷] «پشم اندازش بد نیست» (ظاهر بدی ندارد)، «پشم چه؟ کشک چه؟» (انکار کردن چیزی).[۲۸]
همچنین عباراتی در ادبیات فارسی وجود دارند که از واژه پشم، بهره گرفتهاند. برای مثال، « خز کوفی و جوال هر دو از پشماند *** لیک در ارزش کجا این باشد و آن در کجا»؛ «ذره ذره پشم قالی میشود»، «سگ چه باشد که پشم آن باشد»، «مثل پشم دُم کمان حلاجی است»، «من که رسوای جهانم غم عالم پشم است»،[۲۹] «چه پشم سگ، چه خود سگ» و « پشم و پیلش را به باد داد».[۳۰] علاوه بر آن، ردپای پشم در ترانههای زنانه نیز بهچشم میخورد.[۳۱]
قصههای عامیانهای نیز در میان مردم رواج دارد که در آن به پشم، کاربردها و نحوه تولید آن، اشاراتی صورت گرفته است. برای مثال، در قصه «زن تاجر»، درباره ریسیدن پشم بهعنوان پیشهای زنانه، سخن گفتهاند که زندگی یک خانواده را پس از ورشکستگی تاجر، نجات داده است.[۳۲]
پشم در صنایع دستی
در شهرها و روستاهای مختلف ایران، از پشم در تولید صنایع دستی، استفاده گسترده و متنوعی میشود. از جمله آنها میتوان به زیرانداز، روانداز، وسایل و ظروف خانه، وسایل حمل و نقل (مانند خورجین)، لباس و پوشیدنی اشاره کرد. «اهرامی» در میان مردم شوشتر، نوعی بافتِ تهیهشده از نخ پنبه و پشم است که بیشتر بهعنوان سجاده توسط حجاج و نیز رومیزی استفاده میشود. «برک» در خراسان، نوعی پارچه دستباف ضخیم تهیهشده از پشم شتر یا کرک بز است. این پارچه، معمولا دارای نقوشی ساده و چهارخانه است. در «پتهدوزی»، یکی از زیباترین صنایع دستی و هنری ایرانیان نیز از پشم استفاده میشود. «ترمه» از انواع دیگر دستبافتههای ایرانی است که هنری ظریف و تهیه شده از پشم مرغوب یا ابریشم است. از دیگر انواع صنایع دستی پشمین میتوان به گلیم، قالی و جاجیم، جولاییبافی سنندجیها، رختخوابپیچ و جانمازی کردستانیها، «گَوَه» یا گبه، «لِی» و «ماشته (رختخواب پیچ)» لرستانیها و «کُبّه» بلوچستانیها که نوعی قالیچهی معروف است،[۳۳] اشاره کرد.
پوشاک پشمین
در میان مردم بلوچ، در ایران، پشم از اساسیترین مواد تشکیلدهنده لباس مردانه است. زنان بلوچ نیز از ردای بلند و گشاد پشمین استفاده میکنند که قد آن تا میانه ساق پا میرسد. سربند مخصوص مردان کرمانج در شمال خراسان، بالاپوش مردان کرد بهنام «چُخ» که قد آن تا قوزک پا است، جورابهای گلدار پشمی زنان کرد، کپنک کشاورزان و دامداران در سبزوار، کفشهای پشمی مردم سبزوار در مزارع، شال و جورابهای پشمی ساکنان جنوب دریای خزر، جامه مردان گالش شامل شلوار، جلیقه، نیمتنه و کلاه، شنل گشاد چوپانان در مناطق شمالی ایران، عبای پشمی معروف به «کولیر» و «سرکولیر» در میان مردم محلی،[۳۴] بالاپوشهای معروف به «چُکّه» و «کوفته» در میان مردم هرمزگان و بوشهر، کلاه نمدی و معروف به «شاوکلاه» در میان بختیاریها، «کُردَک»[۳۵] نوعی عبای بلند در میان مردم قشقایی و کلاههای نمدی که نوعی کلاه لبهدار لوطی میان مردم تهران بود، از انواع دیگر پوشاک پشمینِ رایج در ایران است.[۳۶]
پانویس
- ↑ معین، فرهنگ فارسی، ذیل واژه پشم، سایت واژهیاب.
- ↑ Braaten, "Wool", 2005, P.441-443.
- ↑ MacKenzie, A Concise Pahlavi Dictionary, 1971, P66.
- ↑ برهان قاطع، 1342ش، ذیل واژه یون، کولک، صوف و وبر.
- ↑ ایزدپناه، فرهنگ لری، ۱۳۸۱ش، ص۴۷ و ۴۹ و ۵۳ و ۶۹.
- ↑ شایگان، واژهنامۀ گویش خوری، ۱۳۸۵ش، ص۶۶.
- ↑ دیگار، مردمشناسی انسان و حیوانات اهلی، ۱۳۸۵ش، ص25.
Forbes, Studies in Ancient Technology, 1987, V.IV, P.2-3. - ↑ Aristophanes, Brids, 1938, V.II, P462.
- ↑ شایست ناشایست، ۱۳۶۹ش، ص36.
- ↑ فردوسی، شاهنامه، ج1، ۱۹۶۳م، ص36.
- ↑ حدودالعالم، ۱۳۶۲ش، ص ۸۹ و ۱۰۶ و ۱۰۹.
- ↑ شاردن، سیاحتنامه، ج4، ۱۳۵۰ش، ص212 و 359.
- ↑ Polak, Persien, das Land und seine Bewohner, 1865, V.I, P155.
- ↑ Dieulafoy, J., La Perse, la Chaldée et la Susiane, Tehran, 1989, P92, 212.
- ↑ فلاندن، سفرنامه، ۱۳۲۴ش، ص212.
- ↑ رایس، زنان ایرانی و راه و رسم زندگی آنان، ۱۳۶۶ش، ص178.
- ↑ بختیاری، سیرجان در آیینۀ زمان، ۱۳۷۸ش، ص۲۵۴.
- ↑ عیسىپور، گالشها، دامداری، کـوچ و زندگی مردم جنگل و کوهپایهنشین تنکابن، ۱۳۸۸ش، ص۹۲-۹۳.
- ↑ عیسىپور، گالشها، دامداری، کـوچ و زندگی مردم جنگل و کوهپایهنشین تنکابن، ۱۳۸۸ش، ص۹۳.
- ↑ قاضیانی، بختیاریها، بافتهها و نقوش، ۱۳۷۶ش، ص۴۷.
- ↑ قاضیانی، بختیاریها، بافتهها و نقوش، ۱۳۷۶ش، ص55؛
کریمی، سفر به دیار بختیاری، ۱۳۶۸ش، ص۱۸۳. - ↑ آیزونر، ترکمنهای یموت، ۱۳۸۶ش، ص۹۹.
- ↑ آیزونر، ترکمنهای یموت، ۱۳۸۶ش، ص100، حاشیۀ ۱۰.
- ↑ پاینده، فرهنگ گیل و دیلم، ۱۳۶۶ش، ص200.
- ↑ ناصرخسرو، دیوان اشعار، قصاید، قصیده شماره 228، بیت 32، سایت گنجور.
- ↑ سعدی، مواعظ، غزلیات، غزل شماره 47، بیت 1، سایت گنجور.
- ↑ آنندراج، ج2، ۱۳۶۳ش، ص933-934.
- ↑ عظیمی، فرهنگ مثلها و اصطلاحات متداول در زبان فارسی، ۱۳۷۳ش، ص ۱۰۴
- ↑ خضرایی، فرهنگنامۀ امثال و حکم ایرانی، ۱۳۸۲ش، ص۲۳۱.
- ↑ دهخدا، امثال و حکم، ج1، ۱۳۵۲ش، ص509؛
امینی، فرهنگ عوام، ج1، ۱۳۵۰ش، ص200؛
شکورزاده، دوازده هزار مثل فارسی و سی هزار معادل آن، ۱۳۸۰ش، ص۴۰۱. - ↑ احمدپناهی سمنانی، ترانههای دختران حوا، ۱۳۸۰ش، ص63 و 80.
- ↑ انجوی شیرازی، قصههای ایرانی، ج2، ۱۳۵۳ش، ص183-184.
- ↑ ناصری، فرهنگ مردم بلوچ، ۱۳۵۸ش، ص۱۵۷.
- ↑ علامه، تـاریخ جامع تنکابن، ۱۳۷۷ش، ص۴۰.
- ↑ کیانی، سیهچادرها، ۱۳۷۱ش، ص۵۰۱.
- ↑ شهری، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، ج2، ۱۳۷۸ش، ص16-17.
منابع
- آنندراج، محمد پادشاه، بهتحقیق محمد دبیرسیاقی، تهران، خیام، ۱۳۶۳ش.
- آیزونر، ویلیامز، ترکمنهای یموت، ترجمۀ محمدامین کنعانی، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور، ۱۳۸۶ش.
- احمدپناهی سمنانی، محمد، ترانههای دختران حوا، تهران، ترفند، ۱۳۸۰ش.
- امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، اصفهان، علمی، ۱۳۵۰ش.
- انجوی شیرازی، ابوالقاسم، قصههای ایرانی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۳ش.
- ایزدپناه، حمید، فرهنگ لری، تهران، اساطیر، ۱۳۸۱ش.
- بختیاری، علیاکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، مرکز کرمانشناسی، ۱۳۷۸ش.
- برهان قاطع، محمدحسین بن خلف تبریزی، بهتصحیح محمد معین، تهران، کتابفروشی ابنسینا، 1342ش.
- پاینده، محمود، فرهنگ گیل و دیلم، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۶ش.
- حدودالعالم، بهتحقیق منوچهر ستوده، تهران، طهوری، ۱۳۶۲ش.
- خضرایی، امین، فرهنگنامۀ امثال و حکم ایرانی، شیراز، نوید شیراز، ۱۳۸۲ش.
- دهخدا، علیاکبر، امثال و حکم، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۲ش.
- دیگار، ژان پیر، مردمشناسی انسان و حیوانات اهلی، ترجمۀ اصغر کریمی، تهران، افکار، ۱۳۸۵ش.
- رایس، کلاراکولیور، زنان ایرانی و راه و رسم زندگی آنان، ترجمۀ اسدالله آزاد، مشهد، کتابدار، ۱۳۶۶ش.
- سعدی، مواعظ، غزلیات، سایت گنجور، تاریخ بازدید: 7 فروردین 1401ش.
- شاردن، ژان، سیاحتنامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۰ش.
- شایست ناشایست، آوانویسی و ترجمۀ کتایون مزداپور، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۹ش.
- شایگان، محمد، واژهنامۀ گویش خوری، تهران، یوشیج، ۱۳۸۵ش.
- شکورزاده، ابراهیم، دوازده هزار مثل فارسی و سی هزار معادل آن، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۸۰ش.
- شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، رسا، ۱۳۷۸ش.
- عظیمی، صادق، فرهنگ مثلها و اصطلاحات متداول در زبان فارسی، تهران، قطره، ۱۳۷۳ش.
- علامه، صمصامالدین، تـاریخ جامع تنکابن، تنکابن، حسین بیگی، ۱۳۷۷ش.
- عیسىپور، عـزیز، گالشها، دامداری، کـوچ و زندگی مردم جنگل و کوهپایهنشین تنکابن، تهران، زوفا، ۱۳۸۸ش.
- کریمی، اصغر، سفر به دیار بختیاری، تهران، فرهنگسرا، ۱۳۶۸ش.
- کیانی، منوچهر، سیهچادرها، تهران، مؤلف، ۱۳۷۱ش.
- فردوسی، شاهنامه، بهتحقیق ی. ا. برتلس، مسکو، بینا، ۱۹۶۳م.
- فلاندن، اوژن، سفرنامه، ترجمۀ حسین نورصادقی، تهران، چاپخانه نقشجهان، ۱۳۲۴ش.
- قاضیانی، فرحناز، بختیاریها، بافتهها و نقوش، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور، ۱۳۷۶ش.
- معین، محمد، فرهنگ فارسی، سایت واژهیاب، تاریخ بازدید: 7 فروردین 1401ش.
- ناصرخسرو، دیوان اشعار، سایت گنجور، تاریخ بازدید: 7 فروردین 1401ش.
- ناصری، عبدالله، فرهنگ مردم بلوچ، رسالۀ تایپی، لامبرت، ۱۳۵۸ش.
- ولفسن، ا. س، ایرانیان در گذشته و حال، ترجمۀ حسین انصاری، تهران، خاور، ۱۳۰۹ش.
- Aristophanes, Brids, ed. Eugene O'Neil, New York, 1938.
- Braaten, Ann W, "Wool", In Steele, Valerie. Encyclopedia of Clothing and Fashion, 2005.
- Dieulafoy, J., La Perse, la Chaldée et la Susiane, Tehran, 1989.
- Forbes, R. J., Studies in Ancient Technology, Leiden / New York, 1987.
- MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1971.
- Polak, J. E., Persien, das Land und seine Bewohner, Leipzig, 1865.
- Serena, C., Hommes et choses en Perse, Paris, 1883.