پلاس
پَلاس؛ جامة پشمینه و خشن.
پلاس، چیزی شبیه به کرباس است که از ریسمان درخت سن بافند و در هندی به آن تات گویند.[۱] همچنین بافتهای زبر و درشت است که از موی بز و شتر تهیه میشود.[۲] به پلاس، جُل نیز میگویند.[۳] مرغوبترین پلاسها، مربوط به مناطق ترکمن صحرا و کلات نادری خراسان است که بافت و نقش مطلوبتری دارند.[۴]
پیشینه
این بافته، سابقهای طولانی و چند هزار ساله دارد.[۵] از پلاس به دلیل زبری، خشونت و زمختی در بافت، جهت اقامة عزا استفاده میشد.[۶] یهودیان از آن بهعنوان لباس توبه استفاده میکردند.[۷] در برخی منابع کهن، به پوشش پلاس حضرت زکریا اشاره شده است.[۸] پوشیدن این جامة خشن، بهويژه نزد عارفان و درویشان، نشانی از بیتکلفی، سادهزیستی و نفی دنیا و علایق دنیوی بوده است. در کتاب «حدود العالم» (سدة ۴ق) به منطق بافت پلاس اشاره شده است.[۹]
بافت پلاس
بافت پلاس در غالب نقاط ایران برعهدة خانمها است. در میبد یزد، پلاسبافی با کرباسبافی شباهت دارد.[۱۰] در این شهر از نخهای ضخیمی با نام «هُری» در بافت پلاس استفاده میشود. [۱۱]آنها پلاسها را دارای نقوش راهراه آبی و قرمز میبافتند. امروزه بیشتر از نقوش شطرنجی و چهارخانه استفاده میشود. این نقوش، شبیه به نقوش پتو است و به این دلیل به پلاس، پتو نیز میگویند.[۱۲] در استان گیلان، بانوان اغلب در فصل تابستان و در ییلاق به بافت پلاس مشغول میشوند.[۱۳] پلاسبافی از صنایع دستی منطقة دشت مغان (در استان اردبیل) است.[۱۴] این هنر شباهت بسیاری به گلیمبافی دارد. تفاوت آنها در کاربرد مواد اولیه و ساده و بدون نقش بودن پلاس است. در گذشته در بافت پلاس از الیاف طبیعی و رنگنشده استفاده میشد که به این دلیل معمولا پلاسها تیره بودند.[۱۵] مردم عشایر شاهسون استان آذربایجان، پلاس را نوعی جاجیم میدانند.[۱۶] در برخی مناطق، پلاس دارای نقوش هندسی است.[۱۷] مردمان ترکمن معمولا روی پلاس نقش «گل آیدی» ۹ پر میبافند که بسیار برای آنها قداست دارد. آنها این بافتهها را روی تابوت مردگان قرار میدهند.[۱۸] مردمان بلوچ، نوعی پلاس میبافند که به آن «سکّه» میگویند. آنها پلاس را از پشم گوسفند یا موی بز با طول ۵/۱ متر و عرض ۱ متر بافته و روی آن صدفکاری و آیینهکاری انجام میدهند. آنها پلاسها را بر روی رختخوابپیچ (پارچهای که رختخوابها داخل آن پیچیده میشود.) پهن میکنند.[۱۹] عشایر از پلاس برای سقف و دیوارههای چادر خود استفاده میکنند.[۲۰] برخی سیاهچادر را همان پلاس مینامند.[۲۱] عشایر سیرجان از نوارهای بلند و باریکی با نام «لَتَف» که بافتهای مویین از موی بز است، پلاس میبافند.[۲۲] عشایر قشقایی، پلاسهایی که برای سقف استفاده میکنند را فشردهتر میبافند تا از ورود باران جلوگیری کند. آنها به پلاسهای دیوارة سیاهچادر «یِلَن» میگویند. قشقاییها نوعی از پلاس را برای زیرانداز و جلوگیری از نفوذ رطوبت و نوعی از پلاس را برای روی مشک میبافند، تا به خنک نگهداشتن آب کمک کند. آنها در فصل سرما حیوانات خود را در محفظهای سنگچین قرار داده و با پلاس روی آنها را میپوشانند.[۲۳]
پلاس در فرهنگ مردم
ترکمنها در شب عروسی، عروس را با شتری به خانة داماد میفرستند که روی آن نوعی پلاس منقوش با نام «آخال» قرار دارد.[۲۴] آنها جهیزیة عروس را نیز در پلاسهای رنگارنگ و منقوش قرار میدهند.[۲۵] در لرستان، مردم به هنگام مرگ فردی، آیین پلاسپوشان برگزار میکنند. آنها در این مراسم، اسب فرد درگذشته را با پلاس میپوشانند.[۲۶] قشقاییهای استان فارس برای غم درگذشت فردی تا یکسال پیراهن سیاه از جنس پلاس میپوشند تا عمق ناراحتی خود را نشان دهند.[۲۷] در شاهرود، پلاس ارزشمند بوده و نوعی هدیه است که شاگردان به ملّای خود میدادند.[۲۸] مردمان لر کهگیلویه و بویراحمد، خمیر نانهای خود را درون پلاس قرار میدادند تا عمل آید.[۲۹] این شعر نیز در میان مردم سیرجان رایج است: پلاس (چادر) اووِری (آن طرفی) که ریشه داره***پلاس دختر ایلخان ربابه.[۳۰]
پلاس در طب مردمی
در طب مردمی، جهت درمان بواسیر، پلاس کهنه را سوزانده و آن را روی موضع، قرار میدهند.[۳۱] مردم از پلاس برای درمان زکام استفاده میکردند. بیمار باید ساعتها زیر پلاس پشمین میخوابید تا عرق کرده و بیماری از تن او بیرون میرفت.
پلاس در ادبیات فارسی
پلاس در اشعار فارسی به نماد ترک دنیا و پرهیز از مالاندوزی آمده است. فردوسی در بیتی بیان کرده است:[۳۲]
بپوشید جامه پرستش پلاس | خرد را چنان کرد باید سپاس |
عطار در بیتی اشاره کرده است:[۳۳]
آن پلاست خوش بسوز ای حقشناس | تا کی از تزویر با حق هم پلاس |
اصطلاح پلاسشدن بهمعنی جا خوش کردن و لنگر اندازی در زبان فارسی رایج است.[۳۴] همچنین در برخی مثلهای فارسی به پلاس اشاره شده است. در ضربالمثلی آذری بیان شده است: پلاس را بر خود بپیچ، پشت سر ایل افتان و خیزان برو (کنایه از اینکه حرکت کن) یا در مثلی از شهر بابک و جیرفت داریم: پلاس پلاس، پیش (خود) صاحبپلاسم پلاس، پلاس را نتوان جای پرنیان برداشت.[۳۵] برخی مثلهای رایج دیگر عبارتاند از: پلاس را با ششتری پینه نکنند،[۳۶] آدم است و لباس، زمین است و پلاس؛ یا پلاس سیاه به شستن سفید نشود.[۳۷] با همه پلاس با من هم پلاس؟[۳۸]
پانویس
- ↑ دهخدا، لغتنامه، ذیل واژه پلاس؛ رامپوری، غیاثاللغات، ذیل واژه پلاس.
- ↑ Huang, Tribes Women of Iran, 2009, P224.
- ↑ حبیب اصفهانی، فرهنگ پارۀ لغات و تعبیرات دیوان البسه، ۱۳۰۳ق، ص۱۹۸.
- ↑ یاوری، تجلی نور در هنرهای سنتی ایران، ۱۳۸۴ش، ص۱۳۲؛ جزایری، شناخت گلیم، ۱۳۷۰ش، ص۵۷.
- ↑ Huang, Tribes Women of Iran, 2009, P224.
- ↑ شمیسا، فرهنگ اشارات ادبیات فارسی، ۱۳۷۷ش، ج۱، ص۲۳۸-۲۳۹.
- ↑ سیار، ترجمه و حاشیه بر کتابهایی از عهد عتیق، ۱۳۸۷ش، ص۱۱۳، حاشیه ۵.
- ↑ نیشابوری، قصص الانبیاء، ۱۳۵۹ش، ص۳۱۸؛ نظامالدین شامی، ظفرنامه، ۱۳۶۳ش، ص۷۳.
- ↑ حدودالعالم، ۱۳۶۲ش، ص۹۵و۱۰۹و۱۵۹.
- ↑ Bazin, Gilân et Âzarbâyjân oriental cartes et documents ethnographiques, 1982, P72-73؛ عزیزی، بررسی ساختار اقتصادی ـ اجتماعی ایل شاهسون، ۱۳۸۷ش، ص۳۱۹؛ ساعدی، خیاو یا مشکین شهر، ۱۳۵۴ش، ص۱۵۰و۱۵۴.
- ↑ جانباللهی، چهل گفتار در مردمشناسی میبد (دفتر دوم و سوم)، ۱۳۸۵ش، ص۲۴۱.
- ↑ جانباللهی، چهل گفتار در مردمشناسی میبد (دفتر دوم و سوم)، ۱۳۸۵ش، ص۳۸۶.
- ↑ Bazin, Gilân et Âzarbâyjân oriental cartes et documents ethnographiques, 1982, P72؛ تهیدست، صنایع دستی گیلان، ۱۳۸۷ش، ص۴۰.
- ↑ خاماچی، فرهنگ جغرافیایی آذربایجان شرقی، ۱۳۷۰ش، ص۴۸۱.
- ↑ جانباللهی، چهل گفتار در مردمشناسی میبد (دفتر دوم و سوم)، ۱۳۸۵ش، ص۳۸۶.
- ↑ Bazin, Gilân et Âzarbâyjân oriental cartes et documents ethnographiques, 1982, P72-73؛ عزیزی، بررسی ساختار اقتصادی ـ اجتماعی ایل شاهسون، ۱۳۸۷ش، ص۳۱۹؛ ساعدی، خیاو یا مشکین شهر، ۱۳۵۴ش، ص۱۵۰و۱۵۴.
- ↑ بداغی، نیاز جان و فرش ترکمن، ۱۳۷۱ش، ص۱۸و۴۹؛ یاوری، تجلی نور در هنرهای سنتی ایران، ۱۳۸۴ش، ص۱۳۲.
- ↑ بداغی، نیاز جان و فرش ترکمن، ۱۳۷۱ش، ص۴۲و۴۹.
- ↑ ناصری، فرهنگ مردم بلوچ، ۱۳۵۸ش، ص۱۶۰؛ آذرلی، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، ۱۳۸۷ش، ص۲۲۵.
- ↑ لریمر، فرهنگ مردم کرمان، ۱۳۵۳ش، ص۲۱۵.
- ↑ میرشکرایی، «بَلْوَرد، پایگاه ایل بچاقچی»، ۱۳۶۲ش، ج۲، ص۱۰۱؛ فرهادی، «تحلیلی مردمشناختی از نقش و نگار گلیمینه»، ۱۳۷۷ش، ص۳۷؛ مؤیدمحسنی، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، ۱۳۸۱ش، ص۵۵.
- ↑ فرهادی، «تحلیلی مردمشناختی از نقش و نگار گلیمینه»، ۱۳۷۷ش، ص۳۷.
- ↑ درداری، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایل بزرگ قشقایی، ۱۳۸۸ش، ص۱۹۲.
- ↑ معطوفی، تاریخ فرهنگ و هنر ترکمان، ۱۳۸۳ش، ج۳، ص۲۱۳۶.
- ↑ معطوفی، تاریخ فرهنگ و هنر ترکمان، ۱۳۸۳ش، ج۳، ص۲۱۶۸؛ گلی، تاریخ سیاسی و اجتماعی ترکمنها، ۱۳۶۶ش، ص۳۲۱.
- ↑ عسکریعالم، فرهنگ عامۀ لرستان، ۱۳۸۵ش، ج۱، ص۹۴و۱۰۰.
- ↑ کیانی، سیهچادرها (تحقیقی در زندگی مردم ایل قشقایی)، ۱۳۷۱ش، ص۲۶۱-۲۶۲.
- ↑ شریعتزاده، فرهنگ مردم شاهرود، ۱۳۷۱ش، ص۵۰۹.
- ↑ لمعه، فرهنگ عامیانۀ عشایر بویراحمدی و کهگیلویه، ۱۳۵۳ش، ص۱۸.
- ↑ مؤیدمحسنی، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، ۱۳۸۱ش، ص۶۳۳و۶۸۴.
- ↑ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقایق الادویة، ۱۳۴۶ش، ص۳۲۷.
- ↑ فردوسی، شاهنامه، بخش ۲، بیت ۶، سایت گنجور.
- ↑ عطار نیشابوری، منطقالطیر، عذر آوردن مرغان، بیت ۲۸، سایت گنجور.
- ↑ احمدی، فرهنگ بر و بچههای ترون، ۱۳۸۶ش، ص۶۶؛ جمالزاده، صحرای محشر، ۱۳۳۷ش، ص۱۷۴.
- ↑ ذوالفقاری، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، ۱۳۸۸ش، ج۱، ص۶۴۱-۶۴۲.
- ↑ دهخدا، امثال و حکم، ۱۳۵۲ش، ج۱، ص۵۱۱.
- ↑ شکورزاده، دوازده هزار مثل فارسی و سی هزار معادل آنها، ۱۳۸۰ش، ص۱۴و۳۰۷.
- ↑ دهخدا، لغتنامه، ذیل واژه پلاس.
منابع
- آذرلی، غلامرضا، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، تهران، بلخ، چ۱، ۱۳۸۷ش.
- ابومنصور موفق هروی، الابنیه عن حقایق الادویه، بهتحقیق احمد بهمنیار، تهران، [بینا]، ۱۳۴۶ش.
- احمدی، مرتضى، فرهنگ بر و بچههای ترون، تهران، هیلا، ۱۳۸۶ش.
- بداغی، ذبیحالله، نیاز جان و فرش ترکمن، تهران، فرهنگان، ۱۳۷۱ش.
- تهیدست، فاطمه، صنایع دستی گیلان، رشت، ایلیا، ۱۳۸۷ش.
- جانباللهی، محمدسعید، چهل گفتار در مردمشناسی میبد (دفتر دوم و سوم)، تهران، روشنان، ۱۳۸۵ش.
- جزایری، زهرا، شناخت گلیم، تهران، سروش، ۱۳۷۰ش.
- جمالزاده، محمدعلی، صحرای محشر، تهران، [بینا]، ۱۳۳۷ش.
- حبیب اصفهانی، فرهنگ پارۀ لغات و تعبیرات دیوان البسه، قسطنطنیه، [بینا]، ۱۳۰۳ق.
- حدود العالم ، بهتحقیق منوچهر ستوده، تهران، طهوری، ۱۳۶۲ش.
- خاماچی، بهروز، فرهنگ جغرافیایی آذربایجان شرقی، تهران، سروش، ۱۳۷۰ش.
- درداری (فولادی)، نوروز، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایل بزرگ قشقایی، شیراز، تخت جمشید، ۱۳۸۸ش.
- دهخدا، علیاکبر، امثال و حکم، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۲ش.
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، سایت واژهیاب، تاریخ بازدید: ۷ تیر ۱۴۰۱ش.
- ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، معین، ۱۳۸۸ش.
- ساعدی، غلامحسین، خیاو یا مشکین شهر، تهران، امیرکبیر، چ۲، ۱۳۵۴ش.
- سیار، پیروز، ترجمه و حاشیه بر کتابهایی از عهد عتیق، تهران، نی، ۱۳۸۷ش.
- شریعتزاده، علیاصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، مؤلف، چ۱، ۱۳۷۱ش.
- شکورزاده، ابراهیم، دوازده هزار مثل فارسی و سی هزار معادل آنها، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۸۰ش.
- شمیسا، سیروس، فرهنگ اشارات ادبیات فارسی، تهران، فردوس، ۱۳۷۷ش.
- عزیزی، پروانه، بررسی ساختار اقتصادی ـ اجتماعی ایل شاهسون، تهران، قومس، ۱۳۸۷ش.
- عسکریعالم، علیمردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرمآباد، افلاک، ۱۳۸۵ش.
- عطار نیشابوری، منطقالطیر، سایت گنجور، تاریخ بازدید: ۷ تیر ۱۴۰۱ش.
- غیاث اللغات، غیاثالدین محمد رامپوری، بمبئی، [بینا]، ۱۹۷۰م.
- فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، سایت گنجور، تاریخ بازدید: ۷ تیر ۱۴۰۱ش.
- فرهادی، مرتضى، «تحلیلی مردمشناختی از نقش و نگار گلیمینه»، کتاب ماه هنر، تهران، س۱، شماره ۱، ۱۳۷۷ش.
- کیانی، منـوچهر، سیهچادرها (تحقیقی در زندگی مردم ایل قشقایی)، تهران، [بینا]، ۱۳۷۱ش.
- گلی، امینالله، تاریخ سیاسی و اجتماعی ترکمنها، تهران، علم، چ۱، ۱۳۶۶ش.
- لریمر، د. ل. ر.، فرهنگ مردم کرمان، بهتحقیق فریدون وهمن، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۳ش.
- لمعه، منوچهر، فرهنگ عامیانۀ عشایر بویراحمدی و کهگیلویه، تهران، اشرفی، ۱۳۵۳ش.
- معطوفی، اسدالله، تاریخ فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۳ش.
- مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، مرکز کرمانشناسی، ۱۳۸۱ش.
- میرشکرایی، محمد، «بَلْوَرد، پایگاه ایل بچاقچی»، مجموعه مقالات مردمشناسی، مرکز مردمشناسی، تهران، ۱۳۶۲ش.
- ناصری، عبدالله، فرهنگ مردم بلوچ، رسالۀ تایپی، ۱۳۵۸ش.
- نظامالدین شامی، ظفرنامه، بهتحقیق محمد احمد پناهی سمنانی، تهران، بامداد، چ۱، ۱۳۶۳ش.
- نیشابوری، ابراهیم، قصص الانبیاء، بهتحقیق حبیب یغمایی، تهران، ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۵۹ش.
- یاوری، حسین، تجلی نور در هنرهای سنتی ایران، تهران، سوره مهر، ۱۳۸۴ش.
- Bazin, M. and Ch. Bromberger, Gilân et Âzarbâyjân oriental cartes et documents ethnographiques, Paris, 1982.
- Huang, J., Tribes Women of Iran, New York, 2009.