چرخ
چرخ؛ وسیلهای مکانیکی یا مدور با حرکتی دورانی.
چرخ، از واژه پهلوی «چَخرَگ» گرفته شده و بهمعنای هر چیز استوانهای آمده که ارتفاع آن نسبت به سطح قاعده کمتر بوده و شکل مدور داشته باشد تا بتواند حول محورِ خود بچرخد.[۱] برخی، چرخ را هر وسیله مدوری میدانند که حول محور خود، چرخیده و حرکتی دورانی داشته باشد؛ مانند چرخِ دوچرخه. علاوهبر آن، چرخ، بهمعنای هر دستگاه یا وسیلۀ مکانیکی است که با گردش حولِ محوری کار کند؛ مانند چرخ خیاطی یا چرخ نخریسی. چرخ، گاهی بهمعنای گرد کسی یا چیزی گردیدن نیز هست.[۲]
واژه چرخ، در طول تاریخ و در زبانهای مختلف، کاربردهایی بسیار داشته است. متخصصان همین کثرت استفاده را دلیلی بر اهمیت چرخ و کاربرد آن در زندگی میدانند. برخی از اندیشمندان، اختراع چرخ را مرحلۀ سوم از پیشرفت تمدن در زندگی بشر میدانند.[۳] برخی دیگر نیز اختراع چرخ را بزرگترین اختراع مکانیکی انسان معرفی کردهاند.[۴]
واژهشناسی
چرخ در لغتنامهها
چرخ، در لغتنامهها و فرهنگهای مختلفی با معانی و کاربردهای متعددی آمده است. برای مثال، برخی به کاربردهای چرخ در زندگی مادی انسانها اشاره کرده و چرخ را علاوهبر وسائل نقلیه، بهمعنای چرخ خیاطی، چرخ دستی (گاری)، چرخ چاه (ابزاری چوبی برای کشیدن آب از چاه)،[۵] چرخ دادن (تَفت دادن)، چرخ دوکریسی (ابزاری برای تبدیل پنبه به نخ)، چرخ کردن (خرد کردن یا دوختن)، چرخ کرده، چرخ گوشت (دستگاهی برای خرد کردن گوشت)، چرخ و فلک (وسیلهای برای بازی) یا چرخِ فلک (روزگار)، چرخی (مدور، تعمیرکار دوچرخه، فروشندۀ دورهگرد با گاری دستی)، چرخ زدن (چرخیدن به گرد چیزی)، چرخ جایی یا چیزی را چرخاندن (اداره کردن، تأمین کردن)، چرخ خوردن (چرخیدن به دور خود)، چرخ کسی را چنبر کردن (نظم کسی را مختل کردن)، چرخی زدن (گردش کوتاهی کردن)،[۶] چرخاندن (سرپرستی کردن یا آلت دست کردن)، چرخک زدن (پِلِکیدن یا گشتن)، چرخ و چار (سازوکار و کارکرد)[۷] دانستهاند.
عمید، چرخ را هر نوع وسیلۀ چرخدار که جهت حمل بار استفاده میشود، معرفی کرده است. همچنین، چرخ در ورزش باستانی، به حرکتی در گود زورخانه گفته میشود که در آن، فرد، با دستهای باز، گرد خود میچرخد. در موسیقی نیز، چرخ، گاهی بهمعنای دف و دایره بهکار میرود.[۸]
معنای نمادی چرخ
در برخی فرهنگهای فارسی، چرخ، نمادی از عرش خداوندی بوده و عباراتی همچون چرخ فلک، چرخ اطلس و چرخ برین نیز از همین نماد نشأت گرفتهاند.[۹] گاهی نیز برخی از افراد، بهمنظور سرگشتگی انسان، او را به چرخ تشبیه کرده و عبارتی همچون «مثل چرخ آسیا» را بر همین اساس ساختهاند.[۱۰]
از جمله ویژگیهای برجستۀ چرخ، دایرهای شکل بودن آن و نداشتن آغاز و انجام و نیز تغییرناپذیری آن است. چرخ در ادبیات و فرهنگ مردمِ ایران، نمادی از مفهوم کمال و یکپارچگی است. علاوهبر آن، برخی، چرخ را نماد زمان، زنجیرهای از لحظات متوالی، بدون تغییر، مشابه و نیز نمادی از حرکت پیوسته و مرتبط با الوهیت میدانند. برای مثال، در متنی کهن، خداوند را همچون دایرهای در نظر گرفته که مرکز آن، همه جا و محیط آن نیز هیچ کجا است.[۱۱]
گروهی دیگر نیز چرخِ دایرهای شکل را نماد دورهها، آغاز دوباره، تجدید و رهایی از مقتضیات زمان و مکان میدانند. در برخی از سنتها، چرخ، نماد آسمان و کیهان و نیز بهدلیل داشتن پَره، نمادی از خورشید است.[۱۲]
نمادگرایی چرخها، گاهی وابسته به ترتیب و تعداد پرهها بود.[۱۳] برای مثال، سادهترین نوع چرخها، 4 پره داشت که منطبق با 4 جهتِ فضا و 4 فصلِ سال بوده است.
پیشینه چرخ در ایران باستان
براساس منابع بر جای مانده از دوره ساسانیان، مردم، قرص کامل ماه را القاکنندۀ شکل چرخ میدانستند.[۱۴] چرخ را در ابتدا، بهصورت یکپارچه (بدون پره) و از چوب درختان میساختند.[۱۵] پس از مدتی که چرخ، بهصورت پرهدار تولید شد، آن را نمادی از خورشید دانستند. پادشاهان ساسانی، تاجی بر سر میگذاشتند که صورت خورشید در میان چرخی گردان، بر آن نقش بسته بود.[۱۶] نقوش بازمانده از دورههای اشکانیان و ساسانیان، چرخهای 8 پرهای را نشان میدهند که یادآور 8 جهت فضا و نیز نمادی از 8 گلبرگ نیلوفر آبی (به نشانۀ نوزایی) بوده است.[۱۷] نمونههایی از چرخهای 12 پره که نمادی از حرکت ستارگان و مدار حرکتی آنها بوده، در نقشبرجستهها و سنگنگارههای تخت جمشید، بهچشم میخورد.[۱۸] چرخ خورشید نیز نمادی آریایی بوده که هنوز هم در کاشیکاریها و بناها بهکار میرود. این نقش، در آثار تاریخی بسیاری مانند مسجد جامع اصفهان، دیده میشود.[۱۹]
چرخ در فرهنگ مردم ایران
پیوند دیرینۀ مردم ایران با چرخ، هنوز هم در بسیاری از نقاط ایران، بهصورت سنتیِ آن رایج است. این همزیستی دیرینه، با ورود دستگاهها و چرخهای جدیدتر، در میان نسلهای امروزی رو به کمرنگ شدن است؛ مانند استفاده از «چرخِ شیر» در میان کوچنشیانان خراسان. این چرخ، بهمنظور جداسازی شیر پرچرب از شیر بسیار کمچرب و نیز جدا کردن کره از شیر بسیار پرچرب، استفاده میشود.[۲۰] استفاده از چرخ، بهمنظور رشتن الیاف پنبه،[۲۱] و نیز استفاده از روروک (دیگر وسیلهای چرخدار که بهمنظور راهاندازی بچهها از آن استفاده میکنند) در بسیاری از نقاط ایران مرسوم است.[۲۲]
چرخ در ادبیات ایران
چرخ، در برخی از فرهنگها و ادبیات کهن، بهمعنای روزگار، آسمان، فلک و زمانه نیز بهکار رفته است؛ برای مثال، فردوسی در شعر خود گفته است:[۲۳]
ز خورشید بر چرخ تابندهتر | ز جان سخن گوی پایندهتر |
حافظ نیز از واژه چرخ، در معنای روزگار استفاده کرده است:[۲۴]
از چرخ به هرگونه همی دار امید | وز گردش روزگار میلرز چو بید |
ترکیباتی ادبی همچون «چرخ گردون»، اشاره به روزگار، در مصرعی از باباطاهر که میگوید «اگر دستم رسد بر چرخ گردون» در ادبیات مردم عامیانۀ مردم ایران بسیار متداول شده است.[۲۵] چرخ، از دیرباز در ادبیات عامۀ ایرانیان نیز حضور داشته است. مانند، «چرخش را چنبر کردند» (کنایه از وادار کردن کسی به انجام کاری)؛[۲۶] «چرخ چنبر شدن» در میان تهرانیها بهمعنای ورشکستگی و به هم ریختگی اوضاع است[۲۷] و «تازه چرخ» (شخصی که تازه به قدرت و ثروت رسیده).[۲۸]
پانویس
- ↑ منصوری، افعال در زبان فارسی، ۱۳۸۷ش، ص۱۱۶-۱۱۷.
- ↑ معین، فرهنگ فارسی، ذیل واژه چرخ، سایت واژهیاب.
- ↑ راوندی، تاریخ اجتماعی ایران، ۱۳۵۶ش، ج1، ص38.
- ↑ دورانت، تاریخ تمدن (مشرق زمین)، ۱۳۶۵ش، ج1، ص19؛
راوندی، تاریخ اجتماعی ایران، ۱۳۵۶ش، ج1، ص48. - ↑ نجفی، فرهنگ فارسی عامیانه، ۱۳۷۸ش، ج1، ص417-418؛
وولف، صنایع دستی کهن ایران، ۱۳۷۲ش، ص227. - ↑ نجفی، فرهنگ فارسی عامیانه، ۱۳۷۸ش، ج1، ص418.
- ↑ نجفی، فرهنگ فارسی عامیانه، ۱۳۷۸ش، ج1، ص419.
- ↑ عمید، فرهنگ فارسی، ذیل واژه چرخ، سایت واژهیاب.
- ↑ یاحقی، فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، ۱۳۶۹ش، ص۳۰۴.
- ↑ دهخدا، لغتنامه، 1377ش، ج3، ص1421.
- ↑ هوهنهگر، نمادها و نشانهها، ۱۳۶۶ش، ص۲۹-۳۳.
- ↑ شوالیه، فرهنگ نمادها، ۱۳۷۹ش، ج2، ص496.
- ↑ شوالیه، فرهنگ نمادها، ۱۳۷۹ش، ج2، ص497.
- ↑ اکرمن، «مباحثی چند در نگارهپردازی آغازین»، ج2، ۱۳۸۷ش، ص۱۰۶۱.
- ↑ وولف، صنایع دستی کهن ایران، ۱۳۷۲ش، ص77.
- ↑ کریستنسن، ایران در زمان ساسانیان، ۱۳۵۱ش، ص۱۹۸؛
رمضانخانی، فرهنگ زرتشتیان یزد، ۱۳۸۷ش، ص۱۷۴. - ↑ شوالیه، فرهنگ نمادها، ۱۳۷۹ش، ج2، ص497-498.
- ↑ قاسملو، «چرخ»، دانشنامۀ جهان اسلام، ج11، ۱۳۸۶ش، ج11، ص797.
- ↑ هینلز، شناخت اساطیر، ۱۳۸۳ش، ص۲۴۲-۲۴۴.
- ↑ پاپلی یزدی، کوچنشینی در شمال خراسان، ۱۳۷۱ش، ص۴۱۷- ۴۱۸.
- ↑ عسکریخانقاه، روستای قاسمآباد گیلان، ۱۳۷۲ش، ص۱۱۳- ۱۱۵.
- ↑ شاملو، کتاب کوچه، حرف «ب»، دفتر اول، 1357-1380ش، ص۷۴۷، حاشیۀ ۸.
- ↑ فردوسی، شاهنامه، 1397ش، ج8، ص248.
- ↑ حافظ، رباعیات، رباعی شمارۀ 17، سایت گنجور، تاریخ بازدید: 5 مرداد 1401ش.
- ↑ شهری، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، ۱۳۶۸- ۱۳۷۸ش، ج2، ص210.
- ↑ محتاط، سیمای اراک، بیتا، ج2، ص197.
- ↑ شهری، قند و نمک، ۱۳۷۰ش، ص280.
- ↑ محتاط، سیمای اراک، بیتا، ج2، ص190.
منابع
- اکرمن، فیلیس، «مباحثی چند در نگارهپردازی آغازین»، ترجمۀ پرویز مرزبان، سیری در هنر ایران، بهتحقیق آرتر پوپ و فیلیس اکرمن، تهران، ۱۳۸۷ش.
- پاپلی یزدی، محمدحسین، کوچنشینی در شمال خراسان، ترجمۀ اصغر کریمی، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۱ش.
- حافظ، رباعیات، سایت گنجور، تاریخ بازدید: 5 مرداد 1401ش.
- دورانت، ویل، تاریخ تمدن (مشرق زمین)، ترجمۀ احمد آرام، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۶۵ش.
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، تهران، روزنه، 1377ش.
- راوندی، مرتضى، تاریخ اجتماعی ایران، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۶ش.
- رمضانخانی، صدیقه، فرهنگ زرتشتیان یزد، تهران، پایگاه میراث فرهنگی یزد، ۱۳۸۷ش.
- شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، مازیار، ۱۳۵۷-۱۳۸۰ش.
- شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، رسا، ۱۳۶۸- ۱۳۷۸ش.
- شهری، جعفر، قند و نمک، تهران، معین، ۱۳۷۰ش.
- شوالیه، ژان و آلن گربران، فرهنگ نمادها، ترجمۀ سودابه فضایلی، تهران، جیحون، ۱۳۷۹ش.
- عسکریخانقاه، اصغر، روستای قاسمآباد گیلان، شیراز، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۲ش.
- عمید، حسن، فرهنگ فارسی، سایت واژهیاب، تاریخ بازدید: 3 مرداد 1401ش.
- کریستنسن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمۀ رشید یاسمی، تهران، ابنسینا، ۱۳۵۱ش.
- فردوسی، شاهنامه، تهران، طاهر، 1397ش.
- قاسملو، فرید، «چرخ»، دانشنامۀ جهان اسلام، تهران، ج11، ۱۳۸۶ش.
- محتاط، محمدرضا، سیمای اراک، اراک، چاپخانۀ هما، بیتا.
- معین، محمد، فرهنگ فارسی، سایت واژهیاب، تاریخ بازدید: 3 مرداد 1401ش.
- منصوری، یدالله و حسنزاده، جمیله، افعال در زبان فارسی، بهتحقیق بهمن سرکاراتی، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۸۷ش.
- نجفی، ابوالحسن، فرهنگ فارسی عامیانه، تهران، نیلوفر، ۱۳۷۸ش.
- وولف، هانس ا، صنایع دستی کهن ایران، ترجمۀ سیروس ابراهیمزاده، تهران، آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۲ش.
- هوهنهگر، آلفرد، نمادها و نشانهها، ترجمۀ علی صلحجو، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۶۶ش.
- هینلز، ج. ر، شناخت اساطیر، ترجمه و تألیف باجلان فرخی، تهران، اساطیر، ۱۳۸۳ش.
- یاحقی، محمدجعفر، فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، تهران، سروش، ۱۳۶۹ش.