چکمه
چکمه؛ کفش ساقبلند برای پوشش پا تا زیر زانو
چکمه، کفشی ساقبلند است که عموما تمام پا را تا زیر زانوان در برمیگیرد. این پاپوش ، معادل ترکی «موزه» است.[۱] نامهای دیگر آن «خُف»، و «پوتین» است که در شکلها و طرحهای متنوع و دورههای تاریخی متفاوتی وجود داشتند. در سالهای اخیر، واژهی فرانسوی «بوت» برای آن، در میان ایرانیان رایج شده است.
تاریخچه
بنابر تصاویر حک شده بر غاری در اسپانیا، قدمت استفاده از چکمههای چرمین به حدود 18 هزار سال قبل از میلاد مسیح برمیگردد. در نقاشیهای بهجا مانده از دوران ایرانباستان نیز تصاویر افرادی که در مناطق سردسیر مانند روسیه میزیستند و نوعی کفش از جنس پوست حیوانات بهپا داشتند، مشاهده میشود که شبیه به چکمههای امروزی است.
- ایران پیش از اسلام: از قدیمیترین چکمههای ایرانی، چکمهای پاشنهدار[۲] با نوکی به سمت بالا[۳] بر پای جنگجویان ایلامی در دوران پیش از آریاییها است.[۴] این چکمهها معمولا ارتفاعی تا زیر زانو یا کوتاهتر داشتند که تا قوزک پا را میپوشاند.[۵] به این چکمههای کوتاهتر، «نیمچکمه» میگفتند. بر روی برخی از این چکمههای بهیادگار مانده، نقاشیهایی نیز حک شده است.[۶] بعدها در قوم ماد و پارس، زنان از چکمههایی پاشنهدار[۷] و مردان از چکمههایی بدونپاشنه استفاده میکردند که روی ساق آن، نقشی 3 گوش حک شده بود.[۸] نمونهای از این نوع چکمه در پای مرد نمکی موزه ایرانباستان دیده میشود.[۹]
- ایران پس از اسلام: در برخی از گزارشهای تاریخی به کفش پیامبر اسلام اشاره کرده[۱۰] که خُفی از چرم بوده و بعدها نیز به خلفای اموی و عباسی منتقل شده است.[۱۱] این گونه از چکمهها، بهگونهای بودند که وزیران، گاهی دفتر و قلم خود را در آن جاسازی میکردند.[۱۲] در آن دوران، چکمههای ساخت بصره در جهان معروف بود،[۱۳] اما چکمههای سلاطین ایرانی، اغلب، کارِ دست کفشدوزان فارس بود که در اندازهای کوچکتر و تنگتر دوخته میشدند.[۱۴]
پادشاهان مغول، چکمههایی نوکتیز به رنگهای سیاه، سفید، زرد یا قهوهای بهپا میکردند و انتهای شلوار خود را در آن فرو میبردند.[۱۵] روی این چکمهها را با سنگهای قیمتی تزئین میکردند. موزه (چکمه)، جزء خلعتیای بود که به پادشاهان هدیه میدادند.[۱۶] در آن روزگار، بسیار از مردم سبلان نیز موزهدوز بودند. زنان، از چکمههای نوکتیز پاشنهدار ابریشمین و زربافت استفاده میکردند. علما هم، گاهی از چکمههایی به رنگ کرم یا سیاه و در دو نوع پاشنهدار و بدونپاشنه استفاده میکردند.[۱۷]
چکمه در ادبیات عامه مردم
واژه چکمه و شیوهی استفاده از آن در امثال و کنایات زبان عامه مردم نیز وارد شده است. برای مثال: «چکمه به گردن»: کنایه از عذرخواهی؛ «چکمه به گردن، پیش کسی رفتن»: تسلیم شدن؛ «چکمه مرحاج»: کنایه از چکمه بسیار بزرگ و پاره پاره (مرحاج مخفف میرحاج است که قافلهسالار حاجیان بود و پاهایی بسیار بزرگ داشت).[۱۸]
پانویس
- ↑ دهخدا، علیاکبر، لغتنامه دهخدا، ذیل واژه چکمه.
- ↑ Amiet, Elam,1966, P.223, vol II, Pl.160.
اثر مُهر از شوش. - ↑ Amiet, Elam,1966, Pp.318-319, fig 238.
- ↑ Amiet, Glyptique Susienne, 1972, vol I, Pp.197-200, vol II,145-148.
آثار مُهر از شوش. - ↑ Idam, Mémoires recherches archéologiques fouilles a Suse, 1900, P.163, Pl.13
نقش برجستة مفرغی پیروزی ایلامیان از شوش، موزه لوور. - ↑ De Morgan, Jéquier; G. Lampre. Recherches archéologiques,1905, Pp.24-26, Pl.3.
سنگ یادمان ایلامی، موزه لوور. - ↑ Sellwood, Coinage of Parthia, 1980, P.282.
نقش پشت سکه بلاش اشکانی. - ↑ Pope, A survey of Persian art,1938-1939, vol IV, Pl.124;
Moorey, The iconography of an Achaemenid stamp-seal acquired in the Lebanon, IRAN,1978, P.149, fig 7.
اثر مُهر از گنجینه جیحون، موزه لندن. - ↑ Vandan, Les reliefs rupestres dُ Elymaid(Iran) de Lُ epoque Parthe,1985, Pp.59-62,145-146, Pl.21-25, fig 6-8.
نقش برجسته صخرهای الیماییان در تنگ سَروَک، شمال بهبهان. - ↑ ابنرافع، منتخب المختار (تاریخ علماء بغداد)، 1357ق، ص96-98.
- ↑ بخاری، الجامع الصحیح (صحیح بخاری)، ج7، 1391ق، ص494-496؛
ابنحجر، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج10، 1372ق، ص307-309. - ↑ ابناثیر، عزالدین ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج11، 1385ق، ص146.
- ↑ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر فی التاریخ، ج4، 1377ق، ص382.
- ↑ ابنحوقل، صورة الارض، 1938-1939م، ص253؛
فقیهی، آلبویه و اوضاع زمان ایشان، 1357ش، ص341 و 638 و 639؛
و نقش سوارکار بر پارچة ابریشمی بیبی شهربانوی ری. - ↑ لصراف، الفروسیة، الریاض، المکتبة العربیة السعودیة، ج2، 1421ق، ص245، لوحه 200، ورقی از شاهنامه، متروپولیتن، رقم 3-51-57.
- ↑ رشیدالدین، جامع التواریخ، ج2، 1373ش، ص928 و 1227 و 1247؛
ابنبطوطه، سفرنامه، ج1، 1361ش، ص225. - ↑ دهخدا، علیاکبر، امثال و حکم، امیرکبیر، ج2، 1363ش، ص617.
- ↑ دهخدا، علیاکبر، لغتنامه دهخدا، ذیل واژه چکمه.
منابع
- ابناثیر، عزالدین ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر و داربیروت، ج11، 1385ق.
- ابنبطوطه، شرفالدین ابوعبدالله، سفرنامه، ترجمة محمدعلی موحد، تهران، علمی و فرهنگی، ج1، 1361ش.
- ابنرافع، تقیالدین الفاسی، منتخب المختار(تاریخ علماء بغداد)، بهتحقیق عباس عزاوی، بغداد، 1357ق،
- ابنحجر، الامام العسقلانی و احمد بن علی، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، قاهره، دارالفکر، 1372ق.
- ابنحوقل، صورة الارض، الطبعة الثانیه، لیدن، بریل، 1938-1939م.
- بخاری، محمد بن اسماعیل، الجامع الصحیح (صحیح بخاری)، محمد محسن خان،Arabic-English ، قاهره، دارالفکر، ج7، 1391ق.
- دهخدا، علیاکبر، امثال و حکم، امیرکبیر، ج2، 1363ش.
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه دهخدا، سایت واژهیاب، تاریخ بازدید: 20 مهر 1400ش.
- رشیدالدین، فضلالله همدانی، جامع التواریخ، بهتصحیح و تحشیه محمد روشن، مصطفی موسوی،تهران، البرز، ج2، 1373ش.
- فقیهی، علیاصغر، آلبویه و اوضاع زمان ایشان، گیلان، صبا، 1357ش.
- لصراف، شهاب، الفروسیة، الریاض، المکتبة العربیة السعودیة، ج2، 1421ق.
- مسعودی، ابیالحسن علی، مروج الذهب و معادن الجوهر فی التاریخ، بهتحقیق محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، الطبعة الثالث، ج4، 1377ق.
- Amiet, P. Elam, Paris,1966.
- Amiet, P. Glyptique Susienne, Paris,1972, vol I, vol II,145-148, no 1534,1543,1565.
- De Morgan, M: G. Jéquier; G. Lampre. Recherches archéologiques, MDP, VII, Paris,1905.
- Idam, Mémoires recherches archéologiques fouilles a Suse, MDP, I, Paris, 1900.
- Sellwood, D. Coinage of Parthia, London,1980, type 86, no 86.2.
- Moorey,P.The iconography of an Achaemenid stamp-seal acquired in the Lebanon, IRAN, XVI, 1978.
- Pope,U. A survey of Persian art, ed, P. Ackerman, Oxford,1938-1939, vol IV, no x.
- Vandan bergheL;K.Schippmann.Les reliefs rupestres dُ Elymaid(Iran) de Lُ epoque Parthe, Gent, 1985.