ادبیات شفاهی

از ویکی‌زندگی

ادبیات شفاهی؛ ادبیاتی عامیانه که سینه به سینه در طول تاریخ، منتقل می‌شود.

ادبیات شفاهی یا ادبیات عامه (عامیانه)، میراث ادبی اقوام گوناگون و شامل سنت‌های داستانی، غیرداستانی و نمایشی است که از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود. امروزه، فرهنگ مردم، در دو قالب مردم‌شناسی و ادبی مورد بررسی قرار می‌گیرد.[۱] بسیاری از متخصصین معتقدند که تنها می‌توان، ادبیات شفاهی را در مقابل ادبیات تألیفی، کتبی یا رسمی قرار داد. با توجه به این استدلال، ادبیات را می‌توان به دو دسته کلی تقسیم کرد: 1. ادبیات شفاهی؛ 2. ادبیات تألیفی.

ادبیات شفاهی، نزد مردم، بسیار رایج است و در بعضی از کشورها اصطلاح «ادبیات شفاهی» را به‌جای اصطلاح «فولکور» به‌کار می‌برند.

پیشینه ادبیات شفاهی

ادبیات شفاهی، قدمتی بسیار بیش‌تر از ادبیات تألیفی دارد. انسان‌ها، هزاران سال پیش از اختراع خط، توانایی سخن گفتن و در نتیجه داستان‌سرایی، افسانه‌سرایی، خیال‌پردازی و خاطره‌گویی را داشته‌اند. بخش زیادی از افسانه‌ها و مَثَل‌های رایج میان مردم، تاریخی پیش از اختراع خط دارند و از راه زبان، به نسل‌های بعدی منتقل شده‌اند.

در واقع، ادبیات، در طول دوران پیش از اختراع خط، از طریق حافظه نگهداری می‌شده است نه از طریق نوشتار.[۲] بسیاری از آثار فاخر ادبی که امروزه به‌صورت مکتوب ارائه می‌شوند، روزگاری، تنها به‌صورت شفاهی در میان مردم سینه به سینه نقل می‌شدند؛ مانند «ایلیاد و ادیسه». بخش زیادی از آثار دیگر نیز، تغییریافته‌ی افسانه‌های شفاهی رایج میان مردم بوده است؛ مانند اثر گرشاسپ و کتایون، که برگردان ادبی افسانه‌ای رایج بین مردم بوده با نام «زردیاس و اداتیس».[۳]

قدیمی‌ترین متن ادبیات شفاهی در ایران، که امروزه در دست است، متون «گاهانی» یا «گاثاها» است که در کنار آثاری همچون «ودا»، «گیگمش» و «تورات» از جمله کهن‌ترین متون ادبی در جهان به‌شمار می‌روند.

تقدم ادبیات شفاهی بر ادبیات تألیفی

بررسی‌ها نشان می‌دهد که در ایران، ادبیات شفاهی بسیار ریشه‌دارتر از نقاط دیگر در جهان بوده که متأثر از عوامل فرهنگی و اجتماعی پیش از ظهور اسلام در ایران است. سنت شفاهی، در میان اقوام کوچ‌رو رایج‌تر بود؛ در مقابل، اقوام یکجانشین (مانند تمدن‌های بین‌ النهرین و مصر) بیش‌تر به نگارش تمایل داشته‌اند.[۴] در تمدن‌های هند، ایران و بخش‌هایی از یونان، تا مدت‌ها، سنت شفاهی بر تألیفی برتری داشته است.[۵] در هند، «برهما» از طریق گفتار، جهان را خلق می‌کند و برهمن‌ها، سروده‌های «ودا» را سینه به سینه به‌یادگار گذاشته‌اند.[۶] در اوستا، بر نقش سخن و آثار سحرآمیز کلام مقدس تأکید شده است.[۷] در بخشی از اوستا، اهورامزدا به زردشت می‌گوید که اگر چند پزشک به درمان یک بیمار پرداخته، و یکی از آن‌ها با کارد، دیگری با دارو و سومی با «منثره درمانی» (کلام درمانی) در راستای درمان او اقدام کنند، قطعا راه سوم است که بهتر از همه، بیماری را از تن فرد بیرون می‌کند. برخی از مورخان، بر این باورند که ایرانیان، خط را از «دیوان» آموختند که منظور از دیوان، کارگزاران و دستیاران اهریمن بوده که در برابر آفرینش اهورایی ایستاده‌اند.[۸] به‌همین دلیل، ایرانیان، مدت‌ها پس از اختراع خط آن را به‌کار گرفتند.[۹] پس از آن نیز، از خط تنها به‌منظور ثبت اسناد رسمی و امور اقتصادی و سیاسی استفاده کردند.[۱۰] برخی دیگر از پژوهشگران، تقدس سنت روایی و نقلی را عامل گرایش دیرهنگام ایرانیان به نگارش.[۱۱] اوستا، سده‌های متمادی، سینه به سینه نقل شد تا سرانجام در دوره ساسانیان به رشته‌ی تحریر درآمد. حتی بعد از مکتوب شدن نیز، موبدان، از حفظ خواندن اوستا را نوعی تقدس دانسته و کمتر به متون نوشتاری آن مراجعه می‌کردند.

تغییر دیدگاه نسبت به ادبیات شفاهی

علی‌رغم قدمت بسیار زیاد ادبیات شفاهی و تأثیر به‌سزای آن بر ادبیات تألیفی، در هزاره‌ی اخیر، دیدگاه‌ها نسبت به این نوع از ادبیات تغییر کرده و حتی گاهی، نگاهی تحقیرآمیز به آن دارند. امروزه، در مجامع رسمی و دانشگاه، به این شاخه از ادبیات، ادبیات عامیانه گفته می‌شود و بسیاری از دانشگاهیان، این نوع از ادبیات را ادبیاتی سبک می‌دانند. برخی در مقام بررسی علل این تغییر دیدگاه به حکومت اقوام بیگانه همچون غزنویان، سلجوقیان و خوارزمشاهیان بر ایران و نیز به حمله مغول به ایران توجه کرده‌اند. در دوران پادشاهی محمود غزنوی، آرمان‌های ملی ایرانیان، از رونق افتاد و بسیاری از شعائر پارسی فراموش شد. در دوره سلجوقیان نیز، این بخش از ادبیات ایرانی، به‌کلی متروک گردید. ایران‌گریزی، بیش از هر چیزی، خود را در نفی نثر پارسی نشان داد. بی‌اعتقادی امیران به اصول کهن ملی، به استهزای شاعران بزرگ ایرانی و نفی افسانه‌ها و داستان‌های کهن ایرانی انجامید و بسیاری از آن‌ها دروغ خوانده شد.[۱۲] کشتار وحشیانه‌ی ایرانیان نیز، در طول همین سال‌ها، بر روان مردم ایران تأثیری منفی گذاشت.[۱۳]

از دیگر تحولات آن دوران، رواج زبان عربی و افزایش نویسندگان عرب‌زبان بود.[۱۴] نویسندگان علاقه‌مند به زبان پارسی نیز در نوشته‌های خود از کلمات عربی استفاده می‌کردند.[۱۵] بسیاری از نویسندگان در این دوران، آثار موجود به زبان فارسی پهلوی را ناکارآمد و نیازمند بازنگری دانستند؛ برای مثال، ظهیری سمرقندی، کتاب «سندبادنامه» را از زبان پهلوی به فارسی دری درآورد و دلیل این کار را کیفیت پایین اثر از حیث زیباشناختی دانسته است.[۱۶] برخی از نویسندگان، حتی نام متون اصلی را نیز تغییر داده‌اند. در حالی‌که، عده‌ای از متخصصین حوزه ادبیات، دلیل سادگی و بدون تکلف بودن آثار به‌جای مانده از ادبیات شفاهی را غلبه‌ی زبان گفتاری بر آن دانسته‌اند. تکرار روابط، افعال، ترکیبات و جمله‌های بی‌قید و بند در این‌گونه از ادبیات عیب نبوده است. این قاعده، از نثر قدیم فارسی (از دوران اوستا تا دوران ساسانیان) و پس از آن در نثر دوران پهلوی، به‌وضوح دیده می‌شود. شاعران بزرگ آن دوران نیز از همین قاعده پیروی می‌کردند، مانند رودکی.[۱۷]

ارتباط آیین‌های اجتماعی و ادبیات شفاهی

ادبیات شفاهی در تمام جوامع، ارتباطی مستقیم با آیین‌های اجتماعی دارد. اکثر این آیین‌ها، ادبیات مخصوص به‌خود را دارند که «فولکور آئینی» نامیده می‌شوند. این فولکور‌ها به سه دسته تقسیم می‌شوند: 1. موسمی (تقویمی)؛ 2. سوگ؛ 3. سور.

فولکور موسمی، در تاریخ خاصی از سال برگزار می‌شود. فولکور سوگ و سور نیز در ایام سوگواری و شادی برگزار شده و آداب مخصوصی دارد. هر یک از این بخش‌ها، ادبیات ویژه‌ی خود را دارند. در جامعه ایران، فولکور موسمی، از ادبیات متنوع‌تری برخودار است، زیرا، در ایران، هم تقویم خورشیدی مرسوم است و هم تقویم قمری که در هرکدام، به‌صورت جداگانه، آیین‌هایی وجود دارد. مراسم‌های مرتبط با تقویم خورشیدی در ایران، ریشه در آئین‌های پیش از اسلام دارد مانند نوروز، سده، یلدا، مراسم باران‌خواهی، مراسم کوسه و جشن‌های محصول؛ مراسم‌های مبتنی بر تقویم قمری نیز ریشه در باورهای پس از ظهور اسلام در ایران دارد، مانند رمضان، محرم، اعیاد قربان، فطر، مبعث و روزهای شهادت و ولادت پیشوایان مذهبی. گاهی نیز، این دو گروه با یکدیگر پیوند خورده‌اند مانند دعای تحویل سال در عید نوروز.[۱۸]

تعامل ادبیات شفاهی با ادبیات تألیفی (رسمی)

ادبیات شفاهی و تألیفی، همواره از ارتباطی دوسویه برخوردار بوده‌اند. متخصصان معتقدند که نخستین متن‌های مکتوب‌شده‌ی ادبی، برگردان ادبیات شفاهی آن‌ها بوده است. علاوه ‌بر آن، بسیاری از شاهکارهای ادبی در جهان، از ادبیات شفاهی رایج در جوامع الهام گرفته‌اند، مانند بیوولف[۱۹] و شاهنامه.[۲۰]

مکتوب شدن افسانه‌ها و روایات کهن، از نابودی آن‌ها جلوگیری کرده است. بسیاری از این آثار، پس از مکتوب شدن، دوباره در ادبیات شفاهی مردم از جایگاهی ویژه برخودار شده‌اند.[۲۱] برخی از آثاری که در ادبیات شفاهی مردم رایج هستند نیز برگرفته از آثار مکتوب بوده و گاهی در روایت آن‌ها، هرچند نوشته شده بودند، تغییراتی به‌وجود آمده است، مانند ابیاتی معروف که امروزه بسیار مورد استفاده هستند و بسیاری از افراد، مؤلف آن‌ها را نمی‌شناسند و تنها متن را در ذهن خود ثبت کرده‌اند. مانند بیت معروف از سعدی:[۲۲]

میازار موری که دانه کش استکه جان دارد و جان شیرین خوش است

یا بیتی از مولانا:[۲۳]

از علی آموز اخلاص عملشیر حق را دان مبرا از دغل

یا بیتی معروفی از غزلیات حافظ:[۲۴]

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده به عشقثبت است بر جریده عالم دوام ما


رواج ماشین‌نوشته‌ها (ادبیات جاده‌ای)، در دهه‌های اخیر، رونق این‌گونه اشعار را در ادبیات شفاهی، بیش‌تر کرده است. در ماشین‌نویسی‌ها، بیش‌ترین تغییرات کلامی رخ داده است. مانند بیتی که از هادیان نقل شده است:[۲۵]

در طواف شمع می‌گفت این سخن پروانه‌ایسر پیچ، سبقت مگیر جانا مگر دیوانه‌ای

اصل این شعر، اثری است از ملک الشعرای بهار:[۲۶]

در طواف شمع می‌گفت این سخن پروانه‌ایسوختم زین آشنایان ای خوشا بیگانه‌ای


بسیاری از اشعار در رثای امام علی نیز، از طریق دراویش دوره‌گرد، به ادبیات شفاهی مردم در سال‌های اخیر ورود کرده است. شعر معروف شهریار از جمله‌ی این اشعار است:[۲۷]

علی ای همای رحمتستو چه آیتی خدا را


در برخی از روایت‌های شفاهی و کتبی، تفاوت‌هایی بنیادین وجود دارد که اغلب در داستان‌های حماسی رخ می‌دهد. برای مثال، در داستان لشکرکشی بهمن پسر اسفندیار به سیستان، زبان و لحن روایت و قضاوت درباره شخصیت بهمن و همچنین هدف او برای این حمله، در روایات شفاهی و کتبی کاملا متفاوت ذکر شده است. در مجموع، 3 روایت کتبی[۲۸] و 14 روایت شفاهی[۲۹] از این افسانه در میان مردم وجود دارد.

پانویس

  1. داندس، «ادب شفاهی»، ۱۳۵۳ش، ص25.
  2. Chadwick, The Growth of Literature, 1932-1940, I, P11.
  3. تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ۱۳۷۶، ص۱۸- ۱۹.
  4. آموزگار، زبان، فرهنگ و اسطوره، ۱۳۸۶ش، ص۳۲۴-325.
  5. آموزگار، زبان، فرهنگ و اسطوره، ۱۳۸۶ش، ص۳26.
  6. شایگان، ادیان و مکتب‌های فلسفی هند، ج1، ۱۳۴۶ش، ص21.
  7. آموزگار، زبان، فرهنگ و اسطوره، ۱۳۸۶ش، ص۳27.
  8. دوستخواه، «یادداشت‌ها»، اوستا، ج2، 1371ش، ص988.
  9. بهار، سبک‌شناسی، ج1، 1380ش، ص61.
  10. تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ۱۳۷۶، ص۱۳.
  11. زرشناس، میراث ادبی روایی در ایران باستان، ۱۳۸۴ش، ص۷.
  12. صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج۲، ۱۳۴۷ش، ص98.
  13. بیهقی، تاریخ بیهق، ۱۳۶۱ش، ص۲۷۱؛
    محمد بن منور، اسرار التوحید، ۱۳۳۲ش، ص۳۸۶؛
    راوندی، راحة الصدور، ۱۳۳۳ش، ص۲۹۴ و ۲۹۶ و ۳۳۵-۳۳۶.
  14. صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج۲، ۱۳۴۷ش، ص885.
  15. بهار، سبک‌شناسی، ج2، 1380ش، ص363.
  16. ظهیری سمرقندی، سندبادنامه، ۱۳۸۱ش، ص86.
  17. بهار، سبک‌شناسی، ج2، 1380ش، ص55.
  18. فوجی‌موتو، «سفره‌های نذری و اهمیت بررسی آداب و رسوم آیینی زنان در ایران»، ۱۳۸۵ش، ص۱۸۵.
  19. Chadwick, The Growth of Literature, 1932-1940, I, P556-558.
  20. خالقی مطلق، «از شاهنامه تا خداینامه»، 1386ش، ص7.
  21. انجوی شیرازی، جشن‌ها و آداب و معتقدات زمستان، ج1، ۱۳۷۹ش، ص۶6؛
    مؤید محسنی، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، ۱۳۸۱ش، ص۳۱۴؛
    قنبری، «نگاهی به مکتب‌خانه در ایران»، ۱۳۸۶ش، ص۱۳۰.
  22. سعدی، بوستان، باب دوم، بخش 14، بیت 8، سایت گنجور.
  23. مولانا، مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش 164، بیت 1، سایت گنجور.
  24. حافظ، غزلیات، غزل شماره 11، بیت 3، سایت گنجور.
  25. هادیان طبایی‌زواره، اُتول‌نامه، ۱۳۸۸ش، ص۱۶۲.
  26. ملک الشعرا بهار، غزلیات، شماره 92، بیت 1، سایت گنجور.
  27. شهریار، گزیده ی غزلیات، غزل شماره 2، مناجات، بیت 1، سایت گنجور.
  28. فردوسی، شاهنامه، ج5، ۱۳۸۶ش، ص۴۷۱-۴۸۵؛
    ثعالبی مرغنی، غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، ۱۹۰۰م، ص۳۸۶-۳۸۷.
  29. هفت لشکر، ۱۳۷۷ش، ص۴۸۰؛
    سعیدی، طومار شاهنامۀ فردوسی، ج2، ۱۳۸۱ش، ص1120؛
    صداقت‌نژاد، طومار کهن شاهنامۀ فردوسی، ۱۳۷۴ش، ص۷۹۶؛
    مشکین، مشکین‌نامه، ۱۳۸۶ش، ص۲۰۵؛
    انجوی شیرازی، فردوسی‌نامه، ۱۳۶۳ش، ج1، ص128-151 و ۱۳۵۸ش، ج۲، ص213-220.

منابع

  • آموزگار، ژاله، زبان، فرهنگ و اسطوره، تهران، معین، ۱۳۸۶ش.
  • انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشن‌ها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۹ش.
  • انجوی شیرازی، ابوالقاسم، فردوسی‌نامه، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۳-۱۳۵۸ش.
  • بهار، محمدتقی، سبک‌شناسی، تهران، چاپخانۀ خودکار، 1380ش.
  • تفضلی، احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به‌تحقیق ژاله آموزگار، تهران، سخن، ۱۳۷۶.
  • ثعالبی مرغنی، حسین، غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، به‌تحقیق زُتنبرگ، پاریس، ۱۹۰۰م.
  • حافظ، غزلیات، سایت گنجور، تاریخ بازدید: 12 دی 1400ش.
  • خالقی مطلق، جلال، «از شاهنامه تا خداینامه»، عصر نو، سال هفتم، شماره 1 و 2، 1386ش.
  • داندس، آ.، «ادب شفاهی»، ترجمۀ پوهاند الهام، دفولکلور اوادب دوه‌میاشتنی خپرونه، کابل، ۱۳۵۳ش.
  • دوستخواه، جلیل، «یادداشت‌ها»، اوستا، تهران، مروارید، 1371ش.
  • زرشناس، زهره، میراث ادبی روایی در ایران باستان، تهران، دفتر پژوهش‌های فرهنگی، ۱۳۸۴ش.
  • سعدی، بوستان، باب دوم، سایت گنجور، تاریخ بازدید: 12 دی 1400ش.
  • سعیدی، مصطفى و هاشمی، احمد ، طومار شاهنامۀ فردوسی، تهران، خوش‌نگار، ۱۳۸۱ش.
  • شایگان، داریوش، ادیان و مکتب‌های فلسفی هند، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۴۶ش.
  • شهریار، گزیده ی غزلیات، سایت گنجور، تاریخ بازدید: 12 دی 1400ش.
  • صداقت‌نژاد، جمشید، طومار کهن شاهنامۀ فردوسی، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۷۴ش.
  • صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، فردوس، ۱۳۴۷-۱۳۵۱ش.
  • ظهیری سمرقندی، محمد، سندبادنامه، به‌تحقیق محمدباقر کمال‌الدینی، تهران، مرکز نشر میراث مکتوب، ۱۳۸۱ش.
  • فردوسی، شاهنامه، به‌تحقیق جلال خالقی مطلق، تهران، نارمک، ۱۳۸۶ش.
  • فوجی‌موتو، ی.، «سفره‌های نذری و اهمیت بررسی آداب و رسوم آیینی زنان در ایران»، فرهنگ مردم، تهران،سال5، شماره 18، ۱۳۸۵ش.
  • قنبری، محمدرضا، «نگاهی به مکتب‌خانه در ایران»، فصلنامۀ فرهنگ مردم ایران، تهران، شماره 9، ۱۳۸۶ش.
  • مشکین، حسین‌بابا، مشکین‌نامه، به‌تحقیق داود فتحعلی بیگی، تهران، مؤسسه انجمن نمایشی، ۱۳۸۶ش.
  • ملک الشعرا بهار، غزلیات، سایت گنجور، تاریخ بازدید: 12 دی 1400ش.
  • مؤید محسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، مرکز کرمان‌شناسی، ۱۳۸۱ش.
  • مولانا، مثنوی معنوی، دفتر اول، سایت گنجور، تاریخ بازدید: 12 دی 1400ش.
  • هادیان طبایی‌زواره، جمال، اُتول‌نامه، تهران، یک، ۱۳۸۸ش.
  • هفت لشکر، به‌تحقیق مهران افشاری و مهدی مداینی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۷ش.
  • Chadwick, H. M. and N. K. Chadwick, The Growth of Literature, Cambridge, 1932-1940