آرایش ایرانی (پیشینه)

از ویکی‌زندگی

آرایش ایرانی (پیشینه)؛ آراستن چهره، مو و اندام با رنگ‌ها و زیورهای گوناگون

واژه آرایش در فرهنگ‌نامه‌ها به‌معنای زیور به‌خود گرفتن و خود را خوش‌نما ساختن آمده است.[۱] آرایش در معنای آراستگی با افزودنِ زیورها، در برابر پیرایش به‌معنای زدودن و کاستن قرار می‌گیرد.[۲]

آرایش در ایران باستان

ایرانیان از هزاران سال پیش، زیورهای سنگی، فلزی و استخوانی را برای آرایش به‌کار می‌بردند. اصلاح ريش مردان به‌شکل مربع، بستن موی سر از پشت با نوار، بالا آوردن موی سر با نیم‌تاج، استفاده از کلاه‌گیس، مواد آرایشی و جواهرات در دوره مادها مرسوم بوده است. تاج، دست‌بند، گردن‌بند زرین و مهره‌های شيشه‌ای نیز از زیورهای زنانه‌ی آن روزگار بوده است.[۳] در دوران هخامنشی، زنـان موی بافته‌شده‌ی خود را پشت‌سر جمع می‌کردند و سر را با تاج و توری می‌آراستند.[۴] در این دوره پیشه آرایشگری، جایگاه اجتماعی داشته است.[۵]

اثرگذاری آموزه‌های اسلام بر آرایش ایرانیان

پذیرش عناصر آراستگی در هر جامعه به باورهای عمومی و ارزش‌های همگانی و نيز به منزلت اجتماعی افراد و گروه‌ها در آن جامعه وابسته است. مردم در هر دوره‌ای، شيوه‌های آرايش و گونه‌های زیبایی پیشینیان را متناسب با اقتضائات روزگار خويش، ارزيابی می‌کنند؛ گاهی شيوه آراستگی پيشينيان را برمی‌گزینند و گاهی زیبایی‌های تازه‌ای می‌آفرینند و یا با حفظ کیفیت زیبایی پیشین در تحول و غنای آن می‌کوشند. حضور اسلام در جامعه ایرانی نقطه‌ی عطفی بود که ایرانیان را به درآميختن آداب و سنت‌های دیرین خود با آموزه‌های اسلامی سوق داد. سفارش قرآن به آراستگی[۶] و تأکيد پيامبر اسلام بر خوشبویی[۷] و زيبندگی ظاهر[۸] ، برای ایرانيان جذاب بود. خضاب کردن، شانه زدن موها و معطر کردن آن با روغن و عطرهای خوشبو، پوشیدن جامه سپید برای زیبایی و پاکیزگی، آراستن چهره و زیور بستن زنان برای شوهران‌شان، از سفارش‌های اسلام است که به تدریج بر سبک زندگی ایرانيان اثر گذاشت.

آرایش ایرانیان در دوره اسلامی

در دوره ميانه از تاریخ ايران اسلامی، داشتن زلف‌های سیاه انبوه و ابروان کمانی و رنگین کردن انگشتان با حنا و آویختن زیورها و تعویذهای آغشته به عنبر و مشک مرسوم بود.[۹] گزارش‌های تاریخی به استعمال فزاینده عطر و مواد آرایشی در این دوره اشاره کرده‌اند.[۱۰] بازار پررونق جواهرفروشان تبریز و علاقه فراوان زنان به خرید طلا و جواهر در سفرنامه ابن‌بطوطه مورد توجه قرار گرفته است.[۱۱]

در دوره صفویه، زنان بافته‌های ابریشمین را بر گیسوان خود می‌آویختند و سر بافته‌ها را با مروارید و زیورهای دیگر می‌آراستند.[۱۲] نقش و نگار بستن دست‌ها و پاها با حنا از گونه‌های آرایشی مرسوم زنان عهد صفوی بود.[۱۳] اما برای مردان تراشیدن موهای سر و گذاردن ریش سیاه پرپشت و آراسته مرسوم بود. برای سپاهیان و نظامیان نیز سبیل بزرگ و انبوهی که انتهای دو سر آن به بناگوش می‌رسید پسندیده‌تر بود.[۱۴] کاربرد عطر، مشک، عنبر و غالیه نیز در میان مردان و زنان عهد صفوی رایج بود و بسیاری از زنان عطردان کوچکی از مشک و عنبر را به انتهای زیورآلات خود می‌آویختند.[۱۵]

مردان عهد زندیه برای آنکه خواجه جلوه نکنند، ریش انبوه سیاهی می‌گذاشتند. مردان در مراقبت و نگهداری از ریش خود کوشا بودند و همواره آینه و شانه کوچکی همراه داشتند. آویختن ساعت با زنجیر طلا یا نقره، عطردان، مهر و نشان از جمله زیورهای مردان در دوره زندیه بود.[۱۶] زنان نیز برای آرايش، کلاهک‌های مجلل، قلاب‌دوزی شده و زیورنشان بر سر می‌نهادند[۱۷] بافتن موها و سیاه کردن چشم‌ها با سرمه و وسمه از ویژگی‌های آرایش زنان عهد زندیه است.

در دورۀ قاجاریه، ابزار و لوازم آرایش زنانه پیشرفت چشمگیری کرد و استفاده از وسمه، سرمه، سفیداب، سرخاب، زرک و حنا بسیار گسترش یافت. زیورآرایی در میان همه زنان طبقات مختلف جامعه عهد قاجار مرسوم بود و هر زنی متناسب با بضاعت مالی به خودآرایی می‌پرداخت. در این دوره، زنان هر بار که به گرمابه می‌رفتند، به شست‌وشوی سر و بدن و حنا بستن و نگارین کردن دست و پا می‌پرداختند و به آراستگی، توجه کاملی داشتند.[۱۸] داشتن ریش سیاه انبوه از ملاک‌های صورت زیبا برای مردان به‌شمار می‌رفت. مردان میان‌سال نیز موهای سر را به پهنای پیشانی تا پشت گردن می‌تراشیدند، و موهای اطراف شقیقه‌ها را نگه می‌داشتند. مردان همچنین ریش و موی خود را با حنا رنگ می‌کردند. ساعت‌هایی که با زنجیر به جیب جامه متصل می‌شد و نیز تسبیح و انگشترهای عقیق و فیروزه از از زیورهای مردان در دوره قاجار بود.[۱۹]

پانویس

  1. آنندراج، فرهنگ آنندراج، 1335ش، ج1، ذیل واژه آرایش.
  2. معین، فرهنگ فارسی، 1378، ذیل واژه آرایش.
  3. گیرشمن، هنر ایران در دوران ماد و هخامنشی، 1346ش، ص264.
  4. بروسیوس، زنان هخامنشی، 1381ش، ص116-117.
  5. بريان، امپراتوری هخامنشی، 1381ش، ج1، ص347.
  6. سوره أعراف، آيه 26 و 32.
  7. کلينی، فروع کافی، 1367ش، ج5، ص496.
  8. شيخ صدوق، الخصال، 1362، ج1، ص242.
  9. ارجانی، سمک عیار، 1356ش، ج1، ص22.
  10. بیانی، زن در ایران عصر مغول، 1352ش، ص70.
  11. ابن‌بطوطه، رحله، 1417ق، ج2، ص76.
  12. شاردن، سياحت‌نامه، 1336ش، ج4، ص73.
  13. شاردن، سياحت‌نامه، 1336ش، ج4، ص73.
  14. شاردن، سياحت‌نامه، 1336ش، ج4، ص216.
  15. دهخدا، لغتنامه، ذیل واژه‌ها.
  16. رجبی، «لباس و آرایش ایرانیان در سده دوازدهم هجری»، ص39-40.
  17. ضياءپور، زیورهای زنان ایران از دیرباز تاکنون، 1348ش، ص396.
  18. سرنا، آدم‌ها و آیین‌ها در ایران، ۱۳۶۳ش، ص153-156.
  19. پولاک، سفرنامه: ایران و ایرانیان، ۱۳۶۱ش، ص113-114.

منابع

  • قرآن
  • آنندراج، محمد پادشاه، فرهنگ آنندراج، به‌کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، خیام، ۱۳۳۵ش.
  • ابن‌بطوطه، رحله، رباط، أكاديميه المملكه المغربيه، 1417ق.
  • ارجانی، فرامرز، سمک عیار، به‌کوشش پرویز خانلری، تهران، ۱۳۵۶ش.
  • بریان،‌ پی‌یر، امپراتوری هخامنشی، ترجمه ناهید فروغان، تهران، قطره، ۱۳۸۱ش.
  • بروسیوس، ماریا، زنان هخامنشی، ترجمه هایده مشایخ، تهران، هرمس، ۱۳۸۱ش.
  • بیانی، شیرین، زن در ایران عصر مغول، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۵۲ش.
  • پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه: ایران و ایرانیان، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، خوارزمی، ۱۳۶۱ش.
  • دلا واله، پیترو، سفرنامه، ترجمه شعاع‌الدین شفا، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۸ش.
  • دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه، زير نظر محمد معین و سيدجعفر شهیدی، تهران، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1377ش.
  • رجبی، پرویز، «لباس و آرایش ایرانیان در سده دوازدهم هجری»، در مجله هنر و مردم، شماره 105، ۱۳۵۰ش.
  • سرنا، کارلا، آدم‌ها و آیین‌ها در ایران، ترجمه علی‌اصغر سعیدی، تهران، زوار، ۱۳۶۳ش.
  • شاردن، ژان، سیاحت‌نامه، ترجمه محمد عباسی، تهران، امیر کبیر، ۱۳۳۶ش.
  • شيخ صدوق، محمد بن علی، الخصال، قم، جامعه مدرسین، 1362ش.
  • ضیاء‌پور، جلیل، زیورهای زنان ایران از دیرباز تاکنون، تهران، وزارت فرهنگ و هنر، ۱۳۴۸ش.
  • کلينی، محمد بن يعقوب، فروع کافی، تهران، دار الکتب الإسلاميه، 1367ش.
  • گيرشمن، رومن، هنر ایران در دوران ماد و هخامنشی، ترجمه عیسى بهنام، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۶ش.
  • معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، امیر کبیر، ۱۳۷۸ش.
  • نفیسی، علی‌اکبر، فرهنگ، به‌کوشش محمدعلی فروغی، تهران، خیام، ۱۳۱۸ش.