ادبیات شفاهی (گونهشناسی)
ادبیات شفاهی (گونهشناسی)؛ انواع ادبیات شفاهی
ادبیات شفاهی یا ادبیات عامه (عامیانه)، میراث ادبی اقوام گوناگون و شامل سنتهای داستانی، غیرداستانی و نمایشی است که از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود.
معمولا آثار ادبی را براساس ویژگیهای عامی که در آنها وجود دارد، طبقهبندی میکنند تا شناخت و نقد آنها آسانتر شود.[۱] در ایران از دیرباز، آثار ادبی را به دو دستهی کلی نظم و نثر تقسیم میکردهاند. شعرها نیز بنابر قالبهای متفاوت آنها، طبقهبندی میشدند. اما در این تقسیمبندی، به معنا و مواد تشکیلدهندهی آثار، اهمیتی داده نمیشد و بنابراین، برخی از متخصصین، اینگونه دستهبندی را غیرعلمیترین نوع طبقهبندی عنوان کردهاند.[۲] در افغانستان نیز که میراث فرهنگی مشترکی با ایران دارد، همین تقسیمبندیها رایج است.[۳] ایراد دیگر این دستهبندی را تمرکز بر نظم و غفلت کامل از نثر دانستهاند. در منابع کهن، به انواع گوناگون روایتها اشاره نشده و کلماتی همچون داستان، قصه، حکایت، مَثل و تمثیل در اغلب موارد بهصورت مترادف در نظر گرفته شدهاند.[۴] با این حال، نثر، در ادبیات شفاهی ایران، وضعیتی کاملا متفاوت دارد و دستهبندیهای روشنی برای آن، ارائه شده است.
ادبیات داستانی (ادبیات روایی)
آثاری در این گروه قرار میگیرند که علاوهبر خاصیت روایی، از ویژگی تخیل نیز برخودار هستند. برخی از پژوهشگران، تنها داستانهای منثور را در این گروه قرار میدهند و آثار منظومی همچون «ویس و رامین» را که از منظومههای غنایی و بزمی هستند، عضو این دسته نمیدانند.[۵] گروه دیگر از پژوهشگران ادبی، تمام آثار داستانی، اعم از نظم و نثر را در ردیف ادبیات داستانی قرار میدهند.[۶] در ادبیات داستانی شفاهی، بخش اصلی داستانها به زبان نثر بیان شدهاند و جنبههای عاطفی، تخیلی و هنری در داستانهای شفاهی بسیار قوی بوده و نخستین هدف آنها نیز سرگرم کردن مخاطبان است. حتی، برخی از گویندگان، اهداف آموزشی و تربیتی خود را در جایگاههای بعدی قرار میدهند.[۷]
افسانه
از کهنترین انواع ادبیات شفاهی که در میان اقوام مختلف رایج بوده است. برخی، افسانه را مردمیترین نوع ادبیات شفاهی میدانند.[۸] کلمهی افسانه، در نقاط مختلف ایران، با گویشهایی متفاوتی بیان میشود. برای مثال، در خراسان و مازندران آن را «اوسنه» و «اوسانه» گویند، در شیراز و در مناطق جنوبی ایران به آن «قصه»، در اراک به آن «شوقات»، در خور و بیابانک آن را «اوسون» و در کهلگیلویه و بویراحمد آن را «مَتَل» خوانند.
اسطوره
بنا بر پژوهشهای صورتگرفته، اسطوره، شامل باورهای مقدس انسان در مرحلهی خاصی از تحولات اجتماعی است.[۹] این باورهای مقدس نیز چگونگی ایجاد یک چیز و آغازِ بودن آن را توصیف میکنند که تحت تأثیر عوامل مافوق طبیعی هستند.[۱۰] برخی از پژوهشگران، با تحلیل اسطورهها، به عقاید و ساختار فرهنگی و طبقاتی اقوام مختلف دست مییابند.
قصه
نوعی ویژه از انواع روایی است که مضمون دینی داشته و هدف آن، پند، اندرز یا ترویج اندیشههای دینی است.
حکایت
در ادبیات شفاهی، حکایت، به نقلهایی درباره اشخاص تاریخی، حوادث و نامهای جغرافیایی گفته میشود که جنبه خبری و اطلاعرسانی دارند، همچنین، این نقلها از نظر راوی، کاملا درست و حقیقی هستند، هرچند، ممکن است گاهی واقعیت نداشته باشند،[۱۱] مانند آنچه که در جلد نخست فردوسینامه، درباره شخصیت فردوسی گفته شده است (از زبان مردم گردآوری شده). در تاجیکستان، بهجای واژه حکایت از «روایت» استفاده میکنند.
لطیفه
از رایجترین گونههای ادبیات شفاهی در ایران است. علاقهی ایرانیان به این گونهی ادبی، در حدی است که حتی درباره جدیترین مسائل اجتماعی نیز به ساخت مضامین طنزآمیز میپردازند. برخی از متخصصین معتقدند که کمتر ملتی را میتوان در دنیا یافت که به اندازه ایرانیان به لطیفه، علاقهمند باشند.[۱۲]
ادبیات نمایشی
در فرهنگ مردم ایران، بهدلیل وجود آیینهای متفاوت، ادبیات نمایشی از دیرباز حضور داشته است. یکی از ویژگیهای اینگونه نمایشها، اجرای آنها در زمانی مشخص است. در حقیقت، اینگونه نمایشها، فصلی و مناسبتی هستند.[۱۳]
نقالی
از نظر هنری، نقالی، نوعی نمایش تکنفره است که در آن، نقال هم داستان را روایت میکند و هم بهجای تکتک شخصیتها، ایفای نقش میکند. این واژه، که ریشهای عربی دارد، بهمعنی بسیار نقلکننده، جابهجا کننده و قابل حمل است.[۱۴] به عقیدهی گروهی از پژوهشگران، نقالی، بخشی از یک پدیدهی وسیعتر بهنام «داستانگزاری» است[۱۵] که قدمتی طولانی داشته و در منابع مکتوب بسیاری از دوران ایران باستان و پس از اسلام، به این طیف از ادبیات نمایشی اشاره شده است. امروزه، نقالی، تنها در برخی از قهوهخانههای کهن و جشنوارهها اجرا میشود.
پردهخوانی
پردهخوانی در حقیقت، نوعی قصهخوانی است که در آن از پردهای مصور بهمنظور اجرای داستان یا حکایت استفاده میشود. از این نوع ادبیات نمایشی، با نامهای «پردهداری»، «شمایلگردانی» و «پردهگردانی» نیز یاد میشود.[۱۶] عمدهترین موضوع پردهخوانی، شرح واقعهی عاشورا است. به اینگونه آیینهای نمایشی، «مجالس اصلی» نیز میگویند. به بخش دیگری از قصهها نیز، «مجالس فرعی» گویند، مانند قصه ضامن آهو و عاق والدین. این اجراهای نمایشی، معمولا در زیارتگاهها، امامزادهها و اماکن مقدس انجام میشود.[۱۷] به کسی که این نمایش را اجرا میکند نیز «پردهخوان»، «مرشد» یا «درویش» گفته میشود. مرشد، پس از نصب پرده بر دیوار، با ذکر «بسم الله ...» کار خود را شروع میکند، سپس شعری میخواند که در آن «بسم الله» بهکار رفته باشد، برای مثال:[۱۸]
اول از حمد خدا آیه بسم الله است | دوم از نام محمد که رسول الله است |
پردهخوان، با در نظر گرفتن حال و هوای مجلس، گریزهایی به اشعاری متناسب میزند. برای مثال، بههنگام شهادت علیاصغر، لالایی میخواند. در انتهای کار، نوبت به «مدد» میرسد و پردهخوان با «دَوَران» در مجلس، از حضار در مجلس درخواست انعام میکند. در همین حین، پردهخوان، دعای خیری را نیز متناسب با سن و جنس افراد بر زبان میآورد.
روضهخوانی
این نوع از ادبیات نمایشی، شکل خاصی از نقل مصائب اولیای دین و بهویژه شهادت امام حسین، بر بالای منبر است که با احساساتی معنوی بیان میشود و مخاطبین را متأثر میکند. قدمت روضهخوانی، بهشکل امروزی آن، به دوران صفویان برمیگردد و ریشههای آن را میتوان در کتاب «روضة الشهدا» واعظ کاشفی جستوجو کرد.[۱۹] پس از مدتی، روضهخوانان به دو گروه «واعظان» و «ذاکران» تقسیم شدند؛ واعظان، به مباحث اخلاقی و تفسیر قرآن و بیان احکام پرداخته و با ذکر مصیبتی مختصر، منبر را به پایان میرسانند. پس از آن، ذاکران، به ذکر مصیبتی مفصلتر پرداخته و اشعاری را در رثای بزرگان دینی بر زبان میآورند.
چاووشخوانی
این کلمه که ریشه در زبان ترکی دارد با معانی مختلفی در زبان فارسی بهکار میرود. در منابع کهن، مانند برهان قاطع و فرهنگ آنندراج، چاووشخوان، بهمعنای پیشاهنگ کاروان آمده است. همین معنی نیز در میان مردم رایجتر است و چاووشخوان به فردی گفته میشود که اعلامکننده سفر به عتبات عالیات بوده و مردم را به پیوستن به گروههای زیارتی دعوت میکند.
نمایشهای زنانه
به نمایشهایی گفته میشود که در محافل زنانه برگزار میشدند. در این نمایشها، به مسائل زنانه پرداخته میشد که بیان آنها در خارج از چنین مجالسی ممکن نبوده است. هرچند، گاهی جدیترین مسائل نیز به زبان شوخی بر زبان آورده میشد. برخی معتقدند که خنده و طنز، از جمله ویژگیهای اصلی اینگونه بازیها بودهاند. در این بازیها، آنچه که در عُرف جامعه ناپسند بوده را امری قابلقبول قلمداد میکردهاند. برای اجرای نقش مردان نیز، خود زنان این کار را با پوششی مردانه اجرا میکردند. زبان این نوع از ادبیات شفاهی نیز، زبانی شکسته و گفتاری است، مانند:[۲۰]
خاله جون قربونتم // حیرونتم // آتیش سر قلیونتم // آفتاب لب رختبونتم
زنان، در این بازیها، از ابزاری همچون دف، تنبک و داریه نیز بهره میگرفتند. برخی از این بازیها، همچون عموسبزی فروش، خاله رورو، گندم گل گندم، آبجی صنم و هوو در منابع مکتوب، با روایاتی متفاوت ثبت شدهاند.[۲۱]
عاشیقها
نوازندگان و خوانندگان دورهگردی بودند که در مجالس جشن و در اماکن عمومی مانند قهوهخانهها به اجرا میپرداختند. اصطلاح «عاشیق» که در گذشته با نامهای «اوزان»، «اوزانچی»، «یانشاق»، «وارساق» و «دده» معروف بود، از سده نهم قمری رایج شد.[۲۲] برخی معتقدند که چون این گروه از هنرمندان، به وطن، دین، هنر و فرهنگ عشق میورزیدند به آنها عاشیق میگویند.[۲۳] ادبیات عاشیقها را به دو بخش عمده تقسیم میکنند: 1. داستانها (رزمی یا حماسی، بزمی یا عاشقانه)؛ 2. سرودههای غنایی. امروزه، روایتهای مختلفی از این داستانها در کشورهای ایران و افغانستان موجود است.
شعرخوانی
این نوع از ادبیات شفاهی، نوعی داستانگویی منظوم است که در آن از ادوات موسیقی نیز استفاده میشود. این داستانها، مضامینی همچون عشق، وقایع تاریخی، جنگهای قبیلهای، داستانهای مذهبی و داستانهای حاوی پند و اندرز را شامل میشود. به اینگونه داستانگوییها «شائر (شاعر)» نیز میگویند.
شاهنامهخوانی
خواندن شاهنامه با آوازی مخصوص در میان جمع را شاهنامهخوانی گویند. پژوهشگران، قدمت این نوع از ادبیات شفاهی را برابر با قدمت خود شاهنامه میدانند.[۲۴]
انواع مستقل ادبیات شفاهی
ادبیاتی همچون چیستان، متلک، دعا، کنایه و مَثل را نمیتوان در گروه ادبیات نمایشی یا داستانی گنجاند. بههمین دلیل، گروه سومی از ادبیات شفاهی را با عنوان ادبیات مستقل در نظر میگیرند.
شعر
این نوع از ادبیات شفاهی در ایران، سابقهای دیرینه دارد. کهنترین سند موجود در اینباره، اوستا، کتاب دینی زردشتیان است. از اشعار شفاهی ایرانیان در دوره پیش از اسلام، اشعار اندکی باقی مانده است.[۲۵] از سدههای نخستین ورود اسلام به ایران، اشعاری شفاهی برجای مانده که ریشهای ساسانی دارند.[۲۶] این اشعار را مشابه با اشعار کودکانهای همچون «اَتل مَتل» دانستهاند. در کنار این شعرها، گروهی دیگر از اشعار وجود داشتهاند که در تاریخ ادبیات ایران از آنها با نام «فهلویات» یاد میشود. معروفترین قالب شعری اینگونه اشعار، که بهصورت شفاهی در بین مردم رایج هستند، دوبیتی است. از دیگر انواع شعر شفاهی، میتوان به «حراره» اشاره کرد. مضمون این شعرها، هجوآمیز بوده است.
چیستان
چیستانها، یکی از قدیمیترین انواع ادبیات شفاهی هستند که در هر دو نوع نظم و نثر وجود دارند. در چیستان، گوینده، ویژگیها و صفات یک شیء را بهصورت اشارهای مطرح کرده و از مخاطب انتظار پاسخ دارد. چیستان در گویشهای مختلف ایرانی، بهصورت «مَتل»، «مملوک»، «متلوکه» و «متله» در زبان کردی؛ «چِنه چِنه» در گویش بختیاری؛ «بَر» در میناب و «معما» در مازندران، کرمان و قم ادا میشود. در تاجیکستان نیز به آن «چیستون»، «یافتَنَک» یا «غَوَستک» و در بخارا آن را «شُک می یافتنکی» گویند.[۲۷] هدف از چیستان، تربیت، آموزش، تقویت و پرورش ذهن کودکان است.[۲۸]
معما
چیستان، در طول تاریخ، از نظر ادبی، زبان، موضوع، هدف و مخاطب دچار تغییراتی شده و در نهایت جای خود را به معما داد. معما، در لغت بهمعنی پوشیده و گنگ است. در ذکر معما، هدف گوینده بیشتر اظهار فضل است تا تقویت ذهن مخاطب.[۲۹]
امثال و حکم
از گونههای مشترک میان ادبیات شفاهی و تألیفی است. هدف از امثال و حکم، معمولا پند و اندرز است. در زبان گفتاری به مثل، «ضربالمثل» گویند.
ماشیننوشتهها
به این نوع از ادبیات شفاهی، ادبیات جادهای نیز گفته میشود که قدمتی طولانی ندارند و تنها پس از رواج خودرو در ایران، مرسوم شدند.
گورنگارها
عموما بهصورت کندهکاری بر سنگ گور افراد است که در ایران از پیشینهای طولانی برخوردار است. هر یک از نوشتهها و نقشهای طراحیشده، مفاهیمی ویژه دارند که علاوه بر باورهای مردم در یک بازه زمانی، نشاندهندهی تقلید از دورههای تاریخی دیگر نیز هستند.[۳۰]
دیوارنوشتهها
این رسم، از دوران پادشاهان گذشته مرسوم بوده است. مردم نیز بر دیوار مکانهای عمومی، مدارس، زیارتگاهها و مقابر، جملات و اشعاری را بهیادگار مینویسند.
نوشتههای روی اشیاء
از دیرباز، برخی از مردم، روی برخی اشیاء مانند دف، قاب آینه، کشکول، شمعدان، جعبهی آرایش، منقل، شانه و قلیان، اشعاری را ثبت میکردند.
سوگند، دعا، نفرین و دشنام
در اینگونه از ادبیات شفاهی، گوینده از آرایههای مختلف ادبی برای رساندن مقصود مورد نظر استفاده میکند. برای مثال، در راستای نفرین کسی میگویند، «الهی نان سوار و تو پیاده باشی».
ادبیات کودکان
همواره بخش بزرگی از ادبیات شفاهی، در میان اقوام و ملل مختلف، به کودکان اختصاص دارد. هدف از این نوع ادبیات شفاهی، آموزش کودکان، پرورش ذوق و پرورش جسمانی آنها است. در این ادبیات، تعداد زیادی واژهی نامفهوم، تنها بهدلیل هارمونی و نظم اشعار بهکار رفتهاند.
لالایی
آوازی است که با هدف آرامش کودک و خواباندن او، بهصورتی موزون زمزمه میشود.[۳۱]
ناز و نوازش
این ترانهها، پس از آنکه کودک توانایی عکسالعمل را پیدا کرده باشد، خوانده میشوند. مضمون این ترانهها، ستایش کودک همراه با ناز و نوازشی بسیار است. از این ترانهها، روایات متعددی در سراسر ایران وجود دارد. برای مثال،
این دخترم چه ناز داره | چه زلفای دراز داره |
بازی
این گونهی ادبیات شفاهی، که بهصورت ترانه مطرح میشود، مخصوص کودکان دو سال به بالا است.[۳۲] هدف از این ترانهها، که همراه با فعالیت و بازی است، مشارکت کودکان است. ترانههایی مانند «لی لی لی حوضک» و «اَتَل مَتَل توت مَثَل» از این دسته هستند.
مَتَل
این نوع از ادبیات شفاهی، همراه با داستانی کوتاه و ساده بیان میشود.
پانویس
- ↑ شفیعی کدکنی، «انواع ادبی و شعر فارسی»، ۱۳۵۲ش، ص۹۷-۹۸.
- ↑ شمیسا، انواع ادبی، ۱۳۷۰ش، ص۳۸-۳۹.
- ↑ قویم، «انواع ادبیات عامیانۀ دری»، ۱۳۵۲ش، ص۱۰.
- ↑ پورنامداریان، رمز و داستانهای رمزی در ادب فارسی، ۱۳۶۴ش، ص۱۱۴.
- ↑ میرصادقی، واژهنامۀ هنر داستاننویسی، ۱۳۸8ش، ص۲۱.
- ↑ بروئین، «سبکهای سنتی»، ۱۳۸۲ش، ص۲۹؛
براهنی، قصهنویسی، ۱۳۶۲ش، ص۴۰. - ↑ محجوب، ادبیات عامیانۀ ایران، ۱۳۸۷ش، ص۵۰.
- ↑ رحمانی، افسانههای دری، ۱۳۷۴ش، ص۴۱.
- ↑ بهار، پژوهشی در اساطیر ایران، ۱۳۸۱ش، ص۳۷1.
- ↑ الیاده، افسانه و واقعیت، ۱۳۶۷ش، ص۱۱.
- ↑ رحمانی، افسانههای دری، ۱۳۷۴ش، ص۹۳-۹۴.
- ↑ سیپک، ادبیات فولکلور ایران، ۱۳۸۴ش، ص۸۳.
- ↑ صادقی، «مدخلی بر نمایش آیینی»، ۱۳۷۳ش، ص۲۷۹.
- ↑ قیم، فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی، ۱۳۸۷ش، ص۱۱۳۵.
- ↑ صفا، «اشارهای کوتاه به داستانگزاران و داستانگزاری تا دوران صفویه»، ۱۳۶۸ش، ص۴۶۳.
- ↑ بیضایی، نمایش در ایران، ۱۳۴۴ش، ص۷۳؛
خلج، تاریخچۀ نمایش در باختران، ۱۳۶۴ش، ص۶۱. - ↑ غریبپور، «هنر مقدس صورتخوانی (پردهخوانی)»، ۱۳۷۸ش، ص۵۶.
- ↑ «نبیالله بهاری»، مرشدان پردهخوان ایران، ج15، ۱۳۸۶ش، ص17.
- ↑ چلکوفسکی، «روضة الشهدا و هنرهای نمایشی در ایران»، ۱۳۷۹ش، ص۱۰۱.
- ↑ انجوی شیرازی، بازیهای نمایشی، ۱۳۵۲ش، ص۱۴.
- ↑ احمدی، کهنههای همیشه نو، ۱۳۸۰ش، ص۴۶-۵۰ و ۱۲۳ و ۱۳۶-۱۴۰.
- ↑ رئیسنیا، کوراوغلو در افسانه و تاریخ، ۱۳۷۷ش، ص۸۷.
- ↑ هاشمزاده، تحقیقی در موسیقی سنتی آذربایجان، ۱۳۷۷ش، ص۱۳؛
سفیدگر شهانقی، «نگاهی به هنر و ادبیات عاشیقهای آذربایجان»، ۱۳۸۲ش، ص۱۳۸-۱۴۰؛
درویشی، آیینه و آواز، ۱۳۷۶ش، ص۱۰۶. - ↑ آیدنلو، «پیشینۀ مکتوب و چندصدسالۀ برخی روایات مردمی ـ شفاهی شاهنامه»، ۱۳۸۷ش، ص۷۵.
- ↑ تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ۱۳۷۶ش، ص۱۹۰.
- ↑ اسماعیلپور، اسطوره، بیان نمادین، ۱۳۷۷ش، ص۱۴۱.
- ↑ صوفیزاده، «چیستان و خصوصیتهای آن»، ۱۳۷۲ش، ص۳۶.
- ↑ فرخاریی، «سیری در ادبیات عامیانۀ افغانستان»، ۱۳۸۳ش، ص۱۷۴.
- ↑ صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج4، ۱۳۴۷-۱۳۵۱ش، ص۱۹۴.
- ↑ شایستهفر، «تزیینات کتیبهای سنگ قبرهای شیخ صفی و تطبیق آن با نهارخوران گرگـان»، ۱۳۸۸ش، ص۸۰.
- ↑ انجوی شیرازی، گذری و نظری در فرهنگ مردم، ۱۳۷۱ش، ص۳۲-۳۳.
- ↑ قزلایاغ، ادبیات کودکان و نوجوانان و ترویج خواندن، ۱۳۸۳ش، ص۱۲۸.
منابع
- آیدنلو، سجاد، «پیشینۀ مکتوب و چندصدسالۀ برخی روایات مردمی ـ شفاهی شاهنامه»، تهران، فرهنگ مردم، س7، شماره 24 و 25، ۱۳۸۷ش.
- احمدی، مرتضى، کهنههای همیشه نو، تهران، ققنوس، ۱۳۸۰ش.
- اسماعیلپور، ابوالقاسم، اسطوره، بیان نمادین، تهران، سروش، ۱۳۷۷ش
- الیاده، م، افسانه و واقعیت، ترجمۀ نصرالله زنگویی، تهران، ۱۳۶۷ش.
- انجوی شیرازی، ابوالقاسم، بازیهای نمایشی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۲ش.
- انجوی شیرازی، ابوالقاسم، گذری و نظری در فرهنگ مردم، تهران، اسپرک، ۱۳۷۱ش.
- براهنی، رضا، قصهنویسی، تهران، نشر نو، ۱۳۶۲ش.
- بروئین، ج. ت. پ. دو.، «سبکهای سنتی»، ادبیات داستانی در ایرانزمین (از سری مقالات دانشنامۀ ایرانیکا)، ترجمۀ پیمان متین، تهران، ۱۳۸۲ش.
- بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران، آگه، ۱۳۸۱ش.
- بیضایی، بهرام، نمایش در ایران، تهران، کاویان، ۱۳۴۴ش.
- پورنامداریان، تقی، رمز و داستانهای رمزی در ادب فارسی، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۶۴ش.
- تفضلی، احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، بهتحقیق ژاله آموزگار، تهران، سخن، ۱۳۷۶.
- چلکوفسکی، پ.، «روضة الشهدا و هنرهای نمایشی در ایران»، فصلنامۀ تئاتر، ویژۀ پژوهشهای تئاتری، تهران، دوره جدید، شماره 6-9، ۱۳۷۹ش.
- خلج، منصور، تاریخچۀ نمایش در باختران، تهران، منصور خلج، ۱۳۶۴ش.
- درویشی، محمدرضا، آیینه و آواز، تهران، حوزه هنری، ۱۳۷۶ش
- رحمانی، روشن، افسانههای دری، تهران، سروش، ۱۳۷۴ش.
- رحمانی، روشن، افسانههای مردم فارسیزبان، تهران، ۱۳۸۰ش.
- رئیسنیا، رحیم، کوراوغلو در افسانه و تاریخ، تهران، دنیا، ۱۳۷۷ش.
- سفیدگر شهانقی، حمید، «نگاهی به هنر و ادبیات عاشیقهای آذربایجان»، تهران، گوهران، س1، شماره 1، ۱۳۸۲ش.
- سیپک، ی، ادبیات فولکلور ایران، ترجمۀ محمد اخگری، تهران، ۱۳۸۴ش.
- شایستهفر، مهناز، «تزیینات کتیبهای سنگ قبرهای شیخ صفی و تطبیق آن با نهارخوران گرگـان»، تهران، کتاب ماه هنر، شماره 134، ۱۳۸۸ش.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا، «انواع ادبی و شعر فارسی»، تهران، خرد و کوشش، ۱۳۵۲ش.
- شمیسا، سیروس، انواع ادبی، تهران، باغ آینه، ۱۳۷۰ش.
- صادقی، قطبالدین، «مدخلی بر نمایش آیینی»، فصلنامۀ تئاتر، تهران، شماره 26، ۱۳۷۳ش.
- صفا، ذبیحالله، «اشارهای کوتاه به داستانگزاران و داستانگزاری تا دوران صفویه»، ایرانشناسی، تهران، س1، شماره 3، ۱۳۶۸ش.
- صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، فردوس، ۱۳۴۷-۱۳۵۱ش.
- صوفیزاده، اسدالله، «چیستان و خصوصیتهای آن»، دوشنبه، مردم گیاه، س1، شماره 1، ۱۳۷۲ش.
- غریبپور، بهروز، «هنر مقدس صورتخوانی (پردهخوانی)»، فصلنامۀ هنر، تهران، دوره جدید، شماره 40، ۱۳۷۸ش.
- فرخاریی، احمد یاسین، «سیری در ادبیات عامیانۀ افغانستان»، تهران، پل فیروزه، س4، شماره 14، ۱۳۸۳ش.
- قزلایاغ، ثریا، ادبیات کودکان و نوجوانان و ترویج خواندن، تهران، سمت، ۱۳۸۳ش.
- قویم، پوهنمل عبدالقیوم، «انواع ادبیات عامیانۀ دری»، کابل، ادب، س21، شماره 3، ۱۳۵۲ش.
- قیم، عبدالنبی، فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی، تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۸۷ش
- محجوب، محمدجعفر، ادبیات عامیانۀ ایران، بهتحقیق حسن ذوالفقاری، تهران، زمستان، ۱۳۸۷ش.
- میرصادقی، جمال و میرصادقی، میمنت، واژهنامۀ هنر داستاننویسی، تهران، کتاب مهناز، ۱۳۸۸ش .
- هاشمزاده، سلیمان، تحقیقی در موسیقی سنتی آذربایجان، اورمیه، جهاد دانشگاه ارومیه، ۱۳۷۷ش.
- «نبیالله بهاری»، مرشدان پردهخوان ایران، بهتحقیق حمیدرضا اردلان، تهران، فرهنگستان هنر، ۱۳۸۶ش.
- Wellek, R. and A. Warren, Theory of Literature, Penguin Books, 1949.