سبق‌خوانی

از ویکی‌زندگی

سبق‌خوانی؛ روش آموزش سنتی در افغانستان.
سَبَق‌خوانی که به آن بچه‌خوانی هم می‌گفتند، از ابتدایی‌ترین و قدیمی‌ترین شیوه‌های آموزشی در افغانستان است. این شیوه هنوز هم در برخی از مناطق آن کشور متداول است.

اهداف

هدف اصلی از این نوع آموزش، در ابتدا قرآن‌آموزی است. در مرحلۀ بعد یادگیری احکام و مسایل شرعی و در نهایت خواندن کتاب‌های فارسی از دیگر اهداف این شیوۀ آموزشی به شمار می‌روند.[۱]

تاریخچه

سبق‌خوانی، شیوۀ سنتی و اصیل آموزش در بین مسلمانان است. در افغانستان این شیوۀ آموزش، تا زمان تأسیس اولین مکتب رسمی تحت عنوان «حبیبیه» در سال 1282ش در زمان حاکمیت حبیب‌الله خان، تنها شیوۀ آموزش در کشور بود. بعد از آن به‌مرور زمان مکاتب دولتی در ‌تمام نقاط کشور گسترش یافته و سبق‌خوانی از رونق افتاد.[۲]

شیوۀ آموزش

آموزش قرآن در مکتب‌خانه یا سبق‌خوانی به‌صورت «هَجّی» صورت می‌گیرد؛ برای مثال، شاگردان برای خواندن «قل‌اعوذ» باید روش زیر را یاد بگیرند: قاف لام پِیش قُل، اَلِف زَبَر اَ، عَین پِیش عُو، ذال پِیش ذُو: «قُل اَعُوذُ». آموزش از سوره‌های کوچک قرآن آغاز شده و ادامه می‌یابد تا جزء سی‌ام قرآن به پایان برسد. گاهی آموزش روخوانی در یک فصل و گاهی در دو فصل به پایان رسیده و سپس نوبت به روان‌خوانی می‌رسد که از اول قرآن شروع شده و به‌سمت آخر آن ادامه می‌یابد. بعد از روان‌خوانی قرآن، نوبت به کتاب‌های دیگر می‌رسد. شاگردان بیشتر در دو نوبت صبح و چاشت سَبَق (درس) می‌گیرند.[۳]

زمان آموزش

مکاتب خانگی بیشتر در زمستان‌ها دایر می‌شوند. در قدیم کسانی‌ که اندک سوادی داشتند در این زمان در خانۀ خود، منبر یا مسجد روستا تعدادی کودک و نوجوان را جمع کرده و به آموزش آنها می‌پرداختند. گاهی اهالی روستاها ملایی را برای آموزش فرزندان خود اجیر می‌کردند.[۴]

متون آموزشی

شاگردان اغلب به دو گروه تقسیم می‌شدند:

  1. ابتدایی‌ها از الف، ب شروع کرده و همین‌طور تا هفت هیکل، سی‌پاره، قرآن هیجی و روانی بالا می‌رفتند.
  2. سیاه‌خوان‌ها از کریما (پنج کتاب) شروع می‌کردند. کتاب‌های دیگری هم رایج بود که بچه‌های سیاه‌خوان، سَبَق (درس) می‌گرفتند مانند سبز‌پری، ورقه گلشاه، ملک ارسلان، حیدربیک، فلک‌ناز، نجمان، حافظ، حمله حیدری، جام گیتی‌نما، طریق‌البکاء، خزائن الاشعار، جوهری، ریاض ‌القدس، انوار ‌المجالس و منتهی‌ الآمال.[۵]

تنبیه

شیوۀ آموزشی ملایان مکتب معمولاً خشونت‌آمیز و با تنبیه بدنی شاگردان همراه بود. یکی از برنامه‌های خشونت‌بار سبق‌خوانی، پس‌پُرسی یا امتحان هفتگی بود که روز پنج‌شنبه انجام می‌شد. در تنبیه، هر آخوند شیوۀ خود را داشت. بعضی آخوند‌ها پاها را به فلک بسته، قَف‌پایی (کَف‌پایی) می‌زدند. بعضی با تال (شاخۀ) زرد‌بید یا درخت توت، به کف دست یا پای بچه‌ها می‌زدند. بعضی گوش‌کَشَک و گوش‌تَوَک (پیچاندن گوش) می‌کردند. بعضی بچه‌ها را به روی خوابانده با تال به پشت و باسن آنها می‌زدند. بعضی هم دو شاگرد را که اشتباه‌های‌ آنها برابر بود، روبروی یگدیگر قرار داده آنها را مجبور می‌کردند به همدیگر سیلی بزنند. برخی از بچه‌ها در حین مجازات، خود را تَر می‌کردند. پنجشنبه‌شب، بیشتر بچه‌ها با دست‌ها و پاهای باد کرده، بدن آماسیده و کبود به خانه‌های‌ خود می‌رفتند. پدر و مادر شاگردان اعتراضی نداشتند. بدین‌ترتیب، پنج‌شنبه را ماتم‌شنبه، جزا‌شنبه و تب‌شنبه می‌نامیدند.[۶]

حقوق ملا

سبق‌خوانی فقط در سه ماه زمستان دایر می‌شد، فصلی که به‌دلیل برودت هوا و بارش سنگین برف، کار و بار تعطیل و بچه‌ها بیکار می‌شدند. کلان‌ها و ریش‌سفیدان روستا، با ملایی صحبت و توافق می‌کردند که به بچه‌ها سَبَق بدهد و در عوض از هر بچه‌ای، مقداری پول یا جنس، اجرت دریافت کند. ملای مکتب علاوه بر سبق‌دادن به بچه‌ها، جمعه‌خوانی، کفن‌ودفن میت و پاسخگویی به سوالات شرعی را نیز به عهده داشت و از هر خانه مقداری غله (گندم) می‌گرفت.[۷]

مکان سبق‌خوانی

مکتب زمستانی، یا مکان ثابت داشت و بچه‌ها همه روزه در منبر جمع می‌شدند و یا مکان ثابت نداشت و خانه به خانه در گردش بود. بچه‌ها، هر روز صبح، جمع شده و نزدیک غروب مرخص می‌شدند. آنها، نان (غذای) ظهر را در مکتب می‌خوردند.[۸]

فواید و مضرات

در مکتب، نوشتن یا خط‌‌نویسی مورد توجه نبود. شاگردان در دراز‌مدت می‌توانستند بخوانند اما توانایی نوشتن نداشتند. در این شیوه، معلمین بیشتر اوقات با كوچك‌ترين خطا، شاگردان را به‌شدت تنبيه مي‌كردند. یکی از مشكلات اساسی این مکاتب، یک‌جا بودن شاگردان رده‌هاي مختلف سني در یک محل بود.[۹]

رسومات

سبق‌خوانی رسوماتی داشت از جمله «دست بسته ‌کردن»، «پَس‌خوانی»، «پَس‌پرسی»، «ناخارک» و حلوای «الهيکم التکاثر»؛

دست بسته کردن

در مکاتب آخوندی زمانی‌که درس شاگردی به سوره «الم نشرح» نزدیک می‌شد، در یک روز آفتابی و مناسب، با اطلاع به خانوادۀ او، آخوند، شاگرد را همراه یکی دو نفر از بستگان او به نزد خود فرا می‌خواند. شاگرد به‌دستور آخوند، کف دو دست را مقابل یکدیگر قرار می‌داد به‌گونه‌ای که هر انگشت با انگشت همسان دست دیگر، روبرو قرار گیرد. آن وقت آخوند هر دو انگشت را با یک گِرِه می‌بست. سپس دو بچۀ تَکرَه (چالاک) و فعال مکتب‌خانه را ماسِل (مأمور) می‌کرد تا مراقب اوضاع باشند و فرد را به خانۀ اقوام و بستگان او ببرند. آنها به خانۀ هر یک از اقوام که وارد می‌شدند، صاحبخانه با باز کردن یک گِرِه و دو انگشت، مقداری پول در جیب شاگرد ریخته و یا به ماسل‌ها تحویل می‌دادند. همین‌طور خانۀ بعد و گره بعد، برنامه ادامه پیدا می‌کرد تا گره‌ها تمام می‌شد. در صورت تمام شدن گره و باقی‌ماندن اقوام، ماسل‌ها این اختیار را داشتند تا دوباره به‌همان ترتیب سابق انگشت‌های شاگرد را گره زده و به سراغ اقوام بعدی بروند. این کار با لذت و هیجان تمام پایان یافته و پول میان شاگرد، ماسل‌ها و آخوند تقسیم می‌شد.[۱۰]

پَس‌خوانی

برنامۀ هفتگی برای مرور درس‌های سابق بود که هر هفته با برنامه‌ریزی ملا صورت می‌گرفت. مهم‌ترین مشکل پس‌خوانی نگرانی از پس‌پرسی بود که متعاقب آن و در آخر هفته توسط ملای مکتب از شاگردان به‌عمل می‌آمد.[۱۱]

پَس‌پُرسَک

پس‌پرسی و پس‌پرسانی، امتحانی هفتگی بود که آخوند مکتب در فصل زمستان از شاگردان می‌گرفت. یکی از رسومات بسیار مهم و هراسناک در مکتب‌ها رسم هفتگی پس‌پرسک بود که در روزهای پنجشنبه صورت می‌گرفت. همۀ بچه‌ها از رسیدن روز پس‌پرسی وحشت داشتند و گرفتار اضطراب، دلهره، تشویش و کابوس می‌شدند. شاگرد هرچه در طول یک هفته خوانده بود، مجبور بود به استاد تحویل بدهد. اگر درس را خوب خوانده بود و بدون غلط امتحان می‌داد، آسوده بود. اگر خوب نخوانده بود، آن روز برای شاگرد روزی سخت محسوب می‌شد؛ زیرا هر غلط مساوی با یک ضربۀ تال (چوب) زرد‌بید بود. بعضی از شاگردان ممکن بود ده غلط داشته باشند، در نتیجه ده ضربۀ تال می‌خوردند.[۱۲]

عصر روز پنج‌شنبه درس تعطیل می‌شد. بچه‌ها صف می‌کشیدند. آخوند صفحات خوانده شده را ورق می‌زد، از چندین جای درس می‌پرسید، اشتباهات را در کاغذی یادداشت می‌کرد، برای مثال فلانی 4 غلط و فلانی 5 غلط. در حین پس‌پرسی، بدن‌ اغلب بچه‌ها از شدت ترس کرخت، چشمان‌ آنها تار، زبان لوگ و موها سیخ می‌شد. برخی، آن‌چه را هم که یاد داشتند، فراموش می‌کردند. وقتی همه پس‌پرسی می‌شدند، نوبت به جزا، تنبیه، عذاب و عقاب می‌رسید.[۱۳]

ناخارک

در مکاتب رسم بود وقتی‌که چاشت می‌شد چندین نفر یک‌جا شده نان‌ خود را میده‌میده (شکسته) و مخلوط کرده، گرد می‌نشستند و می‌خوردند. یعنی ناخارک می‌کردند. در آن زمان بعضی نان گندم، برخی نان جو و عده‌ای زغاره داشتند.[۱۴]

حلوای الهاکم التکاثر

با شروع کردن هَفتی (روخوانی)، ملا، شاگردان و خانواده‌ها منتظر بودند که بچه‌ها به سورۀ تکاثر (الهیکم التکاثر) برسند. وقتی به سورۀ تکاثر می‌رسیدند، ملا دستور درست کردن حلوا را برای خانوادۀ بچه‌ها صادر می‌کرد. این دستور فقط به‌خاطر هم‌وزن بودن «اَلها» با «حلوا» بود.[۱۵]

خاکستر به‌پشت

برخی از ملاها هر وقت مجبور بودند برای لحظاتی بیرون بروند، به شاگردان شلوغ دستور می‌دادند که به‌صورت چهار‌زانو کنار کتاب خم شوند و یک مشت خاکستر بر پشت بچه‌های شلوغ می‌ریختند تا در مدت نبود آخوند نتوانند از جای خود تکان بخورند؛ اگر تکان می‌خوردند، به‌سختی تنبیه می‌شدند.[۱۶]

پانویس

  1. کتیرایی، از خشت تا خشت، 1385ش، ص52.
  2. گروهی از نویسندگان، شناسنامه غور، 1398ش، ص170
  3. رهیاب، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، ج2، 1401ش، ص71.
  4. اکبری، معماری مدارس دینی قاجار، 1382ش، ص68.
  5. رهیاب، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، ج2، 1401ش، ص71.
  6. رهیاب، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، ج2، 1401ش، ص71.
  7. رهیاب، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، ج2، 1401ش، ص71.
  8. عادلی، زبان فارسی دری درحوزۀ ادبی بلخ، آمادۀ چاپ، ص71.
  9. عادلی، زبان فارسی دری درحوزۀ ادبی بلخ، آمادۀ چاپ، ص71.
  10. گروهی از نویسندگان، شناسنامه غور، 1398ش، ص170
  11. رهیاب، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، ج2، 1401ش، ص71.
  12. عادلی، زبان فارسی دری درحوزۀ ادبی بلخ، آمادۀ چاپ، ص71.
  13. عادلی، زبان فارسی دری درحوزۀ ادبی بلخ، آمادۀ چاپ، ص71.
  14. رهیاب، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، ج2، 1401ش، ص71.
  15. عادلی، زبان فارسی دری درحوزۀ ادبی بلخ، آمادۀ چاپ، ص71.
  16. رهیاب، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، ج2، 1401ش، ص71.

منابع

  • اکبری، زینب، معماری مدارس دینی قاجار، تهران، آرمانشهر، 1382ش.
  • رهیاب (بلخی)، سیدحسین، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و جتماع)، قم، صبح امید دانش، 1401ش.
  • عادلی، سید ظاهر، زبان فارسی دری در حوزۀ ادبی بلخ، آماده چاپ.
  • کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، ثالث، 1385ش.
  • گروهی از نویسندگان، شناسنامه غور، کابل، پرند و انجمن ادبی غور، 1398ش.