نظام اجتماعی مردم هزاره
نظام اجتماعی مردم هزاره؛ مجموعه کنشهای متقابل نهادهای اجتماعی مردم هزاره.
نظام اجتماعی مردم هزاره، در طول تاریخ تغییر و تحولات زیادی را تجربه کرده است. در یک دورۀ طولانی نهاد سیاسی و اقتصادی جامعۀ هزاره تحت تأثیر نظام فئودالی قرار داشت و نهاد آموزشی زیر اثر نهاد مذهبی توسط عالمان دینی اداره میشد؛ اما در دورۀ معاصر، نظام اجتماعی هزارهها دستخوش تحول شد و ساختار جدیدی بر آن حاکم شده است.
مفهومشناسی
نظام اجتماعی به روابط شبکهای افراد، گروهها و نهادهای موجود در جامعه اطلاق میشود.[۱] نظام اجتماعی مردم هزاره نیز ناظر به کنشهای متقابل نهادها، واحدهای و شخصیتهای جامعۀ هزاره است که در پاسخ به نیازهای جامعه، بهصورت شبکهای فعالیت دارند.[۲]
زمینههای تحول
ظلم و بیعدالتی فئودالها، مهمترین عامل شکست نظام اجتماعی سنتی در جامعۀ هزاره بود؛ اما قیامهای منطقهای در دورۀ گذار، زمینۀ تسلط پشتونها را بر جامعۀ هزاره فراهم کرد. نوسازی امانالله، دموکراسیخواهی در دهۀ سی و تحولات دهه چهل و پنجاه شمسی، کودتای حزب خلق و پرچم و آغاز جهاد مردم افغانستان، مهاجرت، ارتباط با جهان خارج و راهیابی نسل جوان به مراکز آموزشی، روند تحول را سریعتر ساخت.[۳]
نهادهای اجتماعی
از نظر جامعهشناسان، هر جامعه، دارای پنج نهاد اصلی است که هریک برای پاسخ به نیاز اساسی معین فعالیت میکند.[۴] پژوهشها نشان میدهد که حداقل هفت قرن (1200-1890م) نظام ارباب ـ رعیتی در جامعۀ هزاره، حاکم بوده است[۵] و نهادهای اجتماعی از ثبات نسبی برخوردار بودهاند.
1. نهاد سیاست
در این دوره، در رأس نهاد سیاسی رئیس قوم یا طایفۀ بزرگ (میر یا سلطان) که دارای قدرت بیشتر بود، قرار داشت و خود را همتراز شاهان کابل و حاکمان کشورهای همسایه میدانستند. میران از حقوق و مزایای فوقالعاده برخوردار بودند و هیچ قانون محدودکنندهای نداشتند؛ سخن میر نزد رعایا قانون بوده و او قدرت اجرایی و قضایی را در اختیار داشت. میر، تمام تصمیمات داخلی و خارجی مربوط به طایفۀ خود را در اختیار داشت؛[۶] اما در مورد مسائل بسیار بزرگ مانند جنگ و صلح، اجتماع میران بزرگ هزارجات، با عنوان «مارکه» تصمیم میگرفت. میران برای انجام امورات از سازمان اداری شامل ناظران، معاونان، کاتبان، همکاران و نائبان استفاده میکردند. در این دوره مردم هزاره نتوانستند تحت فرمان یک رهبر انسجام پیدا کنند؛ اما هر طایفۀ هزاره یا همۀ طوایف ساکن در یک منطقه، رهبر مقتدر با عنوان میر، سلطان، بیگ، خان، تورکخانن و کلاختیار داشتند که مهمترین آن میر بود و این القاب از طرف رؤسای طوایف همسایه به آنها داده میشد. پیروی خانها، اربابها و خردهمالکان از اوامر و پیشنهادهای میر، نشان اتحاد آنها با میر بود. رهبران هزاره از 1819 تا 1880م، در ادارۀ جامعۀ تحت امر خود، استقلال کامل داشتند. هزینههای اجتماعی میرها بر دوش رعیت بهویژه دهقانها بود.[۷] فئودالها باج، مالیات و هدایای بیگهای ازبک و خانهای پشتون پیروز در جنگ یا متحد خود را نیز از رعایا جمعآوری میکردند.[۸]
2. نهاد اقتصاد
در این دوره فئودالها بهطور کامل بر نهاد اقتصاد هزارهها مسلط بودهاند. تجارت و صنعت سنتی آن روز در اختیار فئودالها بود. فئودالها نهتنها مالک تمام ابزارهای تولید مانند زمین و حیوانات بودند بلکه بر زندگی، اموال و کار دهقانهای خود نیز اعمال قدرت میکردند.[۹] تحقیقات نشان میدهد که بعد از مرگ خردهمالکان یا دهقانهای مرفه تحت حاکمیت میر، تمام ثروت و املاک آنها به میر تعلق میگرفت. رابطۀ میران با رعایا طبق قاعدۀ «ای آقا هرچه تو میخواهی، من آن را خواستهام» بوده است.[۱۰]
طبقه حاکم اقتصادی شامل فئودالها، رهبران مذهبی و عاملان میشد. گروه فئودال، شامل زمینداران بزرگ، رؤسای طوایف و اعضای فامیل آنها میشد. رهبران مذهبی، از سیدها و ملاها میان هزارههای دوازدهامامی و سنی و پیرها میان هزارههای اسماعیلیه تشکیل میشد که ملاهای سید از نفوذ بیشتری برخوردار بودند. منابع در اختیار برخی سیدها گاهی بیشتر از میر بود و آنها در برخی موارد رهبری سیاسی و اجتماعی مردم را نیز برعهده میگرفتند.[۱۱] در آن دوره، افتخار زیارت کربلا و یا زیارت حرم امام رضا نیز موجب کسب نفوذ مذهبی و اجتماعی میان مردم هزاره میشد و بهرهمندی از عنوان «کربلایی» یا «زوار» به طبقۀ حاکم قدرت معنوی بیشتر میداد. عمال طبقۀ حاکم نیز گروه مسلح میرها بودند که از عایدی میرها، سهمی به آنها میرسید.[۱۲]
در طول طبقه حاکم، طبقۀ رعیت قرار داشت که اقشار تولیدکننده در جامعه بودند. این طبقه شامل خردهمالکان، کمزمینها و دهقانهای بیزمین بود. خردهمالکان، برخوردار از ابزار تولید (زمین و دام) بودند و بخشی از محصول تولیدی خود را به طبقه حاکم میدادند. این گروه فاقد قدرت اجتماعی بودند و مال و جان آنها در اختیار فئودالهای بزرگ بود. آنها میکوشیدند که با صرفهجویی، وضعیت موجود را حفظ کنند. این گروه برای کار روی زمین خود، از دهقانهای اجارهای استفاده میکردند. کمزمینها از زمین و دام بسیار اندکی بهرهمند بودند و برای امرار معاش به کارهای فرعی نیز میپرداختند. دهقانهای بیزمین، روی زمینهای طبقۀ حاکم و خردهمالکان کار میکردند و دستمزد اندکی دریافت میکردند. برخی به گلهداری، تولید ابزار کار و دیگر تولیدات صنعتی برای فئودالها مشغول بودند.[۱۳] بخشی از این قشر در روند کارهای اجباری به بردگی کشانده میشدند.[۱۴]
3. نهاد دین
قبل از اسلام، دین رایج در مناطق هزارهنشین بودیسم بوده است. در سال 724م، لشکر مسلمانان به مناطق هزارهنشین رسید که آن روز غرجستان نامیده میشد. اسلام با مصالحه وارد مناطق هزارجات شد. در دورۀ غزنویان و غوریان اسلام دین مسلط این مناطق شد و علما، سادات و پیران مسلمان رهبری مذهبی مردم را بر عهده گرفتند. بخش عمدۀ مردم هزاره شیعۀ دوازدهامامی و اندکی از آنها شیعۀ اسماعیلیه و گروهی دیگر حنفی مذهب هستند. مسجد، حسینیه و زیارتگاهها از مراکز دینی مردم هزاره است که در کنار عبادت، مرکز رسیدگی به امور دینی مردم و تبلیغ دین بهشمار میروند.[۱۵] هزارههای اسماعیلیه مرکزی به نام جماعتخانه دارند که توسط پیرها اداره میشود.[۱۶]
4. نهاد آموزش
با ورود اسلام به مناطق هزارهنشین، نهاد آموزش زیر نظر امامان مساجد و علمای دین بود که از طریق مساجد، حسینیهها، مکتبخانهها و مدارس دینی خدمات آموزشی ارائه میکردند. این مراکز مستقل از حکومت بوده و هزینۀ آن از کمکهای مردمی یا از وجوهات شرعی تأمین میشد.[۱۷] تحقیقات نشان میدهد که تا دهۀ دوم قرن 14ش هیچ مکتبی یا مدرسه مدرن دولتی در هزارجات وجود نداشته است.[۱۸] فرزندان هزاره از 6 سالگی وارد چرخۀ آموزش میشدند، اما در آن دوره در مورد آموزش دختران علاقۀ چندانی وجود نداشت.[۱۹] در آموزش اسلامی، دانش آموزان ابتدا قرآن و سواد خواندن و نوشتن فارسی و کمی از ادبیات عربی را در مساجد و مکتبخانهها میخواندند و بعد به مدارس دینی که به «حوزه» معروف است وارد میشدند.[۲۰]
5. نهاد خانواده
مردم هزاره به ازدواج بههنگام و درونگروهی تمایل دارند و مرز مذهب نیز برای آنها اهمیت دارد.[۲۱] پدر در خانواده هزاره، نقش محوری دارد و کار، روابط اجتماعی، سبک زندگی و برخی مسائل مذهبی را به دیگر اعضای خانواده میآموزد. در خانوادۀ هزاره تقسیم کار وجود دارد و همۀ اعضای خانواده نسبت به سعادت و خوشبختی خانواده احساس مسؤلیت میکنند. با وجود محبت زن و شوهر در زندگی زناشویی هزاره، چندهمسری میان آنها رایج است و در گذشته تمایل به فرزند پسر بیشتر بوده است.[۲۲]
فروپاشی نظام اجتماعی هزاره
پس از شکست قیام مردم هزاره علیه عبدالرحمن (1893م)، نابودی، اسارت و زندانیشدن میران و بزرگان هزاره، کشتار و مهاجرتهای جمعی و اجباری، نظام اجتماعی مردم هزاره از هم پاشید و جای رهبران آن را حاکمان پشتون بهنمایندگی از حکومت کابل گرفت. بسیاری از هزارهها برای زندهماندن، مذهب و هویت خود را تغییر دادند.[۲۳] با روی کار آمدن امانالله در 1919م، جامعۀ هزاره بازسازی شد و مدیریت آن را خردهمالکها و اربابان با انتخاب حکومت مرکزی اما با قدرت محدودتر در کنار حکومت محلی، بر عهده داشتند. روند مکتبسازی (مدرسه) مدرن دولتی از 1317ش مصادف با حکومت ظاهرشاه، در مناطق هزارجات با تأسیس مکاتب ابتدائیۀ آغاز شد.[۲۴] با توجه به وضعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، بیشتر دانشآموزان هزاره پس از ختم دورۀ ابتدائیه توان ادامۀ تحصیل نداشتند و اندک کسانی که مراحل بعدی را طی میکردند، ورود آنها به دانشگاههای کشور ممنوع بود.[۲۵]
بعد از کودتای 1978م، یکبار دیگر جامعۀ هزاره به نظام قبیلهای بازگشته و مدیریت جامعه به دست اربابها افتاد؛ اما پس از انقلاب حزب خلق و پرچم و آغاز جهاد مردم افغانستان، قدرت به رهبران جهادی رسید. کارشناسان این دوره را دورۀ انقلاب اجتماعی مردم هزاره مینامند که از طبقۀ پایین جامعه به سمت بالا اتفاق افتاد و برای بار اول حزب، سازمان و رهبر سیاسی وارد ادبیات این مردم شد و جامعۀ هزاره از حالت قبیلهای خارج شد. برای اولینبار در 1979م، اکثریت مناطق هزارههای شیعه، تحت مدیریت سازمان منسجم (شورای اتفاق) درآمد. اما بعد از 1983م احزاب متعدد هزارگی و شیعی تشکیل شد که جامعۀ هزاره را دچار جنگهای داخلی کرد. در دهۀ 90 قرن بیستم میلادی، اکثریت مردم هزاره تحت رهبری یک شخص (عبدالعلی مزاری) و یک حزب (حزب وحدت اسلامی) برای بار اول داعیۀ عدالت اجتماعی و مشارکت سیاسی را در سطح ملی مطرح کرد.[۲۶] بعد از این دوره، نظام فئودالی سنتی جای خود را به نظام مشارکتی داد که در نتیجه اقشار مختلف جامعه، بهشمول زنان در قالب شوراها، انجمنها و دیگر نهادهای اجتماعی، نقش فعالی را ایفا کردند. این مردم در حمایت و تقویت نظام جمهوری اسلامی پیشگام بودند.[۲۷] در دهۀ هشتاد و نود شمسی نظام آموزشی جدید مورد حمایت گستردۀ مردم هزاره قرار گرفت؛ دختر و پسر هزاره برای جبران محرومیتهای گذشته، به درس و تحصیل رو آوردند و در موارد بسیاری مردم با هزینۀ شخصی مدرسه و دانشگاه ساختند.[۲۸] با آغاز جهاد و مقاومت مردم افغانستان و تحول در نظام اجتماعی مردم هزاره، طبقۀ پایین جامعه ارزش انسانی خود را بازیافت و در نتیجه در سطح ملی انسان هزاره دارای هویت سیاسی و اجتماعی شد.[۲۹]
نقش زنان در نظام اجتماعی هزارهها
در دورۀ نظام فئودالی، زنان رعیت دوشادوش مردان در عرصۀ تولید فعالیت داشتند اما آن عده از همسران میرها که نسب فئودالی داشتند، در زندگی اجتماعی و سیاسی مردم هزاره نقش فعال بازی میکردند و حتی در میدان جنگ با لباس رزم و سلاح در کنار شوهران خود حاضر میشدند.[۳۰] تحقیقات نشان میدهد که پس از حاکمیت نظام مشارکتی در جامعۀ هزاره، زنان هزاره بیشتر از هر گروه قومی دیگر، در عرصههای اجتماعی و سیاسی و آموزشی فعال شدند.[۳۱]
ساختار اجتماعی مردم هزاره
1. خانواده؛ کوچکترین واحد در ساختار اجتماعی مردم هزاره است که شامل مرد و همسر، فرزندان مجرد و پسران با همسران و بچههای آنها، میشود که در یک خانه زندگی میکنند و دخل و خرج مشترک دارند. ریاست خانواده بهطور معمول بر عهدۀ پدر یا مرد بزرگ خانواده است. مردم هزاره از خانواده به «دود» هم تعبیر میکنند که بر اساس آن داد و ستدهای اجتماعی تنظیم میشود.
2. خانوار/ تول؛ از چند خانوادۀ دارای جد پدری مشترک تشکیل میشود. ریاست آن را ملک بر عهده دارد. وظیفۀ ملک رسیدگی به اختلافات داخل خانوار و نمایندگی از رییس طایفه است.
3. طایفه، واحد بزرگتر و پیچیدتر در جامعۀ هزاره است که از چندین خانوار دارای ریشۀ مشترک تشکیل میشود. بهطور معمول هر طایفه به نام جد مشترک خود یاد میشود. طایفه توسط اربابها و خوانین کوچک رهبری میشود که یک عنوان اجتماعی و سیاسی است.
4. قوم، بزرگترین واحد در ساختار اجتماعی مردم هزاره است که از چند طایفه تشکیل میشود و در رأس هرم اجتماعی مردم هزاره قرار دارد. میان مردم هزاره قوم نیز مثل طایفه به نام جد مشترک و یا منطقۀ محل سکونت آنها یاد میشود. در رأس قوم، میرها و خانهای بزرگ قرار داشتند. بیشتر مردم هزاره معتقدند که اکثر اقوام هزاره زیر عنوان «دَی» قرار میگیرند.[۳۲]
پانویس
- ↑ امینپور، «نظام اجتماعی»،. پژوهشکدۀ باقرالعلوم.
- ↑ تیمورخانوف، تاریخ ملی هزاره، 1372ش، ص99-142.
- ↑ موسوی، هزاره¬های افغانستان، 1379ش، ص144-149.
- ↑ کوئن، مبانی جامعهشناسی، 1401ش، ص147-149.
- ↑ موسوی، هزاره¬های افغانستان، 1379ش، ص129-130.
- ↑ وحیدی و رحیمی، «مارکه؛ جلوهای سنتی از اجرای عدالت ترمیمی در افغانستان»، 1401ش، ص45.
- ↑ تیمورخانوف، تاریخ ملی هزاره، 1372ش، ص101-112 و 201-202.
- ↑ موسوی، هزاره¬های افغانستان، 1379ش، ص131-132.
- ↑ موسوی، هزاره¬های افغانستان، 1379ش، ص130
- ↑ تیمورخانوف، تاریخ ملی هزاره، 1372ش، ص103-106.
- ↑ موسوی، هزاره¬های افغانستان، 1379ش، ص131-132.
- ↑ تیمورخانوف، تاریخ ملی هزاره، 1372ش، ص114-121.
- ↑ تیمورخانوف، تاریخ ملی هزاره، 1372ش، ص124 -133.
- ↑ موسوی، هزاره¬های افغانستان، 1379ش، ص131-132.
- ↑ موسوی، هزاره¬های افغانستان، 1379ش، ص109-119.
- ↑ «روز امامت؛ 17 حاشیه خواندنی زندگی اسماعیلیان افغانستان»، وبسایت خبرنامه.
- ↑ اصغری، «تعلیم و تربیت در افغانستان»، 1390ش، ص171-186.
- ↑ طاهری، «سیر تاریخی مکاتب دولتی در افغانستان با تأکید بر مناطق هزارجات»، 1398ش، ص92.
- ↑ پولادی، هزارهها، 1401ش، ص485.
- ↑ طاهری، «سیر تاریخی مکاتب دولتی در افغانستان با تأکید بر مناطق هزارجات»، 1398ش، ص184.
- ↑ موسوی، هزاره¬های افغانستان، 1379ش، ص93-94.
- ↑ پولادی، هزارهها، 1401ش، ص485.
- ↑ موسوی، هزاره¬های افغانستان، 1379ش، ص96 و 144-149.
- ↑ طاهری، «سیر تاریخی مکاتب دولتی در افغانستان با تأکید بر مناطق هزارجات»، 1398ش، ص113.
- ↑ پولادی، هزارهها، 1401ش، ص604-605.
- ↑ موسوی، هزاره¬های افغانستان، 1379ش، ص144-149.
- ↑ «جایگاه جامعه هزاره در نظام طالبان»، وبسایت تحلیل روز.
- ↑ طاهری، «سیر تاریخی مکاتب دولتی در افغانستان با تأکید بر مناطق هزارجات»، 1398ش، ص113.
- ↑ «جایگاه جامعه هزاره در نظام طالبان»، وبسایت تحلیل روز.
- ↑ تیمورخانوف، تاریخ ملی هزاره، 1372ش، ص108-109.
- ↑ «جایگاه جامعه هزاره در نظام طالبان»، وبسایت تحلیل روز.
- ↑ موسوی، هزاره¬های افغانستان، 1379ش، ص76-78 و 84-86.
منابع
- امینپور، فاطمه «نظام اجتماعی»،. پژوهشکدۀ باقرالعلوم، تاریخ درج مطلب: 24 آبان 1393ش.
- اصغری، محمدجواد، «تعلیم و تربیت در افغانستان»، فصلنامۀ پژوهشهای منطقهای، شمارۀ 7، تابستان 1390ش.
- پولادی، حسن، هزارهها، ترجمۀ علی عالمی کرمانی، تهران، عرفان، 1401ش.
- تیمورخانوف، ل، تاریخ ملی هزاره، ترجمۀ عزیز طغیان، قم، اسماعلیان، 1372ش.
- «جایگاه جامعه هزاره در نظام طالبان»، وبسایت تحلیل روز، تاریخ درج مطلب: 19 شهریور 1401ش.
- «روز امامت؛ 17 حاشیه خواندنی زندگی اسماعیلیان افغانستان»، وبسایت خبرنامه، تاریخ درج مطلب: 21 تیر 1395ش.
- طاهری، خلیلالله، «سیر تاریخی مکاتب دولتی در افغانستان با تأکید بر مناطق هزارجات»، فصلنامۀ انجمن علمی تخصصی تاریخ اسلام، سال سیزدهم، شمارۀ 15-16، پاییز و تابستان 1398ش.
- کوئن، بروس، مبانی جامعهشناسی، ترجمۀ غلامعباس توسلی و رضا فاضل، تهران، سمت، 1401ش.
- موسوی، عسکر، هزاره¬های افغانستان، ترجمۀ اسدالله شفایی، تهران، مؤسسۀ فرهنگی هنری نقش سیمرغ، 1379ش.
- «مفهوم نهاد اجتماعی»، وبسایت مجلۀ ویستا، تاریخ بازدید: 20 مرداد 1403ش.
- نوربخش، ستاره، «نظام اجتماعی»، وبسایت تبیان، تاریخ درج مطلب: 15 فروردین 1392ش.
- وحیدی، عبدالملک و رحیمی، خادمحسین، «مارکه؛ جلوهای سنتی از اجرای عدالت ترمیمی در افغانستان»، فصلنامۀ علوم اجتماعی دانشگاه غالب، شمارۀ چهارم، زمستان 1401ش.