یکتاپرستی ایرانیان

از ویکی‌زندگی

یکتاپرستی ایرانیان؛ پرستش خدای یگانه در ایران از دوران باستان تاکنون.

یکتاپرستی ایرانیان از گذشته‌های دور با اثرپذیری از آموزه‌های وحیانی در فرهنگ آنها نهادینه شده است. تمدن ایرانی در ادوار مختلف تاریخی، همواره بر پایۀ نظام معنایی توحیدی شکل گرفته است؛ هرچند در گذر زمان، یکتاپرستی با انحراف و انگاره‌های شرک‌آلود عجین شده و تمدن‌های قدسی به‌سوی تمدن‌های دنیوی و عرفی سوق یافته است، اما در همین نقاط عطف تاریخی، احیای دین الهی و بازگشت به یکتاپرستی صورت گرفته و بار دیگر ایرانیان را به اوج شکوفایی تمدنی رسانده است. با پذیرش دین اسلام از سوی ایرانیان، آنها نقشی بی‌مانند در شکل‌گیری و گسترش تمدن اسلامی ایفا کردند. در پی افول تمدن اسلامی به‌دلیل دور شدن مسلمانان از آموزه‌های اصیل اسلامی، ایرانیان با خوانش شیعی از اسلام، بار دیگر توان تمدن‌سازی خود را در عصر صفوی به اثبات رساندند که آثار مادی و معنوی آن تاکنون در جامعه و فرهنگ ایرانی پایدار است. از این منظر، یکتاپرستی ایرانیان در تمام امور زندگی آنان مانند مسائل اجتماعی، اقتصادی و به‌ویژه امور سیاسی حاکم بوده و اهمیت زیادی داشته است.

تاریخچه

ایرانیان از دوران باستان بر اساس فطرت توحیدی خود با با خدای یگانه، آشنا بودند و یکتاپرستی همواره در ایران، وجود داشته است.[۱] در نخستین نسل‌های جامعۀ ایرانی از پادشاهانی مانند کیومرث و هوشنگ نام برده می‌شود[۲] که دادگر و پرستشگر خدا بوده‌اند و برخی آنها را پیامبران صاحب شریعت دانسته‌اند. کتاب «جاودان خرد» در حکمت عملی که برجای مانده از دوران ایران باستان است، به آموزه‌های آسمانی هوشنگ منتسب می‌شد که در دورۀ اسلامی، ابوعلی مسکویه (متوفای 421ق) و شهاب‌الدین سهروردی ((۵۴۹–۵۸۷ق) در آثار خود از آن بهره گرفته‌اند. همچنین هوشنگ، مهم‌ترین پادشاه سلسله پیشدادی است که در کتاب اوستا، پَرَذاتَ گفته می‌شد و در زبان دری به پیشداد، تغییر کرده است. واژه پَرَذاتَ به‌معنای نخستین قانون‌گذار است. از این منظر، هئوشینگهه پرذات (هوشنگ پیشدادی) نخستین کسی است که به خواست اهورمزدا بر هفت اقلیم سلطنت یافت و بر آدمیان و دیوان فرمانروایی می‌کرد و بر کژی‌ها می‌شورید و برای خداوند، قربانی می‌کرد.[۳] پیشدادیان، نخستین سلسله‌ای است که در گذشتۀ تاریخی ایران از آن‌ها یاد شده و آنها بسیار پیش از کیانیان و ایلامیان و مادها می‌زیستند و یکتاپرستی را در جهان گسترانیده‌اند. برخی پژوهشگران، دوران زیست کیومرث را به 4700 سال پیش از مسیح، بازگردانده‌اند.[۴] کیومرث، سرسلسلۀ این دودمان، در شاهنامه، نخستین فرمانروا و در نوشته‌های اوستایی نخستین کسی است که از فرمان اهورامزدا پیروی کرده ‌است. برخی تاریخ‌نگاران با تکیه بر نوشته‌های پهلوی، کیومرث را نخستین انسان و هوشنگ را نخستین فرمانروا می‌دانند.[۵]

بر اساس گزارش‌های تاریخی هرودوت، مورخ یونانی در حدود پانصد سال پیش از میلاد مسیح، یکتاپرستی ایرانیان مهم‌ترین ویژگی متمایزکنندۀ فرهنگ و تمدن ایرانی از تمدن مصر و فرهنگ یونان بوده است؛ ایرانیان بر خلاف یونانی‌ها، به جسمانی‌بودن خدا باور نداشتند و انگارۀ چندخدایی را مایۀ حماقت می‌انگاشتند.[۶] پیشینۀ تاریخی یکتاپرستی ایرانیان چنان است که فرانسوا ولتر (1696-1778م)، ایرانیان را مردمانی معرفی می‌کند که نخستین بار به انگارۀ وجود خدای یکتا، شیطان، بهشت، معاد، برزخ و دوزخ ایمان آوردند و این باور را به کمک فرهنگ و تمدن بالندۀ خویش در جهان گسترش دادند.[۷] از میان دوره‌های پیوسته تاریخی که یکتاپرستی در ایران رایج بوده است، دورۀ ظهور و گسترش آموزه‌های آیین زرتشت، برجستگی و نمود بیشتری دارد و ایرانیان را به‌عنوان نخستین جامعۀ یکتاپرست در جهان، شهره ساخته است.[۸]

دین الهی در ایران باستان

گسترش انگارۀ یکتایی خدا و آموزۀ نظام معنایی توحیدی میان ایرانیان به هوشنگ، از نخستین پادشاهان ایران باستان و نام‌آور در دانایی، دادگری و یزدان‌ستایی،[۹] نسبت داده شده است.[۱۰] قاضی صاعد اندلسی، اندیشمند مسلمان سده پنجم هجری در اثر مبسوط خود پیرامون جوامع گوناگون بشر، به یکتاپرستی ایرانیان، تصریح کرده است و این باورِ مورخان را مورد اشاره قرار داده که ایرانیان ابتدا بر دیانت حضرت نوح بودند تا این‌که تهمورث،[یادداشت ۱] سومین پادشاه ایرانیان، دیانت حنفا را پذیرفت و مردم را نیز به آن فراخواند.[۱۱] در چارچوب آموزه قرآنی که هر جامعه‌ای را برخوردار از هدایت‌گر الهی دانسته است،[۱۲] شیخ صدوق در سخنی از پیامبر اکرم به پیامبر الهی در جامعۀ ایرانی با نام داماسب و کتاب آسمانی او با نام جاماسب، اشاره کرده است که آموزه‌های این دین آسمانی در 12 هزار قطعه پوست گاو، ثبت شده بود و پیامبر بر اساس این سابقه دینی و توحیدی ایرانیان به مسلمانان سفارش می‌کند که با ایشان همانند دیگر اهل‌کتاب، تعامل کنند.[۱۳]

جایگاه دیانت توحیدی در ایران باستان

دین آسمانی و آموزه‌های وحیانی همواره نزد ایرانیان دارای اهمیت بسیار بوده است؛ تا آن‌جا که ارزش چنین دینی را برتر از هرگونه دارایی می‌دانستند و جان باختن در راه پاسداشت و احیای دین را روا می‌شمردند.[۱۴] شواهد تاریخی و فرهنگی و هنری بسیاری بر سابقه دین‌داری، باور توحیدی و پیراستگی ایرانیان از بت‌پرستی در گستره‌ای بزرگ از پیشاتاریخ تا آستانۀ ورود اسلام به ایران، دلالت می‌کند.[۱۵] آنها همچنین در چارچوب آموزه‌های دینی خود به غایت‌مندی و معناداری زندگی[۱۶] و خیر بودن[۱۷] آن باور داشته‌اند. جایگاه اجتماعیِ دین نزد ایرانیان باستان به گونه‌ای بود که آنها در دوره‌ای از تاریخ کهن خود، برای نگارش متون دینی از خط ویژه‌ای با نام «دین‌دفتریه» استفاده می‌کردند.[۱۸] گُشتاسب، پادشاه ایرانیِ معاصر زرتشت،[۱۹] انسان بی‌دین را همسان مردگان می‌دانست.[۲۰] در دورۀ ساسانیان، دین خدایی در ایران، آن گونه که از بُزُرگمِهر حکیم،[۲۱] نقل شده است، شامل مجموعه‌ای از بایدها و نبایدهای اخلاقی دانسته می‌شد که بر سه محور پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک استوار بود.[۲۲] از این منظر، بهترین روش دستیابی به نیک‌نامی در جهان، دین‌داری و پای‌بندی به آموزه‌های دینی است.[۲۳]

اعتنای تاریخی ایرانیان به دیانت توحیدی، موجب شده است که آنها همواره تمدن‌ساز باشند و در بستر این رویکرد تمدنی، بزرگ‌ترین حکومت‌های ایرانی همواره بر بنیان دین استوار بوده‌اند.[۲۴] آنها دیانت و حکومت را موجب قوام یکدیگر[۲۵] و دارای رابطه‌ای دوسویه می‌دانستند[۲۶] و حاکم جامعه را در جایگاه نماینده و میزان خداوند بر زمین می‌انگاشتند.[۲۷] ایرانیان سرزمین خود را مقدس می‌دانستند و پادشاهان را نیز به‌عنوان نگاهبان این سرزمین، برگزیدۀ خدا می‌نامیدند. در کیش زرتشت، پادشاه دادگر و دین‌مدار، داراى فرّه ایزدى بوده و حکومت آن‏ها نوعى رسالت الهى قلمداد شده و سرپیچى از او گناهى نابخشودنى تلقى مى‌‏شد.[۲۸] فردوسی این باور فرهنگی ایرانیان را چنین بازنمایی کرده است:[۲۹]

چو دین‌دار کین دارد از پادشامخوان تا توانی ورا پارسا
هرآنکس که بر دادگر شهریارگشاید زبان مرد دینش مدار
چه گفت آن سخن‌گوی با آفرینکه چون بنگری مغز دادست دین
سر تخت شاهی بپیچد سه کارنخستین ز بیدادگر شهریار
دگر آنک بی‌سود را برکشدز مرد هنرمند سر درکشد
سه دیگر که با گنج خویشی کندبه دینار کوشد که بیشی کند
به بخشندگی یاز و دین و خرد دروغ ایچ تا با تو برنگذرد


در این چارچوب، مقام پادشاهى نزد ایرانیان باستان، موهبتى الهى بود که از راه توجه به امور دینى و خدمت به خلق حفظ مى‏شد و پادشاهان نیز در حفظ و تقویت باورهای دینی جامعه کوشا بودند و وظایف خاصی را متعهد بودند و از قدرت خویش در حفظ و نشر دین بهره می‌گرفتند.[۳۰] اردشیر بابکان، سرسلسله حکومت ساسانیان در سفارش‌ به فرزند خویش، دین و حکومت را قرین یکدیگر دانسته است؛ از این منظر، دین اساس مُلک بوده و مُلک، نگهبان دین است، پس حکومت بدون دین و دین بدون حکومت، به تباهی می‌رسد.[۳۱] این سخن اردشیر را ابوالقاسم فردوسی به‌عنوان نمادی از پیوند دیرین دین و سیاست در فرهنگی ایرانی به‌روشنی در شاهنامه بازنمایی کرده است:[۳۲]

چو بر دین کند شهریار آفرینبرادر شود شهریاری و دین
نه بی‌تخت شاهیست دینی به پاینه بی‌دین بود شهریاری به جای
دو دیباست یک در دگر بافتهبرآورده پیش خرد تافته
سر تخت شاهی بپیچد سه کارنخستین ز بیدادگر شهریار
نه از پادشا بی‌نیازست دیننه بی‌دین بود شاه را آفرین
چنین پاسبانان یکدیگرندتو گویی که در زیر یک چادرند
نه آن زین نه این زان بود بی‌نیاز دو انباز دیدیمشان نیک‌ساز
چو باشد خداوند رای و خرد دو گیتی همی مرد دینی برد
چو دین را بود پادشا پاسبان تو این هر دو را جز برادر مخوان


در همین چارچوب، پادشاهان ساسانی با هدف انتشار دین و حفظ مذهب راستى و پرستش خداى یکتا و برپایی آیین‌های نیک و سودمند، اختیارات گسترده‌ای به موبدان دادند.[۳۳]

ایرانیان همچنین در دوران باستان نقش دین را در ایجاد نظم و انضباط اجتماعی و پیشگیری از ناامنی دریافته بودند. گشتاسب، افراد بی‌دین را قابل اعتماد نمی‌دانست[۳۴] و انوشیروان که از میان پادشاهان ساسانی او را به دادگری و جوانمردی می‌شناسند،[۳۵] دين را محكم‌ترين سپر در برابر هرج‌ومرج اجتماعي و تجاوز مردم به حقوق يكديگر معرفی می‌کرد[۳۶] و تلاش برای پاسداشت دین را نشانه کمال جوانمردی می‌دانست.[۳۷]

باورهای دینی ایرانیان باستان

انگارۀ یکتایی خدا در اندیشه و فرهنگ ایرانیان باستان، مجموعه‌ای از باورهای دینی را در فرهنگ ایرانی، نهادینه کرده بود. ايرانيان، نخستين پايۀ دين‌داري را شناخت خدای یکتا مي‌دانستند[۳۸] و با این شناخت، از خواسته‌هاي شيطاني دوری می‌کردند.[۳۹] آنان دين‌داري را به شناخت و پذیرش آفریدگار هستي محدود نمي‌کردند و پاي‌بندي به مجموعه‌ای از ارزش‌های اخلاقی را در چارچوب پرهیزگاری، برای نیک‌بختی در زندگی لازم می‌دانستند.[۴۰] از ديگر اعتقادات ديني ايرانيان، باور به رستاخیز و روز حساب پس از مرگ است؛ در همین چارچوب، جهت‌گیری زندگی ايرانيان باستان به جستجوي رضايت خداوند، معطوف می‌شد و براي دستیابی به آن، از راهكارهايي مانند ياد خداوند، خودداري از گناه، توبه، مبارزه با هواي نفس، عمل صالح، اخلاص و نيت پاک، امر به معروف و نهي از منكر، بهره می‌گرفتند.[۴۱]

یکتاپرستی زرتشت

زرتشت که دوران زندگی او را از 1700 تا 4500 سال پیش از میلاد مسیح گفته‌اند و برخی وی را هم‌عصر گشتاسب، پادشاه کیانی در خراسان، دانسته‌اند، با اعلام پیامبری خود از جانب خدا، پیروی از خدایان دیگر را مردود شمرد. زرتشت، خدای کیش خود را اهورا مزدا به‌معنای خدای حکیم، نامید.[۴۲] بر این اساس در کتیبه‌ای پارسی چنین آمده است: «زمین را اهورامزدا خلق کرده که بشر را آفریده است. او خداوند زندگی، حقیقت و پاکی است».[۴۳] پژوهشگران، ثنویت و دو خدایی شامل خدای خیر و خدای شر را در باور پیروان زرتشت، پیرایه‌ای دانسته‌اند که در دورۀ ساسانیان به آیین زرتشت افزوده شده است. از این منظر، در حملۀ اسکندر مقدونی تمام نسخه‌های اصلی اوستا، کتاب دینی زرتشت، نابود شد و نسخه‌های کنونی اوستا در زمان پادشاهی ساسانیان نگارش شد.[۴۴] در آموزه‌های اصیل زرتشتی از خدای یگانه که تنها آفرینشگر هستی است یاد شده است.[۴۵] مسلمانان نیز از صدر اسلام با زرتشتیان به‌گونه‌ای تعامل می‌کردند که باور به توحیدی بودن آیین زرتشت را آشکارا نشان می‌داد.[۴۶] جلال‌الدین آشتیانی (۱۳۰۴ - ۱۳۸۴ش) در پژوهشی به تفصیل، دیدگاه جمع بزرگی از اندیشمندان و صاحب‌نظران غربی را آورده است که زرتشت را منادي توحید می‌دانند و او را پیامبري معرفی کرده‌اند که با فهم عمیق از باورهاي مردم زمان خود، یک نهضت فکري و اصلاحی را بنیان نهاد و با الغاي خرافات، باور به یکتایی خدا را گسترش داد. این گروه معتقدند که آموزه‌هاي زرتشت در گذر زمان، دچار تحریف شده است.[۴۷] آموزه‌های زرتشت برای ایرانیان تازگی نداشت، بلکه آیین کهن یکتاپرستی را احیا می‌کرد و با زدودن اوهام و خرافات، بازگشت به یکتاپرستی نیاکان را به آنها یادآور می‌شد.[۴۸]

از میان آموزه‌های زرتشتی، «اشه» آموزه‌ای بنیادین است که سه اصل «پندار نيك»، «گفتار نيك» و «كردار نيك» از آن استخراج شده است. «اشه» به‌معنای نظمِ حاكم بر جهان است و انسان‌ها سازگار با این نظم، موظف به رعايت راستي و كسب فضايل اخلاقي هستند. در آموزه‌های زرتشت بر عظمت اهورا مزدا، به عنوان آفريننده «اشه» و همچنین بر تقبيح «ديوان» تأکید شده است. زرتشت، «اهورا مزدا» را برای پرستش برگزيد و ديگر خدايان را «ديو» ناميد و نفي كرد و «امشاسپندان» و «اهريمن» را در جايگاهي پايين‌تر از اهورا مزدا قرار داد.[۴۹] علامه مجلسی به این باور پیروان آیین زرتشت اشاره کرده است که اهریمن (ابلیس) قدیم نیست، بلکه آفریدۀ خدا است.[۵۰]

اهورامزدا

ایرانیان باستان، خدا را با نام‌های گوناگون می‌خواندند که از میان آن‌ها، اهورامزدا شناخته‌تر بوده و یکتایی و قدرت کامل خدا را بیان می‌کرد. اهورامزدا در متون دینی گاتاها، مظهر خِرَد و آفرینندۀ گیتی و مینو است و گیتی را از هستی خود شکل می‌دهد و بدین سبب، هستی از او جدا نیست؛ اما او مطلق و گیتی محدود است. اهورامزدا قائم به ذات است و جلوه‌هایش قائم به او هستند و گوهر هستی با او شناخته می‌شود. پژوهشگران، پیشینۀ باور ایرانیان به اهورا یا اسورای دانا را به دورانی بسیار پیش‌تر از زرتشت بازمی‌گردانند. از این منظر، زرتشت انحراف اعتقادی ایرانیان را اصلاح کرد و آنان را به یکتاپرستی بازگرداند و آنان را از باور به ایزدی که بزرگ‌ترین ایزدان بود به‌سوی انگارۀ یکتایی خدا، هدایت کرد.[۵۱] واژۀ اهورا در عصر پیش از زرتشت به‌معنای سرور بوده و مزدا به‌معنای همه‌چیزدان، زندگی‌بخش و صاحب‌خرد است.[۵۲] زرتشت، ترکیب این دو واژۀ آریایی را برای نام بردن از خدای یگانه ایرانیان، نهادینه کرد[۵۳] و نام اهورامزدا در کتیبه‌های هخامنشی نیز برای اشاره به پروردگار جان و خرد، ثبت شد. شاهان هخامنشی در این کتیبه‌ها، همه كارهای بزرگ خود را از یاری و عنایت اهورامزدا یا اورمزد دانسته‌اند و او را یاری‌گرِ دادرس، خدای سرمدی كه همواره شادی و آسایش را برای آدمی به ارمغان می‌آورد، عطاكننده سلطنت، بهترین مأمن، آفرینندۀ آسمان و زمین، مدبر و پیروزی‌‌دهنده، هدایتگر و نور مطلق معرفی می‌كنند. داریوش در كنار اورمزد از بغان دیگر نام می‌برد كه با هم او را یاری كرده‌اند و خشایارشا نیز اورمزد و خدایان دیگر می‌ستاید. اردشیر دوم در كتیبه‌های خود از اورمزد، میترا و آناهیتا نام می‌برد. این در حالی است که محور اصلی در قدیمی‌ترین بخش اوستا با نام گات‌ها یا گاتاها، یكتاپرستی و یكتاجویی است و باور به خدایان متعدد به‌طور كامل ناپسند دانسته شده است.[۵۴] اهورامزدا در گاهان به‌عنوان خدایی یکتا، عاری از تجسیم و تركیب، هستی‌بخش توانا، همه‌چیزدان، ازلی و ابدی، آفریننده همه چیز، پدر، سامان آفرینش (اشه)، عقل محض و سرچشمه همه خوبی‌ها، تواناترین، دادگرترین، سازنده منش نیك، بخشنده خرد پاك و اندیشه روشن، رسایی و جاودانی، بخشاینده نیكی‌ها و افزونی‌ها، خدای نگاهدارنده، سلامتی‌بخش، مقدس، تولیدكننده ثروت، پادشاهی كه به میل خود حكومت می‌كند، آزادمنش، كسی كه نه فریب داده و نه فریب می‌خورد، حكیم‌ترین حكما، تابان، پرشكوه، بزرگ‌ترین، بهترین، زیباترین، باثبات‌ترین، كامل‌ترین وسخی‌ترین، خیر محض و خدای نیكی و خوبی، دوست و نیك‌اندیش، معرفی می‌شود. اهورامزدا در بخش‌های متأخر اوستا، گاهی همراه با شش فروزه به نام امشاسپندان می‌آید که ابتدا جلوه‌های مزدای پاك و کارگزاران او معرفی می‌شوند،[۵۵] اما در گذر زمان تشخّص یافته و به‌عنوان فرشتگان و وجودهایی مستقل از او تلقی شده‌اند که هر یك در آفرینش نقشی خاص را ایفا می‌كنند.[۵۶] در هرمزد یشت، اهورامزدای یكتا بیست نام یا ویژگی ممتاز خود را برمی‌شمرد که هر یک، بیانگر وجهی از وجود او هستند. در برخی یشت‌های دیگر که ایزدان ستایش می‌شوند باز هم مرتبه اهورامزدا به‌عنوان تنها خدای آفریننده حفظ شده است و ایزدان دیگر اغلب یا آفریده او و یا در مرتبه‌ای پایین تراز او به‌عنوان کارگزاران امور عالم و نبرد با اهریمن، یاد شده‌اند؛ اما در برخی یشت‌ها، اهورامزدا بزرگ‌ترین ایزدان در کنار ایزدان دیگر است كه زرتشت با یگانه‌پرستی مزدایی نام آنها را از ساحت دین خود دور كرده بود.[۵۷]

چهار آخشیج

در اساطیر ایرانی چنین آمده است که اهورمزدا، آفرینش مینوی هستی را صورت مادی بخشید و از روشنای گوهر خویش، چهار آخشیج/آخشیجان را آفرید و به ترتیب، آتش، باد، آب و خاک را یکی از دیگری پدید آورد. ایرانیان باستان چهار عنصر یا چهار آخشیج آتش، باد، آب و خاک را مقدّس می‌شمردند و در تحولات اعتقادی مردم، نقش آنها در هستی، کم‌رنگ یا پررنگ‌تر می‌شد و گاهی قوای خدایی انگاشته می‌شدند؛ اما همواره در باور ایرانیان، نمایندۀ پاکی و سرچشمۀ زندگی در هستی بوده‌اند. با توجه به اهمیت آب در زندگی ایرانیان، آنها به وجود فرشته یا ایزدبانویی با نام آناهیتا باور داشتند که نماد آب، باران، فراوانی، برکت، باروری، عشق، مادری، زایش و پیروزی بود. ایزد «وایو» به‌معنای دمنده، قدرت باد را در اختیار داشت. آرمیتی، ایزدبانوی زمین دانسته می‌شد[۵۸] و باور به ایزد آذر نیز اهمیت آتش در زندگی انسان را برای روشنایی‌بخشی و زدودن تاریکی و بیماری نشان می‌داد و نماد نظم راستین و نشانۀ حضور اهورامزدا بود.[۵۹] یکتاپرستی ایرانیان و باور آنها به خدای یگانه با نام مزدا یا اهورامزدا در پیوند با اعتقاد به فرشتگان خاص که از سوی اهورامزدا، موکل و نگاهبان بخشی از هستی بوده‌اند و به‌تدریج در فرهنگ ایرانی با نام ایزد شناخته می‌شدند، گاه موجب انحرافاتی در باور یکتاپرستی ایرانیان می‌شد. در این فراز و فرود اعتقادی، باورهای ایرانی از یزدان‌پرستی که عموماً ناظر به خدای یکتا بوده تا برکشیدن فرشتگان و ایزدان به جایگاه خدایی، در نوسان بوده است. در این طیف، برخی پادشاهان ایران باستان، پیامبر خدای یکتا بوده‌اند و در برخی زمان‌ها، روحانیان زرتشتی، آموزه‌های شرک‌آلود را به آیین زرتشت می‌افزودند؛ اهریمن و پیروان او که دیوان بودند بر اساس آموزه‌های زرتشت، راهی به جایگاه خدایی ندارند، اما در پیرایه‌های پسینی، مبدأ شر انگاشته شده و در برابر اهورامزدا به نبرد برمی‌خیزد و پرستش آتش به آیین زرتشت نسبت داده می‌شود.[۶۰]

گرایش ایرانیان یکتاپرست به اسلام

نفوذ انگارۀ یکتایی خدا در باورهای دینی ایرانیان و آشنایی کهن آنها با نظام معنایی توحیدی، زمینه مناسبی را برای پذیرش دین اسلام فراهم کرده بود. آنان آموزه‌های دین اسلام را نسخۀ برتر انگاره‌های دینی خود یافتند که در بسیاری از اصول، تجانس و نزدیکی بسیار داشتند، اما در مواجهه آیین زرتشت با دین اسلام، کفه به سود اسلام سنگینی می‌کرد.[۶۱] ایرانیان هنگام مواجهه با دین اسلام، در باور فرهنگی خود، جهان را وابسته به مزدا می‌دانستند که خارج از زمان و مكان است ولی زمان و مكان در او و با او است. همچنین از جنبه درونی، مزدا در همه چیز جلوه‌گر است، در سنگریزه بیابان، دانه گیاهان، زندگی حیوانات و در روان و اندیشه انسان‌ها جاری و ساری است. از این منظر، اهوره‌مزدا دارای ذاتی متعالی و وجودی بی‌مانند است و مقام روحانیت و لطف او غیر قابل توصیف و بالاتر از آن است كه بتوان برای او تصویری یا تندیسی از چوب و فلز ساخت.[۶۲] فناناپذیری روح، جهان آخرت و پل صراط که در اوستا چین‌وت نامیده شده، برزخ، بهشت و دوزخ، از باورهای دینی ایرانیان در آغاز ورود اسلام به ایران بود.[۶۳] از منظر پژوهشگران، ایرانیان با سابقۀ یکتاپرستی، بیش از هر ملت دیگری به حقیقت آموزه‌های اسلام، توجه کردند و باورهای خود را با آموزه‌های اسلام، سازگار یافتند و به آسانی پذیرای دین آسمانی اسلام شدند.[۶۴] تحقیقات تاریخی و دین‌پژوهی نشان داده است که هنگام ورود اسلام به ايران، آثاري از تعاليم پیامبران الهي و حكيمان يكتاپرست باقي بوده است و فاتحان مسلمان بر مبناي سخن پيامبر اكرم[۶۵] با ايرانيان همانند مسيحيان و يهوديان رفتار می‌كردند و به‌خاطر برقراري امنيت و ارائه خدمات به ایرانیان زرتشتی، از آنها جزيه مي‌گرفتند.[۶۶] آموزه‌های توحیدی ایرانیان باستان و حکمت فهلوی با تلاش حکیمان و عارفانی همچون سهروردی، بار دیگر در دورۀ اسلامی شهرۀ آفاق شد؛ مثلا سیمرغ از نمادهای آیینی در ایران باستان، بر اساس روایت اوستا، پرستشگر اهورامزدا بوده و بر روی درخت شگفت‌انگیزی آشیان دارد که همه را درمانگر است و در آن تخم همه گیاهان وجود دارد[۶۷] و سهروردی در «عقل سرخ»، آشیانه سیمرغ را بر درخت طوبی می‌داند که همه میوه‌های جهان را در بر دارد[۶۸] وصدرالمتالهین شیرازی، سیمرغ یا عنقا را جبرئیل می‌خواند و در حکمت متعالیه، آن را به عقل دهم یا عقل فعال پیوند می‌زند.[۶۹] جبرییل در حکمت اشراق، واسطه فیض و هدایت موجودات دنیایی است[۷۰] و معادل« سروش» در حکمت ایران باستان است که بر اساس سخنی از سلمان فارسی، موکل نگهداری عالم دانسته می‌شود.[۷۱]

یادداشت‌ها

  1. تهمورس که در زبان عربی، طهمورث یا تهمورث خوانده می‌شود به‌معنای پهلوان زمین است که دهخدا در لغت‌نامه، او را پادشاه ریاضت‌کش پارسی و ملقب به دیوبند دانسته که نوۀ هوشنگ و پدر جمشید جم بوده است. (دهخدا، لغت‌نامه، ذیل واژۀ تهمورس)

پانویس

  1. سبزیان‌پور و صالحی، «بازتاب ديانت ايرانيان باستان در منابع عربي»، 1393ش، ص99.
  2. فردوسی، شاهنامه، کیومرث، وب‌سایت گنجور.
  3. دهخدا، لغت‌نامه، ذیل واژه هوشنگ.
  4. درخشانی، دانشنامه کاشان: مردم کاشی، امرد، پارس و دیگر ایرانیان، ج3، 1383ش، ص689.
  5. صفا، حماسه‌سرایی در ایران، 1379ش، ص396-401.
  6. نیبرگ، دین‌های ایران باستان، 1383ش، ص357؛ رضى، تاریخ مطالعات دین‌هاى ایرانى، 1371ش، ص14.
  7. شفیعی سروستانی، «سابقه دین‌داری و یکتاپرستی در ایران»، وب‌سایت راسخون.
  8. زمانی محجوب، «تعامل دین و حکومت در ایران باستان»، 1387ش، ص46.
  9. دهخدا، لغت‌نامه، ذیل واژۀ هوشنگ.
  10. مسکویه، الحکمة الخالدة، 1416ق، ص6.
  11. قاضی صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الأمم، 1376ش، ص161.
  12. سورۀ رعد، آیه 7.
  13. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، 1413ق، ج2، ص53.
  14. مسکویه، الحکمة الخالدة، 1416ق، ص38 و 44.
  15. شفیعی سروستانی، «سابقه دین‌داری و یکتاپرستی در ایران»، وب‌سایت راسخون.
  16. نصر، سنت عقلانی اسلامی در ایران، 1383ش، ص58.
  17. موله، ایران باستان، 1377ش، ص56.
  18. سبزیان‌پور و صالحی، «بازتاب ديانت ايرانيان باستان در منابع عربي»، 1393ش، ص101.
  19. دهخدا، لغت‌نامه، ذیل واژۀ گشتاسب.
  20. ثعالبی، الإعجاز و الإیجاز، بی‌تا، ص54.
  21. دهخدا، لغت‌نامه، ذیل واژۀ بزرگمهر.
  22. مسکویه، الحکمة الخالدة، 1416ق، ص30.
  23. جاحظ، المحاسن و الأضداد، 1423ق، ص88.
  24. مسکویه، الحکمة الخالدة، 1416ق، ص44.
  25. ابن‌قتیبه، عیون الأخبار، ج1، 1418ق، ص67.
  26. طرطوسی، تحفة الترک فيما يجب أن يعمل في الملک، ج1، بی‌تا، ص92.
  27. نويري، نهاية الأرب في فنون الأدب، ج7، 1423ق، ص11.
  28. صفا، تاریخ شاهنشاهى ایران و مقام معنوى آن، 1354ش، ص11.
  29. فردوسی، شاهنامه، پادشاهی اردشیر، وب‌سایت گنجور.
  30. صفا، تاریخ شاهنشاهى ایران و مقام معنوى آن، 1354ش، ص13.
  31. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، 2536شاهنشاهی، ج1، ص243.
  32. فردوسی، شاهنامه، پادشاهی اردشیر، وب‌سایت گنجور.
  33. ایرانی، اخلاق ایران باستان، 1334ش، ص44.
  34. ثعالبی، الإعجاز و الإیجاز، بی‌تا، ص54.
  35. دهخدا، لغت‌نامه، ذیل واژه انوشیروان.
  36. ثعالبی، الإعجاز و الإیجاز، بی‌تا، ص106.
  37. ابن‌دجاجي، سعدالله، سفط الملح و زوح الترح، بی‌تا، ص55.
  38. ابن‌عبدربه، العقد الفرید، ج2، 1404ق، ص120.
  39. مسکویه، الحکمة الخالدة، 1416ق، ص38.
  40. جاحظ، المحاسن و الأضداد، 1423ق، ص159.
  41. سبزیان‌پور و صالحی، «بازتاب ديانت ايرانيان باستان در منابع عربي»، 1393ش، ص116.
  42. قدیانی، فرهنگ فشرده تاریخ ایران از آغاز تا پایان قاجار، 1376ش، ص369.
  43. ایزاک، تاریخ ملل شرقی ویونان، 1366ش، ص141.
  44. طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، 1374ش، ج14، ص505.
  45. وکیلی، تعامل اسلام و ایران در گستره تاریخ، 1386ش، ص256.
  46. مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، 1378ش، ص176.
  47. آشتیانی، زرتشت: مزدیسنا و حکومت، 1381ش، ص2-141.
  48. ماسه و گروسه، تاریخ تمدن ایران، 1336ش، ص92.
  49. جعفری، «یکتاپرستی در ایران باستان»، 1383ش.
  50. مجلسی، بحار الانوار، ج60، 1403ق، ص46.
  51. معین، مزدیسنا و ادب فارسی، 1355ش، ج1، ص57.
  52. هیلنز، شناخت اساطیر ایرانی، 1385ش، ص69.
  53. بنونیست، دین ایرانی بر پایه متن‌های مهم یونانی، 1354ش، ص31-36.
  54. معین، مزدیسنا و ادب فارسی، 1355ش، ج1، ص198.
  55. بهار، از اسطوره تا تاریخ، 1376ش، ص162.
  56. راوندی، تاریخ اجتماعی ایران، 1347ش، ص482.
  57. شیرخدایی، «نام‌های خدا در اوستا و قرآن»، وب‌سایت مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی.
  58. ضیائی و تقی‌زاده، «افسانه‌های آفرینش»، 1381ش.
  59. آموزگار، تاریخ اساطیری ایران، ص35.
  60. معین، مزدیسنا و ادب فارسی، 1355ش، ص58-71.
  61. بویس، زردشتیان: باورها و آداب دینی آنها، 1381ش، ص179.
  62. شیرخدایی، «نام‌های خدا در اوستا و قرآن»، وب‌سایت مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی.
  63. پیرنیا، 1375ش، ص2914.
  64. کلانتری، «دلایل سیاسی گرایش ایرانیان به تشیع»، 1391ش، ص18 و 25.
  65. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، 1413ق، ج2، ص53.
  66. بویس، زردشتیان: باورها و آداب دینی آنها، 1381ش، ص178.
  67. اوستا: کهن‌ترین سرودها و متن‌های ایرانی، 1371ش، بند هفدهم رشن یشت و بند چهل‌ویکم بهرام یشت.
  68. سهروردی، عقل سرخ، 1376ش، ص15.
  69. صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلية الأربعة، 1981م، ج9، ص144.
  70. جعفری، «حكايت سيمرغ: گذري بر داستان سيمرغ در فرهنگ فلسفي و ادبي ايران»، 1382ش.
  71. مجلسی، بحار الانوار، ج56، 1403ق، ص71.

منابع

  • آشتیانی، سید جلال‌الدین، زرتشت: مزدیسنا و حکومت، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1381ش.
  • آموزگار، ژاله، تاریخ اساطیری ایران، تهران، سمت، 1380ش.
  • ابن‌دجاجي، سعدالله، سفط الملح و زوح الترح، بيروت، دار کنان، بی‌تا.
  • ابن‌عبدربه، شهاب‌الدين أحمد، العقد الفريد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1404ق.
  • ابن‌قتیبه، ابومحمد عبدالله، عیون الأخبار، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1418ق.
  • اوستا: کهن‌ترین سرودها و متن‌های ایرانی، تهران، مروارید، 1371ش.
  • ایرانى (سلیستر)، دین‌شاه، اخلاق ایران باستان، تهران، انجمن زرتشتیان ایرانى بمبئى، 1334ش.
  • ایزاک، ژول، تاریخ ملل شرقی ویونان،ترجمه عبدالحسین هژیر، تهران، دنیای کتاب، 1366ش.
  • بنونیست، امیل، دین ایرانی بر پایه متن‌های مهم یونانی، ترجمه بهمن سرکاراتی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1354ش.
  • بویس، مری، زردشتیان: باورها و آداب دینی آنها، ترجمه عسکر بهرامی، تهران، ققنوس، 1381ش.
  • بهار، مهرداد، از اسطوره تا تاریخ، تهران، چشمه، 1376ش.
  • پیرنیا، حسن، تاریخ ایران باستان، تهران، دنیای کتاب، 1375ش.
  • ثعالبی، ابومنصور، الإعجاز و الإیجاز، قاهره، مکتبة القرآن، بی‌تا.
  • جاحظ، عمرو بن بحر، المحاسن و الأضداد، بیروت، دار مکتبة الهلال، 1423ق.
  • جعفری، ابوالقاسم، «حكايت سيمرغ: گذري بر داستان سيمرغ در فرهنگ فلسفي و ادبي ايران»، خردنامه همشهری، شماره سوم، تاریخ انتشار: 9 مهر 1382ش.
  • جعفری، ابوالقاسم، «یکتاپرستی در ایران باستان»، خردنامه همشهری، شماره 32، تاریخ انتشار: 29 مهر 1383ش.
  • دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه، وب‌سایت موسسه لغت‌نامه دهخدا، تاریخ بازدید: 11 آذر 1402ش.
  • راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران، تهران، امیرکبیر، 1347ش.
  • رضى، هاشم، تاریخ مطالعات دین‌هاى ایرانى ، تهران، بهجت، 1371ش.
  • زمانی محجوب، حبیب، «تعامل دین و حکومت در ایران باستان»، فصلنامه تاریخ‌پژوهان، سال چهارم، شماره 14، تابستان 1387ش.
  • سبزیان‌پور، وحید و صالحی، پیمان، «بازتاب ديانت ايرانيان باستان در منابع عربي»، فصلنامه پژوهش‌های علوم تاریخی، دورۀ 6، شماره 2، پاییز و زمستان 1393ش.
  • سهروردی، شهاب‌الدین، عقل سرخ، تهران، مهران سلگی، 1376ش.
  • شفیعی سروستانی، اسماعیل، «سابقه دین‌داری و یکتاپرستی در ایران»، وب‌سایت راسخون، تاریخ انتشار: 17 آذر 1392ش..
  • شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1413ق.
  • شیرخدایی، ملیحه، «نام‌های خدا در اوستا و قرآن»، وب‌سایت مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، تاریخ انتشار: 11 مرداد 1395ش..
  • صدرالدین شیرازی، محمد، الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلية الأربعة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1981م.
  • صفا، ذبیح‌الله، تاریخ شاهنشاهى ایران و مقام معنوى آن، تهران، شوراى عالى فرهنگ و هنر، 1354ش.
  • صفا، ذبیح‌الله، حماسه‌سرایی در ایران، تهران، امیرکبیر، 1379ش.
  • ضیائی، سید مهرداد و تقی‌زاده، ژیلا، «افسانه‌های آفرینش»، نشریه هفت آسمان، شماره 16، 1381ش.
  • طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه سیدمحمد موسوی همدانی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1374ش.
  • طرطوسی، نجم‌الدین ابراهیم، تحفة الترک فيما يجب أن يعمل في الملک، بیروت، دارالفکر، بی‌تا.
  • فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، وب‌سایت گنجور، تاریخ بازدید: 11 آذر 1402ش.
  • قاضی صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الأمم، تهران، مرکز پژوهشی میراث مکتوب، 1373ش.
  • قدیانی، عباس، فرهنگ فشرده تاریخ ایران از آغاز تا پایان قاجار، تهران، جاودان خرد، 1376ش.
  • کلانتری، ابوطالب، «دلایل سیاسی گرایش ایرانیان به تشیع»، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علامه طباطبائی، 1391ش.
  • ماسه، هانرى و گروسه، رنه، تاریخ تمدن ایران، ترجمه جواد محبى، تهران، گوتنبرگ، 1336ش.
  • مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، دار إحیاء التراث، 1403ق.
  • درخشانی، جهانشاه، دانشنامه کاشان: مردم کاشی، امرد، پارس و دیگر ایرانیان، کاشان، طبع و نشر، 1383ش.
  • مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 2536 شاهنشاهی.
  • مسکویه، احمد بن محمد، الحکمة الخالدة، قاهره، مکتبة النهضة المصریة، 1416ق.
  • مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران، صدرا، 1378ش.
  • معین، محمد، مزدیسنا و ادب فارسی، تهران، دانشگاه تهران، 1355ش.
  • موله، ماریژان، ایران باستان، ترجمه ژاله آموزگار، تهران، توس، 1377ش.
  • نصر، سیدحسین، سنت عقلانی اسلامی در ایران، ترجمه سعید دهقانی، تهران، قصیده‌سرا، 1383ش.
  • نويري، أحمد، نهاية الأرب في فنون الأدب، قاهرۀ، دارالكتب و الوثائق القوميه، 1423ق.
  • نیبرگ، هنریک ساموئل، دین‌های ایران باستان، ترجمه سیف‌الدین نجم‌آبادی، تهران، دانشگاه شهید باهنر، 1383ش.
  • وکیلی، هادی، تعامل اسلام و ایران در گستره تاریخ، قم، دفتر نشرمعارف، 1386ش.
  • هیلنز، جان، شناخت اساطیر ایرانی، ترجمه ژاله آموزگار، تهران، چشمه، 1385ش.